انگیزههای الهی برای جعل و ثبت دو تاریخِ بیپایه! خلاصۀ پژوهشی دربارۀ تاریخ ولادت و وفات حضرت فاطمۀ معصومه(س)
دیروز 25 مرداد 1394 برابر با 30 شوّال 1436 قمری بود؛ البتّه رسانهها و بیشترِ مردم، بدون استهلال و رجوع به کارشناسان و مراجع، تنها به تقلید از «تقویم رسمی کشور» آن را اوّل ذیقعده شمردند و مناسبت درجشده در تقویم مصوّبِ «شورای فرهنگ عمومی» یعنی «ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها(173 هـ ق) و روز دختران» را به همدیگر تبریک گفتند.
این نوشتار، خلاصه پژوهشی* را ارائه میکند تا نشان دهد تاریخ ولادت و وفات حضرت معصومه(س) مشخّص نیست و آنچه مشهور و ثبت شده، یک ادّعای بیپایه است که حتّی «سندی ضعیف» هم برای آن وجود ندارد! و بلکه طبق نقلی از «حضرت آیتالله نجفیمرعشی(ره)» و به تصریح «حضرت آیتالله العظمی شبیریزنجانی(مدّ ظلّه)» تنها یک جعل تاریخی است!!
*******
اشاره
پیشینه بحث درباره تاریخ ولادت و وفات حضرت فاطمه معصومه(س) به بیش از نیمقرن پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران میرسد؛ امری که به جز ادّعایی بیسند، نتیجهای در پی نداشت و بیش از یک دهه پس از پیروزی نیز مسکوت مانده بود؛ امّا از حدود پانزده سال پیش، دوباره این ادّعا مطرح شد و با گسترش آن، به هر دلیل، مبنای بزرگداشت این بانوی والاتبار و ارجمند قرار گرفت و به اصل ادّعا نیز بسی پر و بال داده شد و در نوشتههای عمومی و نوعاً ضعیف تکرار شد!
جناب آیتالله استادی(دامت برکاته) نیز، در دو مرحله، همراستا با آنچه در این مقاله بررسی و تأکید شده، پیشگام بودهاند و با دقّت عالمانه خود بر بیاعتباری منبع اصلی این سندسازی تأکید کردهاند: یک دهه پیش، به مناسبت کنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) و دو دهه پیش، در ضمن مقالهای که در شرح حال و مصادر شرح حال حضرت عبدالعظیم(ع) نگاشتهاند. اینک نگارنده با افزودن نظر جناب ایشان به مقاله و اندکی تغییر، آن را در ده محور پیش روی خوانندگان گرامی میگذارد.
1. افتخار ایرانیان
سرزمین پهناور ایران از دیرباز، مهد تشیّع و دوستداران اهلبیت(ع) بودهاست. وجود مرقد مطهّر هشتمین خورشید امامت، حضرت علیّ بن موسی الرضا(ع) مایه برکت و فخر ایرانیان مسلمان، اعمّ از شیعه و سنّی بوده و هست. امروز، کمتر کشوری است که در آن، نام «قم» -که یادآور نام مبارک حضرت فاطمه معصومه(س) است- شنیده نشدهباشد. قم خانه اهلبیت(ع) و از همان قرن دوم، مورد توجّه ائمّه طاهرین(ع) بودهاست؛ امّا همانگونه که برخی روایات نیز نشان میدهد، نقطه عطف این حقیقت، وجود قبر مطهّر دختر والامقام و سراسر جلالتِ موسی بن جعفر(ع) است که بیش از 1200 سال است خورشید بیهمتای این شهر است و هر روز، هزاران دل مشتاق را از دور و نزدیک ،روانه آستانهبوسی خود میکند. سلام خدا و فرشتگان و همه اولیای خدا، بر این بانو و بر دیگر بانوان اهلبیت(ع) که در کنار ایشان خفته و مایه برکت و رحمتاند.
2. کاستی منابع تاریخی
همواره ثبت و ضبط تاریخ ولادت و شهادت حضرات معصومان(ع)، بهرغم محدودیّتهای موجود، مورد توجّه و اهتمام مسلمین به ویژه شیعیان و نسبشناسان بودهاست؛ امّا متأسّفانه این اهتمام و تلاش، حتّی درباره معصومان(ع) همواره مقرون به موفّقیّت و سلامت از خطا نبودهاست؛ چه رسد به سایر نوادگان اهلبیت(ع) که انگیزه و زمینه کمتر و محدودیّتهای بیشتری در ثبت و ضبط آن وجود داشتهاست.
ذکر سال احتمالی وفات حضرت معصومه(س) (سال 201 یا حدّاکثر 202 هجری)[1] را نیز باید مرهون سفر ایشان به ایران برای دیدار برادر خود، امام رضا(ع) و بیماری احتمالی و رحلت ایشان در قم دانست که نقطه عطف بزرگی در زندگی اجتماعی ایشان و توجّه مردم، بهویژه مردم قم پدید آورد و خبر آن، سینه به سینه از طریق مشایخ قم، حدود 170 سال ماند تا به دستور «صاحب بن عباد» در کتاب «تاریخ قم» ثبت شد؛ وگرنه همانند قریب به اتّفاق سایر فرزندان امامان(ع)، سال احتمالی وفات ایشان نیز در تاریخ گم شدهبود؛ چه رسد به ماه و روز آن! و چه رسد به تاریخ ولادت!! آن هم از یک بانوی مستوره که عوامل بیشتری برای عدم ثبت آن، در آن روزگاران وجود داشتهاست. وقتی درباره تاریخ ولادت و حتّی شهادت حضرت رضا(ع) با آن جایگاه و شهرت میان مسلمین، هر کدام تا پنج سال اختلاف است، درباره شخصیّت و زندگی حضرت معصومه(س) از جمله ولادت و رحلت ایشان، جای شگفتی نیست که آگاهی اندکی داشتهباشیم و یا در برخی موارد، هیچ اطّلاعی نداشتهباشیم.
3. تلاشهای بینتیجه برای تعیین تاریخ
جایگاه حضرت فاطمه معصومه(س) و محدود بودن آگاهیها درباره زندگی آن بزرگوار در منابع رایج، از دیرباز این پرسش را فراهم ساخت که آیا با بررسی بیشتر میتوان تاریخی برای ولادت و رحلت ایشان یافت؟ از حدود نود سال پیش، تلاشهایی صورت گرفت و حتّی «حاج سیّدمحمّدباقر متولّیباشی(سالار التولیة)» -که عالمی بانفوذ و مقتدر در قم بوده و از دوره قاجاریّه تا سال 1320 ش، بیش از چهل سال تولیت آستانه مقدّسه را بر عهده داشته- برای کسی که در اینباره سندی پیدا کند، جایزه کلانی قرار داد و پیداست این امر میتوانست انگیزه جستوجو را دوچندان کند و این در حالی بود که در هیچیک از منابع در دسترس، ذکری از روز و ماه و حتّی سال ولادت و رحلت حضرت نیامده بود!
بعدها به مرور، در برخی نوشتهها درباره زندگی حضرت، همین ادّعا که در آن دوره ردّ شدهبود، دوباره مطرح شد و رونق گرفت که تاریخ ولادت و رحلت حضرت بهدست آمدهاست! به استناد اینکه آقای «شیخ جواد مجتهد» در مسافرت حجّ، در کتابخانه مدینه[2] با زحمت زیاد، در دو کتاب «نزهة الأبرار فی نسب أولاد الأئمّة الأطهار» و «لواقح الأنوار فی طبقات الأخیار» آن را یافتهاست: ولادت در اوّل ذیالقعده سال 173 ق و وفات در 10 ربیعالثانی سال 201 ق.
برخی نیز، فقط یکی از این دو را نقل کردهاند؛ چنانکه «میرزا ابوطالب» مشهور به «بیوکآقا واعظ تبریزی» در کتاب «وسیلة المعصومیّة» خود که جزء نخستین کتابهایی است که درباره زندگی حضرت نوشته شده، از «نزهة الأبرار» نقل کردهاست و «ریاحین الشریعة» در مقام نقد ذکر تاریخ، گفتهاست که برخی به «لواقح الأنوار» نسبت دادهاند؛ و اینگونه این دو نسبت، منشأ تکرار در نوشتههای بعدی شد!
البتّه در نقل آقای «علیاصغر فقیهی» -که فردی فرهنگی و از قمشناسان در سالهای اخیر بود و چند سال پیش درگذشت- آمدهاست که پس از تعیین جایزه، بهرغم تفحّص زیاد، نتیجهای بهدست نیامد، جز اینکه آقای «شیخ جواد مجتهد» جزوهای در این زمینه چاپ کرد[3] مبنی بر اینکه در سفر حجّ، پس از انجام مناسک و تشرّف به مدینه، در کتابخانهای کتابی دید که ورقههای اوّل آن کنده شدهبوده و در نتیجه، نه نام کتاب معلوم بوده و نه نام نویسنده!! در آن کتاب، نوشته شده بودهاست که تاریخ ولادت حضرت معصومه(س) در «غرّه ذیالقعدة الحرام سنة ثلاث و ثمانین و مئة بعد الهجرة النبویّة»(یعنی سال 183 ق) بودهاست. آقای «فقیهی» اشاره میکند که چون این ادّعا مستند و قابل قبول نبود، جایزهای نصیبِ نویسنده آن نشد! ایشان تصریح میکند که خود وی، ذکر تاریخ را در هیچیک از منابع مورد بحث ندیدهاست.[4] در ادامه، در تکمیل گزارش ماجرا، روایت دقیقتری را پیش رو خواهیمگذاشت.
به هر حال، این داستان در ادامه، پر و بال دادهشد و در نوع کتابها و مقالات فارسی و غیر فارسی بسیاری -که درباره حضرت نوشته شده- تکرار شد! ادّعای سال 183 طبعاً با نقد دیگران مواجه شد و برخی رحلت را 12 ربیعالثانی ذکر کردند و حتّی پارهای 8 شعبان را نیز مطرح ساختهاند؛ با این ادّعا که در رسالهای از «شیخ حرّ عاملی» به نام رساله «العربیّة العلویّة» چنین آمدهاست! برخی احتیاط کرده و نسبت را تا حدّ رساله «منسوب به عاملی» کاهش دادهاند! حتّی گفتهشد که ولادت حضرت «روز جمعه» بودهاست! برخی نیز تصریح به «دوشنبه» کردهاند! و بعضی تلاشکردند نسخههای خطّی یادشده را در مدینه بیابند و نیافتند! و برخی نیز احتمال دادند به دست وهّابیان نابود شدهباشد و یا در متن آن هنگام چاپ، دست برده شدهباشد! در حالی که جاعل اصلی نیز، ادّعا نکرده که در کتاب خطّی دیدهاست. پارهای نیز -که به گفته خود، از آغاز طلبگی در پی یافتن این تاریخها بودهاند- با تأویل و توجیه، خوابدیدنِ یکی از دوستانِ خود را شاهد درستیِ دهم ربیع شمردهاند! چنانکه بعضی در جمع میان قول دهم و دوازدهم، پیشنهاد کردند هر سه روز بزرگ داشتهشود!
نیز بر پایه همین تاریخ و با توجّه به اینکه در کتاب «تاریخ قم» آمدهاست که فاطمه معصومه(س) پس از 17 روز توقّف در قم رحلتکرد، 23 ربیعالأوّل «سالروز ورود آن حضرت به قم» اعلام شد و چند سالی است به همین مناسبت، مراسمی برپا میشود و نیز به مناسبت سالروز ولادت و ورود ایشان، تمبرهای یادبودی منتشر شد! چنانکه بر همین اساس و با توجّه به اینکه 11 ذیقعده سالروز «ولادت حضرت رضا(ع)» است، دههای با عنوان «دهه کرامت»[5] نیز تعیین و معرّفی شد و چند سال پیش، به انگیزه تعیین یک روز در بزرگداشت «حضرت احمد بن موسی(شاهچراغ)» ششم ذیقعده برگزیده شد، به این دلیل که میانه اوّل تا یازدهم ذیقعده است! و گاه نیز، برخی مراکز آموزشی و یا غیر آن، به همین مناسبت، تعطیل اعلام شدهاست و از چند سال پیش(سال 1386)، این دو روز وارد «تقویم رسمی کشور» شد و حتّی «شورای عالی انقلاب فرهنگی» به همین مناسبت، اوّل ذیقعده را «روز دختران» اعلام کرد!
بسیاری از مردم علاقهمند به اهلبیت(ع) نیز این روزها را با گفتن تبریک یا تسلیت و شرکت در مجالسی که برپا میشود، گرامی میدارند و میدانیم اینها نوعاً برخاسته از علاقه و محبّتی است که جامعه ما بهدرستی، به خاندان پیامبر(ع) و آنچه به گونهای به آن بزرگواران پیوند میخورد، دارد و از اینرو، بسی درخور ستایش و سپاسگزاری است؛ امّا همه حقیقت، در انگیزههای پسندیده و به تعبیری «حُسن فاعلی» افراد محدود نمیشود. باید دید این ادّعا واقعیّت نیز دارد؟ و اگر کسی به هر انگیزهای، به عمد یا خطا، ادّعایی کرده که واقعیّت ندارد، با چه توجیهی میتوان با گفته یا عمل خود، بر آن صحّه گذاشت؟
4. ادّعای بیپایه با انگیزهای غیر علمی
ادّعاهای یادشده درباره تاریخ ولادت و وفات حضرت فاطمه معصومه(س)، حتّی سال آن و مستنداتی که برای آن ذکر شده، هیچیک واقعیّت ندارد، جز آنکه فاطمه معصومه(س) چنانکه آوردیم، در سال 201 از مدینه حرکت کرده و 17 روز پایانی عمر شریف را در قم بوده و مردم این شهر را مشرّف به حضور خود ساخته و در همین سال یا پس از آن و ظاهراً پیش از شهادت حضرت رضا(ع) رحلت کردهاست؛ و سایر تاریخهایی که در تعیین ماه و روز ولادت و رحلت آن بانوی بزرگ گفته یا حدس زده شده، از این نظر با سایر ماهها و روزهای سال فرقی ندارد و همه به یک اندازه، احتمال دارد.
سال ولادت نیز، حتّی به صورت احتمالی معلوم نیست و ذکر 183 یا حتّی 173 بیپایه است. نکته اصلی در بیپایگی این تاریخها نیز، این است که در هیچکدام از دو منبع یادشده -که این تاریخها به ادّعای ناشیانه جاعل[6] در آنها آمده- چنین چیزی وجود ندارد! و جالب است که به هر دو کتاب، یک عبارت نسبت داده شدهاست! توضیح اینکه:
الف) «لواقح الأنوار فی طبقات الأخیار»[7] نوشته «شیخ عبدالوهّاب بن احمد شعرانی شافعی مدنی» متوفّای سال 937 ق و موضوع آن، «شرح حال مشایخ و بزرگان صوفیّه» است! و همانگونه که این بنده نگارنده بررسی کرده، نه تنها در آن حتّی نامی از فاطمه دختر موسی بن جعفر(ع) نیست؛ بلکه نامی از خود آن امام(ع) نیز نیامدهاست!! و اساساً آیا عرفاً پذیرفته است که در هیچیک از منابع روایی و تاریخی شیعی، ذکری از تاریخ ولادت و وفات حضرت نشود؛ آنوقت در قرن دهم! در یک کتاب مربوط به بزرگان صوفیّه ذکر شود؟!! به نظر میرسد جاعل، هر انگیزهای که داشته، در میان منابع موجود، سراغ عناوینی رفته که در دسترس نباشد یا کمتر در دسترس باشد و با این چاشنی که وی آن را در کتابخانه مدینه به صورت نسخه خطّی دیده، تلاش کرده آن را دور از دسترس معرّفی کند تا چهبسا دروغ خود را بیشتر باورپذیر کند و به هدف خود برسد، بیآنکه لازم باشد سندی جز ادّعای خود، پیش رو گذارد! و اینک که نسخه چاپشده آن در اختیار است و هیچ اثری از نام آن بزرگوار در آن نیست، برخی مقالهنویسان را وا داشته که احتمال بدهند وهّابیان در کنار مظالم دیگر خود، این قسمت را حذف کردهاند! و یا آنها را از میان بردهاند؛ زیرا هر چه در مدینه دنبال آن گشتهاند، نیافتهاند!
مرحوم «شیخ ذبیحالله محلّاتی» در کتاب «ریاحین الشریعة» -که درباره شرح حال بانوان نامدار شیعه نگاشته و آن را در سال 1335 ش به پایان برده- در شرح حال حضرت معصومه(س) به موضوع «جعل» اشاره کرده و پس از تصریح به اینکه مقاطع ولادت و وفات و سنّ ایشان معلوم نیست، نوشتهاست:
«و امّا آنچه را که بعضی، از جهت بعضی از اغراض، نسبت میدهند که فلانه مجتهد، در مدینه طیّبه، تعیین یوم وفات و تولّد آن مخدّره را استخراج از کتاب لواقح الأنوار کرده، بیاصل است؛ برای اینکه کتاب لواقح الأنوار در نظرِ این قاصر موجود است و اصلاً چنین مطلبی در او نیست! حقیر احتمال دادم شاید کتاب دیگری باشد؛ تا اینکه خدمت علّامه نسّابه دانشمند آقانجفی شهابالدین تبریزی شرفیاب شدم؛ این مطلب را عنوان کردم؛ فرمودند: کسی که چنین جعلی کرده، من او را ملاقات کردم؛ معلوم شد غرضی داشته که ذکر آن مصلحت نیست؛ تجاوز الله عن زَلَلِه.»[8]
بنابراین، مرحوم «آیتالله سیّدشهابالدین مرعشینجفی»[9] با شخص جاعل دیدار کرده و به غرض شخصی او در این ادّعای خلاف واقع، پی میبرد؛ امّا اینکه آیا انگیزه او دستیابی به همان جایزه «متولّیباشی» بودهاست یا چیز دیگر، معلوم نیست.
ب) ادّعای یافتن در کتاب «نزهة الأبرار فی نسب أولاد الأئمّة الأطهار»[10] نوشته «سیّدموسی موسوی برزنجی شافعی مدنی» موجب شگفتی بیشتر، و ناشیگری در آن آشکارتر است؛ زیرا اگر «لواقح الأنوار» مربوط به قرن دهم است، این کتاب -اگر وجود خارجی داشتهباشد!- همانگونه که گفته «آقابزرگ تهرانی» نشان میدهد، کتابی چاپی است[11] و نیازی به نسخه خطّی نداشتهاست و جاعل نیز، ادّعای نسخه خطّی نکردهاست. برخی نوشتهاند که هر چه در کتابخانههای مدینه گشتهاند، اثری از آن نیافتهاند؛ چنانکه ملاحظه فهرست صدها کتابخانه کنونی کشور نیز، نشان میدهد که اثری از نسخه چاپی این کتاب نیز، در دسترس نیست و «آقابزرگ تهرانی» نیز آن را ندیدهاست![12] همچنین پُرواضح است اگر به فرض نیز، در این کتاب چنین مطلبی آمده بود، چگونه میتوانستیم از یک نویسنده ظاهراً معاصر، مطلبی تاریخی را بپذیریم که در هیچیک از منابع ما نیامدهاست؟! «علّامه مجلسی» نیز بهرغم آن همه اشرافی که بر روایات و زندگی اهلبیت(ع) دارد، در تمام موارد، بهویژه در «بحار الأنوار» به استناد منابع موجود، سخن میگوید و بهرغم اهتمامی که به روایات و منابع آن دارد، مطلب بیسندی را نقل نکرده و هر جا از منبعی غیر قابل اعتماد مانند برخی نسخههای قدیمی نقل میکند، تصریح به عدم اعتماد خود میکند.
پس نکته اصلی، این است که در یکی از این دو کتاب که در دسترس است، اساساً سخنی در اینباره وجود ندارد! نه اینکه هست ولی منبعش ضعیف و سست است و اعتبار ندارد!! و کتاب مورد ادّعای دیگر، کتابی است که هیچکس تا کنون، آن را ندیده و تنها منبع وجود خارجی آن، ادّعای کتابچهای بیاعتبار است که پر است از مطالب نادرست و نسبتهای غیر واقعی که در ادامه، درباره آن سخن خواهیمگفت. از اینرو، نسبتدادن اوّلیّه تاریخ ولادت و رحلت حضرت فاطمه معصومه(س) به این دو کتاب، جز یک جعل و نسبت ناشیانه به انگیزهای غیر علمی، چیز دیگری نیست و نتیجهگیریهای دیگر، مانند اندازه عمر شریف حضرت یا زمان ورود ایشان، بر پایه یک نسبت بیپایه است و پیداست دیگر بناهایی که بر این مبنا استوار شود، بیپایه خواهدبود؛ جز اصل تکریم و تجلیل آن بانوی والاتبار و پاک و ارجمند، که همواره امری پسندیده و مایه رضایت خداوند تعالی و اولیای دین(ع) است و نگارنده بر آن تأکید دارد و مایه افتخار و شرف میداند؛ بهویژه زیارت آن حضرت و توسّل به ذیل دامن پاک ایشان را، سلام الله علیها و علی آبائها.
5. سستی منبع جعل، در نگاه آیتالله استادی
چنانکه گفتیم، نخستین مدّعی تاریخ ولادت و رحلت حضرت فاطمه معصومه(س)، کتابچه «نور الآفاق و شبهات لأهل النفاق» نوشته «حاج شیخ جواد شاهعبدالعظیمی» فرزند «حاج شیخ مهدی» و سبط «حاج ملّاعلی کنی» است. وی که به «شیخ جواد مجتهد»[13] و «شیخ جواد کنی» نیز معروف است، در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) به کارهای دینی مانند امامت جماعت و منبر رفتن اشتغال داشتهاست. او که در سال 1355 ق وفات کرده، این کتاب جیبی را در 120 صفحه، در سال 1334 ق منتشر کردهاست. تنها مروری کوتاه بر چند صفحه از کتاب، نشاندهنده سستی و بیاعتباری آن است! وی در نقل ادّعایی خود، از دو کتاب «نزهة الأبرار» و «لواقح الأنوار» مینویسد:
«ولدت فاطمة بنت موسی بن جعفر فی مدینة المنوّرة غرّة ذوالقعدة الحرام سنة 173 ثلاث و سبعین و مئة بعد الهجرة النبویّة(ص) و توفّیت فی العاشر من ربیعالثانی فی سنة 201 احدی و مئتین. در روز جمعه غرّه ذوالقعدة الحرام در سنه یکصد و هفتاد و سه در مدینه طیّبه متولّد شد و در دهم ربیعالثانی در سنه 201 دویست و یک از هجرت، در بلده قم وفات فرمود.»
در این عبارت مورد ادّعا، کلمه «مدینة» باید «المدینة» و «ذوالقعدة» باید «ذیالقعدة» باشد؛ کلمه «جمعه» و «بلده قم» نیز در ترجمه افزوده شدهاست! وی چند خطّ بعد مینویسد: «روز تولّد آن حضرت، با ولادت باسعادت حضرت رضا(ع) به موجب خبری که تولّد امام رضا(ع) هم در غرّه ذوالقعده میباشد، مطابق میشود.» در حالی که هیچکسی نگفتهاست که ولادت امام رضا(ع) در اوّل ماه بودهاست! بلکه تمام ماههای ذیالقعده، ذیالحجّه و ربیعالأوّل که مرحوم «علّامه مجلسی» به عنوان گفتهها در تاریخ ولادت حضرت ذکر کرده، در این مشترک است که ولادت، روز یازدهم ماه بودهاست.[14]
جناب «آیتالله استادی» در مقاله و به تعبیری، در رسالهای مبسوط که در سال 1372 ش در شرح زندگی حضرت عبدالعظیم(ع) و منابع آن منتشر کردهاند، پس از نقل اشاره مرحوم «شریف رازی» به ضعف نوشتههای «شیخ جواد کنی» از جمله «نور الآفاق» مینویسند: «در کتاب نور الآفاق مطالب تازهای دیده میشود که هر کدام، دلیلی بر بیاعتباری این کتاب میتواند باشد.» ایشان سپس پنج نمونه از مطالب تازه کتاب را -که دو مورد آن، تاریخ ولادت و وفات حضرت معصومه(س) و حضرت عبدالعظیم(ع) از منابعی است که اشاره کردیم- نقل میکنند و آنگاه مینویسند:
«نگارنده این رساله، پس از نگاهکردن کتاب نور الآفاق و آگاهی بر محتوای آن، به این نتیجه رسیده که مطالب تازه این کتاب، بیاساس و غیر معتبر است[15] و حمل بر صحّت آن، این است که این حاج شیخ جواد، در نقل مطالب به کسانی اعتماد میکرده است که قابل اعتماد نبودهاند و احیاناً از کتابهای جعلی و مخترع و مختلق، مطالبی را یاد میکردهاند؛ و مطالبی که از آن کتاب نقل شد، برای اهل فضل و اطّلاع میتواند بهترین گواه بر بیاعتباری آن کتاب باشد؛ و تاریخ تولّد و وفاتی که برای حضرت عبدالعظیم و حضرت معصومه در این کتاب یاد شده، بیاساس است و نباید به آن توجّه شود.»
ایشان سپس، با ابراز تأسّف اشاره میکنند که این تاریخها، از این کتاب به کتابهای دیگر -که برخی را نام بردهاند- نفوذ کردهاست![16]
«آیتالله استادی» به مناسبت کنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظیم(ع) نیز که در سال 1382 برگزار شد، در پاسخ به پرسش از میزان اعتبار مطالبی که در کتاب «نور الآفاق» آمده، نوشتهاند: «از کتابهایی است که به هیچوجه نمیتوان به مطالب نقلشده در آن، اعتماد و استناد کرد.» و سپس به عنوان شاهد سخن خود، چند نمونه را ذکر کرده و نشان دادهاند که نویسنده کتاب، چگونه با بیپروایی(تعبیر از نگارنده است و نه جناب ایشان) از پیش خود، مطالبی را به روایات افزودهاست و نیز مطالب نادرست و مخالف واقع را به تاریخ و برخی منابع نسبت دادهاست و چگونه مطالب دیگران را با تحریف نقل کردهاست!
«آیتالله استادی» همچنین درباره روزهایی که به عنوان روز ولادت و وفات حضرت عبدالعظیم(ع) ذکر میشود، نوشتهاند: «تنها مدرک این دو تاریخ، همان کتاب نور الآفاق است که از دو کتاب ناشناخته دیگر نقل کردهاست و به نظرِ یک محقّق یا مورّخ و یا محدّث، این قبیل نقلها نمیتواند مورد استناد قرار گیرد.»[17] ذکر خصوص حضرت عبدالعظیم(ع)، به مناسبت موضوع کنگره بودهاست و طبیعی است که سخن ایشان، چنانکه در مقاله ایشان دیدیم، شامل تاریخ ساختگی ولادت و وفات حضرت فاطمه معصومه(س) نیز میشود.
افزون بر آنچه ما آوردیم، ملاحظه سخن و تأکید این استاد محترم نیز، به خوبی نشان میدهد که منبع سندسازی درباره تاریخ ولادت و رحلت حضرت فاطمه معصومه(س) و نیز حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)، هیچ اعتباری ندارد و به هیچرو نباید به آن اعتنا کرد و دیگران نیز، همه به پیروی از این منبع بیاعتبار و به تعبیر ما «منبع مجعول»، این تاریخها را تکرار کرده و گرد آن سخن گفته یا برنامهریزی کردهاند.
6. تکرار ادّعا از زبان منابع دیگر، مانند «مستدرک سفینة البحار»
اصل استنادها، به دو منبع بیپایه یادشده است؛ آن هم به ادّعای کتابچهای بیاعتبار و نویسندهای که با حمل بر صحّت، میتوان گفت دچار «اختلاط و مسامحه آشکار» بودهاست؛ امّا برخی نویسندگان با برشمردن منابع دست دوم دیگر، تلاش کردهاند این ادّعای غیر مستند را استوار سازند! در حالی که منبع این دستنوشتهها نیز، همان نسبت نادرست اوّلیّه است که آن را با حسن ظنّ پذیرفته و نشر دادهاند و بعضی توهّم کردهاند که ذکر تاریخ، منابع متعدّدی دارد! و گویا احتمال نیز نمیدادهاند کسی در آغاز، اینگونه دست به تاریخسازی بزند!! و جالب آنکه برخی نویسندگان که راه را برای اثبات این ادّعا از طریق این دو کتاب بسته دیدهاند، اعلام کردهاند که از این راه نمیتوان به نتیجه رسید و به تاریخ ولادت و وفات حضرت دستیافت؛ امّا منابع کاملاً معتبر دیگری در اختیار است و آن، کتاب «مستدرک سفینة البحار» و دهها(!) کتاب دیگر است!
مقصود از دهها کتاب -که از برخی از آنها نام برده شده- کتابهای دست دوم و سومی است که در سالهای بعد، بر اساس همان ادّعای بیپایه به ذکر تاریخ پرداختهاند و گاه جعلیّات دیگری را نیز افزودهاند. ارجاع به «عوالم العلوم مرحوم بحرانی» که در پارهای نوشتهها آمده نیز، چنانکه واضح است، ربطی به خود کتاب ندارد؛ بلکه «محقّق کتاب» با عنوان «استدراکات» بخشی را در اینجا افزوده و در پاورقی آن، با تصریح به اینکه در هیچ کتابی، تاریخ ولادت و وفات فاطمه معصومه(س) نیامده، اشاره به این میکند که کسی ادّعا کرده در دو کتاب «نزهة الأبرار» و «لواقح الأنوار» -که در یکی از کتابخانههای مدینه یافته- دیدهاست و میافزاید که بهرغم تلاشهای رسمی و غیر رسمی بعدی، کسی اثری از این دو کتاب بهدست نیاوردهاست؛[18] یعنی همان ادّعایی که از نظر «محقّق کتاب» نیز امری ثابتشده نیست، در برخی نوشتهها -که گویا اهتمام و مسئولیّت اصلی خود را سندسازی برای امری بیپایه میدانند!- به گونهای به کتاب «عوالم العلوم» ارجاع میشود که خواننده گمان میبرد این تاریخ را «شیخ عبدالله بن نورالدین بحرانی» شاگرد «مجلسی» نیز آوردهاست!!
استناد به رساله «العربیّة العلویّة» از «شیخ حرّ عاملی» نیز -که برخی گفتهاند هشتم شعبان را روز ولادت دانسته- سخنی بیپایه است که حتّی تناسب عنوان رساله با این جعل نیز، رعایت نشدهاست! موضوع این رساله کوتاه که نام کامل آن «العربیّة العلویّة و اللغة المرویّة» است، مسائلی از صرف و نحو و معانی و بیان و واژهشناسی قرآن و غیر قرآن است که جناب «عاملی» از روایات استفاده کردهاست[19] و اساساً ربطی به تاریخ زندگی اهلبیت(ع) ندارد! و پیداست جاعلِ دیگر، آن را ندیده و احتمالاً با این گمان که کسی به آن دسترسی ندارد، ادّعای غیر واقعی خود را به آن نسبت دادهاست!
با این حال، درباره استناد به «مستدرک سفینة البحار» که پس از دو منبع یادشده، بیشتر مورد توجّه و استناد قرار گرفته و ممکن است کسانی -مانند برخی افرادی که به شرح زندگی حضرت معصومه(س) پرداختهاند- گمان برند این کتاب میتواند سند تاریخهای یادشده باشد، توضیح بیشتری میدهیم:
جناب «حاج شیخ عبّاس محدّث قمی»، حدیثشناسی بزرگ است که بهرغم مشرب وسیع خود در نقل احادیث، در نقل و ترجمه روایات در چهارچوب موازین «نقل حدیث»، عالمی دقیق و سختگیر است و حتّی به نسخهبدلهای کلمات نیز اهتمام داشتهاست. وی که آوازهاش در میان عموم مردم، بیشتر به دلیل کتاب ارزشمند «مفاتیح الجنان» ایشان است و خود در همین کتاب نیز، از دست جاعلان شِکوه کرده و بر آنان تاخته، به انگیزه دسترسی راحت به موسوعه بزرگ حدیثی «بحار الأنوار» و گزیدهنویسی آن، کتاب ارزشمند «سفینة البحار» را به صورت موضوعی و همراه پارهای مطالب دیگر نگاشتهاست. در این میان، مرحوم «آیتالله شیخ علی نمازیشاهرودی» متولّد 1294 ش برابرِ 1333 ق -که از شاگردان «میرزامهدی اصفهانی» بوده و به پیروی استاد خود، رویکردی مخالف فلسفه و عرفان داشته و کتابی نیز در نقد و ردّ آن نوشتهاست- به گزینشهای «محدّث قمی» بسنده نکرده و با افزودن موارد دیگری از کتاب «بحار» و غیر آن بهویژه منابع رجالی، به تکمیل و استدراک کار «محدّث قمی» پرداختهاست. وی -که در سال 1364 ش برابرِ 1405 ق وفات یافته- در مقدّمه کتاب خاطرنشان میکند که هر جا از غیر «بحار الأنوار» مطلبی را بیفزاید، با تعبیر «أقول» مشخّص میکند. ایشان اشاره میکند که امام کاظم(ع) سه دختر به نام فاطمه داشتهاست: یکی فاطمه معصومه(س) و با اینکه در «بحار الأنوار» یا «سفینة البحار» سخنی از تاریخ ولادت و وفات آن حضرت نیامده، وی بدون افزودنِ «أقول» و بدون ذکر هیچ سندی، ولادت حضرت را بهصورت جزمی، اوّل ذیالقعده 173 ق میشمارد:
«فاطمة المعصومة المولودة فی غرّة ذیالقعدة سنة 173.»
و در ادامه، باز بدون ذکر تعبیر «أقول» میافزاید که نقل شده وفات حضرت در 12 ربیعالثانی سال 201 بودهاست: «و نُقل أنّ فاطمة بنت مولانا الکاظم(علیه السلام) توفّیت فی 12 من ربیعالثانی سنة 201».[20]
و این باعث شدهاست بسیاری از کسانی که درباره تاریخ ولادت و وفات فاطمه معصومه(س) کتاب یا مقاله نوشتهاند، این نوشته را تلقّی به قبول کرده و حتّی برخی به استناد اینکه ایشان تاریخ ولادت را بهصورت جزمی بیان کرده، به آن دلگرمی بیشتری نشان دادهاند! البتّه بعضی نویسندگان توجّه به این نکته داشتهاند که مرحوم «نمازی» سندی برای سخن خود ذکر نکردهاست و از اینرو، نمیتوان به صِرف آن استناد کرد.
امّا پیداست به هیچروی نمیتوان به استنادِ افزوده آقای «نمازی» حتّی به عنوان گفتهای ضعیف نیز، درباره تاریخ ولادت و وفات حضرت سخن گفت. واضح است مستند ایشان، چیزی جز همان ادّعای بیپایهای که برخی درباره دو کتاب «لواقح الأنوار» و «نزهة الأبرار» مطرح کردهاند، نیست. ایشان نه منبع و سندی ویژه داشته که به دست دیگران در قرنهای گذشته نرسیدهباشد و نه ادّعای پیوند با عوالم غیبی دارد. تنها ملاحظه چند صفحه از کتاب ایشان، نشان میدهد که چگونه علاوه بر ارجاعات به «بحار الأنوار» چاپ قدیم و جدید، منابع سایر مطالب خود را نیز ذکر میکند و جای شگفتی است که اینجا بدون هیچ سندی، به ذکر تاریخ میپردازد؛ و جالب آنکه ولادت را بهصورت جزمی و وفات را بهصورت غیر جزمی و به جای دهم، «دوازدهم» آوردهاست؛ با اینکه منبع همه، همان منبع بیپایه است! نیز پیداست بر خلاف گفته برخی -که به غیر مستند بودنِ این دو تاریخ اذعان دارند؛ امّا به شهرتِ آن بسنده کردهاند- شهرت برخاسته از این نقلهای بیپایه، مایه اعتبار نمیشود و به واقع، ذکر چنین تاریخی از مصادیق واضحِ «ربّ شهرةٍ لا أصلَ لها» است.
آقای «نمازی» -که اهتمام ویژهای به نشر و گسترش احادیث اهلبیت(ع) داشته- ادّعای یادشده را تلقّی به قبول کرده و گویا گمان نمیبرده یک مؤمن به انگیزههای غیر علمی، دست به جعل تاریخ بزند! ایشان به جز وطنِ خود شاهرود، بقیّه دوران تحصیلات و تألیفات خود را در مشهد و نجف اشرف گذراندهاست و در آن دوران، در قم حضور نداشته تا از نزدیک، شاهد انگیزه جعل باشد و به نقلی بیپایه اعتماد نکند و ظاهراً گفته «ریاحین الشریعة» را ندیدهاست که جاعل نیز، به جعل خود اذعان کردهاست؛ و از «آیتالله نجفیمرعشی» نیز، ظاهراً جریان جعل را استفسار نکردهاست.
امّا فقیه برجسته و استاد عالیمقام ما، «حضرت آیتالله آقای حاج سیّدموسی شبیریزنجانی(دام ظلّه)» که مراتب عالیه فقاهت و ورع و دقّت نظر ایشان، مورد اذعان قاطع حوزویان است و کمتر کسی را میتوان در احاطه و دقّت فوقالعاده در نقل مطالب و قضایا و احوال اشخاص و کتب، مانند ایشان یافت؛ بلکه تا آنجا که آگاهی داریم، معظّمله در این جهت، بیمانندند و «سیّدمحمّدباقر متولّیباشی(سالار التولیة)» در اوائل طلبگی ایشان از دنیا رفته[21]، ماجرای جعل را بازگو کردهاند:
«تاریخ ولادت و وفات حضرت معصومه(س) مجعول است. شخص جاعلی، تاریخ ولادت آن حضرت را سال 183 ذکر کردهاست. آقای حاج شیخ علی نمازی حساب کردهبود که چون سال شهادت امام موسی بن جعفر(ع) 183 است و تا آن موقع، حضرت در زندان بود، چگونه ممکن است که حضرت معصومه(س) در این سال به دنیا آمده باشد؟! لذا گفتهاست که تصحیف شده و تاریخ درست، 173 است! دیگران هم این تاریخ را از آنجا نقل کردهاند. هر دو تاریخ، نادرست است و تاریخ ولادت، به دست ما نرسیدهاست. این تاریخ را یکی از جعّالین[22] که ویژگیهایش هم نقل شده، جعل کردهاست.»
استاد معظّم افزودهاند: «داستان جعل، از این قرار است که مرحوم متولّیباشی اعلام میکند که اگر کسی تاریخ ولادت یا وفات حضرت معصومه(س) را پیدا کند، دستور میدهم که در آن روزها، بازار قم را تعطیلکنند. آدم کلّاشی ادّعا میکند که در فلان کتاب از کتابخانه مدینه، این تاریخ ذکر شدهاست. متولّیباشی آدم زرنگی بود! گفته بود که متولّی کتابخانه مدینه، با من آشناست؛ من آن کتاب را از کتابخانه میخواهم و چاپ میکنم! و به این شکل، مشت آن شخص باز میشود. متولّیباشی مسافرتی تاریخی به حجاز کردهبود و رجال آنجا را میشناخت.»[23] این، خود شاهدی دیگر بر سندسازی بیپایه است که استاد معظّم، از آن با تعبیرِ «کلّاشی» نام بردهاند.
به هر حال، اگر بنا بر پذیرش ادّعای بیپایه یادشده باشد، همان گفته مدّعیِ دیدن در «لواقح الأنوار» و «نزهة الأبرار» نزدیکتر است تا پذیرش مطلب این کتاب که هیچ سندی برای آن نیاوردهاست! و واضح است که این ادّعای بیدلیل و بدون استناد در یک امر حسّی و تاریخی، در یک کتاب معاصر، اگر آن پیشینه را هم نداشت، حتّی در حدّ احتمال نیز، قابل اعتنا و پذیرش نبود؛ چه رسد به اینکه کتاب آقای «نمازی»، کتابچه بیاعتبار «نور الآفاق» را نیز در پرونده پیشینه مستقیم یا غیر مستقیم خود دارد و اطمینان داریم مستندی جز آن ندارد و گنجاندن در یک مجموعه حدیثی نیز، اگر مایه ضعف خودِ کتاب نشود، بیشکّ مایه اعتباربخشی به مطلب نمیشود!
7. استناد به قاعده تسامح
برخی که مواجه با ضعف یا بیپایگی اصل ادّعا شدهاند، بیتوجّه به قلمرو و معنای قاعده «تسامح در ادلّه سنن»، خواستهاند به کمک این قاعده، ادّعای ولادت و وفات در تاریخهای یادشده را قابل قبول سازند![24] در حالی که قاعده تسامح، به هر یک از چند معنایی که گفتهشده باشد[25]، در جایی جاری است که روایتی هر چند ضعیف و یا دستکم فتوایی وجود داشتهباشد؛ نه جایی که میدانیم ادّعا بیپایه است یا نظری بر پایه ادّعایی بیپایه شکل گرفتهاست! چنانکه در قاعده تسامح، به این نکته توجّه داده شدهاست.[26]
علاوه بر اینکه قلمرو قاعده «تسامح»، چنانکه از عنوان آن نیز پیداست، جریانیافتن احکام است و نه اثبات موضوعات خارجی. جناب «شیخ اعظم انصاری» نیز، تصریح و تأکید فرمودهاست که آنچه با قاعده اثبات میشود، مطلوبیّت و استحباب عمل یا ترک یک عمل است؛ امّا لوازم خارجی آن عمل، اثبات نمیشود! ایشان مثال میزند که اگر روایتی ضعیف یا فتوایی در تشخیص یک مصداق خارجی وارد شدهباشد که جایی را به عنوان قبر یک پیامبر معرّفی میکند -مانند آنچه درباره قبر هود(ع) و صالح(ع) در قبرستان وادیالسلام نجف گفته میشود- بر اساس این قاعده، به عنوان مثال میتوان گفت زیارتکردن این مکان، مستحبّ است؛ امّا نمیتوان صحّت نسبت آن مکان به آن پیامبر و مدفنبودنِ آن را نتیجه گرفت.[27]
یعنی اگر به فرض، روایتی هر چند ضعیف، درباره تاریخ ولادت یا وفات حضرت معصومه(س) وارد شدهبود و برای روز ولادت نیز به فرض، عملی مانند غسل یا زیارتکردن مستحبّ بود، بر اساس این قاعده میشد به مطلوببودن این عمل در آن روز نظر داد؛ امّا لازمه آن، اثبات صحّت ولادت یا وفات در آن روز نبود! چه رسد به اینکه نه روایتی در اینباره داریم!! و نه در منابع محدّثان یا مورّخان ما، مطلبی هر چند ضعیف، در اینباره وارد شدهاست!!
8. حدیثسازی برای رضای خدا!
اگر غرض جاعل، به فرض نادرست، دستیابی به جایزه «سالار التولیة» -که فردی بسیار ثروتمند بوده و منطقه سالاریّه قم، از املاک او نام گرفته- نیز نبوده و انگیزه معنوی در جعل داشتهاست، داستان او تازه مانند آن جاهلانی میماند که به اقرار خودشان، به قصد قربت و به انگیزه اشتغال مردم به تلاوت قرآن و دوری از سرگرمشدن به غیبتکردن و بیهودهگویی و نیز برای ترویج دین و دعوت مردم به کارهای نیک، روایات بسیاری را در فضیلت خواندن قرآن و سورههای مختلف آن و فضایل برخی اعمال جعلکردند؛ کسانی که برخی از آنان در ظاهر، افرادی صالح و زاهد بودند! شرحی مبسوط از این افراد و انگیزههای آنان، در منابعی مانند «الموضوعات ابنجوزی» و «اللئالی المصنوعة سیوطی» آمدهاست؛ چنانکه «شیخ عبدالحسین امینی(ره)» در شمارِ صدها نفری که در سلسله «کذّابان» و «وضّاعان» حدیث قرار دارند و از منابع اهلسنّت نقل کرده، برخی از آنان را آوردهاست؛ کسانی که «قربةً إلی الله» جعل حدیث میکردهاند!
از اینرو، اگر در میان جاعلان حدیث در منابع غیر شیعی، عناوین و اوصافی مانند فقیه، فقیه بزرگ، فقیه عراق، مفتی، مفتی مدینه، قاضی، عابد، ناسک، صالح، شبزندهدار، روزهدار، دارنده کرسی درس، استاد حدیث، سخنور توانا، امام جماعت، و پیشوا[28] دیده میشود، نباید دچار شگفتی شد! زیرا به تعبیر علّامه امینی: «گویا دروغ و سخن باطل، جزء زشتیها نیست و هیچ کاستی و اُفتی ندارد و ناسازگار با هیچیک از ارزشهای درونی نیست و هیچ ربطی به کرامت و شخصیّت افرادِ باشخصیّت ندارد!»[29]
البتّه باید خاطرنشان کنیم که عالمان اسلامی بر پایه مبانی خود، برای زدودن منابع حدیثی از این دست احادیث تلاشکردهاند؛ بهویژه محدّثان بزرگ شیعه مانند «شیخ کلینی» و «شیخ صدوق» و «شیخ طوسی» که تلاش بسیاری برای پالایش منابع و مصادر حدیثی ما کردهاند. دیگر اینکه منابع اوّلیّه شیعی، در مقایسه با دیگران، گرفتار چنین حجمی از احادیث جعلی نبودهاست.
9. بیپروایی در جعل
به همین مناسبت، خاطرنشان میکند که برخیها دامنه جعل و افسانهسرایی را به همراهساختن چهار نفر از برادرانِ تنی حضرت معصومه(س) به نامهای «فضلعلی»، «جعفر»، «قاسم» و «هادی» و برخی از برادرزادهها و چند نفر خدمه، گسترش داده و همه آنان را نیز که 23 نفر بودند، در درگیری با «ملحدان ساوه» شهید ساختهاند! و افزودهاند: «زمانی مردمِ قم رسیدند که همه مردان شهید شده بودند!» و برخی جاعلان بعدی افزودهاند: «بانوی بزرگوار نیز، از این غصّه بیمار شد!» در همین نقل آمده که پس از این حادثه، وقتی حضرت وارد قم شد، تمام شهر و مردم را سیاهپوش دید؛ کنیز خود را در پی علّت فرستاد و او خبر آورد که سه روز است که حضرت رضا(ع) به دست مأمون مسموم شده و مردم عزادار ایشاناند و حضرت نیز که این خبر را شنید، بیهوش و سپس بیمار شد!!
اصل این قصّهسرایی، بر پایه کتابی فارسی و سراسر بیپایه به نام «بحر الأنساب»[30] نوشته «میرزامحمد ملکالکتّاب شیرازی» است که در اواخر قرن سیزدهم ساخته و به تاریخ 1335 ق در بمبئی چاپ شده و حتّی مبدأ سفر حضرت را بغداد شمردهاست! کتابی که تنها با مروری کوتاه بر آن، میتوان به ساختگیبودنِ مطالب آن در تراشیدن درگیریها و جنگها و شهادتهای بیشمار برای دهها هزار نفر از امامزادگان پی برد!! دیگران نیز بر این واقعیّت تأکید کردهاند و از این بابت، در ردیف «بحر الأنساب» دیگری است که یکی از محقّقان بنام، آن را کاملاً ساخته این اواخر دانسته و افزوده که گویا به همین دلیل، مرجع تقلید وقت، آن را تحریم کرد و ناشر، نسخههای آن را از کتابخانه بیرون نیاورد![31]
ذکر اینها بدان دلیل است که خاطرنشان کنیم برخیها چگونه دست به جعل تاریخ میزنند و مسائل روشن را نیز نادیده میگیرند و در جامعه نشر میدهند. نویسندگانی که قصد آشنا ساختن جامعه با تاریخ زندگی بزرگان دین را دارند یا کسانی و مراکزی که در صدد ترویج دین و تعظیم شعائر اسلامی هستند، نباید با استناد به ادّعای بیدلیلِ چنین افرادی، بر مطالب بیپایه صحّه بگذارند.
10. توجیه در مسکوت گذاشتنِ برخی مجعولات
نگارنده احتمال میدهد این نقد، مواجه با این خردهگیری خواهدشد که تاریخهای یادشده در ولادت و وفات حضرت(س)، اگر هم سندی ندارد و جعل شدهاست، پذیرشِ آن چه زیانی دارد؟ بهویژه که در چند سال اخیر، تلقّی به قبول شدهاست و بر اساس آن، این همه آثار و لوازم بار شده و در نوشتههای فراوانی که در این سالها نشر یافته و در برنامههای مختلفی که در رسانهها بارها تکرار شده، فرصتی برای ترویج دین و تبلیغ معارف اسلامی و اهلبیت(ع) پدید آمدهاست. بالاخره آن بزرگوار در یکی از روزهای یکی از سالها، ولادت و وفات یافتهاست و ممکن است در متن واقع، هر چند دلیل بر آن نداریم، همین تاریخها باشد! حال که هر چند بر پایه گفتهای نادرست، تاریخی خاصّ در این سطحِ گسترده مطرح شده و جامعه آن را باور کرده و باعث تجلیل و تکریم بیشترِ این حرم شریف و صاحب والامقام آن میشود، آیا بهتر نیست آن را بپذیرید و بیپایگی آن را مسکوت گذارید تا این فرصت در بزرگداشت آن بانوی بزرگ از میان نرود؟! مگر سایر تاریخها، همه درست و مطابق با واقع است؟ بنابراین، حالا که این تاریخ تثبیت شده، باید پرونده این بحث را بست و به بیپایگی آن دامن نزد و به مسائل مهمّتری پرداخت.
به نظر میرسد این توجیه، پذیرفته نیست و حتّی اگر به هر دلیل، ترتیب اثر دادن به بیپایگی این تاریخ مقبول نباشد، طرحِ آن لازم است؛ زیرا نخستین اشکال، این است که این تاریخها بر پایه نسبتی نادرست شکل گرفته و در استنادات، دائماً این خلاف واقع، تکرار میشود و پیداست امری که اینک معلوم است واقعیّت ندارد، پس از گذشت مثلاً یکی دو قرن، جزء امور کاملاً پذیرفتۀ تاریخ میشود و گفته میشود: «لابدّ سخن معتبری بوده که همه پذیرفتهاند و لابدّ اسناد اوّلیّه آن، از میان رفتهاست!»[32] بهویژه وقتی مرکزی مانند «شورای فرهنگ عمومی و شورای عالی انقلاب فرهنگی» -که باید مصوّبات آن دارای پایه علمی و پذیرفته در نظر نخبگان و متخصّصان ذیربط باشد- آن را تصویب و به صورت رسمی، اعلام و در «تقویم رسمی کشور» ثبت کرده باشد!
دیگر اینکه گشودن و تأیید این باب -که به انگیزههای فرهنگی و معنوی میتوان بر امری خلافِ واقع، صحّه گذاشت- پیامدهای غیر قابل کنترلی دارد که در طول تاریخ میتواند به پدیدآمدن انبوهی از مسائل غیر واقعی به نامِ دین و شرع مقدّس بینجامد. یک علّت منع شدید از «بدعتگذاری و ترتیب اثر دادن به استحسانهای شخصی» در امور دینی و شرعی، هر چند در امور جزئی، همین است که گشایش چنین بابی، مرز ندارد و ممکن است حتّی با انگیزههای دینی و تنها بر پایه برداشتهای ناقص، وصلههای نامحدودی بر پیکره دین چسبانده شود؛ چنانکه دسیسههای غرضورزان را نیز، در آمیختهساختن دین و شریعت به امور دیگر، نباید نادیده گرفت و «کَم لَه مِن نظیرٍ»!
دیگر اینکه مبانی و منابع دینی و فرهنگ اسلامی و معارف اهلبیت(ع) بسیار غنیتر از آن است که در تحکیم و ترویج خود، نیازمند صحّهگذاشتن بر اموری بیپایه باشد و ما نه تنها چنین وظیفهای نداریم که در گسترش ارزشهای دینی و مذهبی، امور غیر واقعی را به خدمت بگیریم؛ بلکه نباید گردِ آن برویم. استاد شهید «آیتالله مطهّری(ره)» در بحثی که در موضوع چگونگی بهکارگیری «وسیله» مطرح کرده، درباره پرهیز دادن از وسیله نامشروع در تبلیغ دین و دوری از استفاده از ناآگاهی مردم به سود دین و نادرستی تهمتزدن به «اهل بدعت» سخن گفته و نمونههای تاریخی چندی را از سیره پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) شاهد گرفته و بر این حقیقت پای فشردهاست که «هدف، وسیله را توجیه نمیکند!» و اسلام نه تنها نیازی به وسیله نادرست و دروغ، برای تبلیغ خود ندارد؛ بلکه این امر، به زیانِ آن است. ایشان یک نمونه از وسایل نامشروع را «جعل حدیث به نفع دین» میشمارد و به برخی از روایات جعلی در تشویق مردم به قرآن و دوری از سرگرمشدن به مطالب باطل و بیهوده اشاره میکند. منطق استاد شهید، این است:
«برای حقّ، باید از حقّ استفادهکرد. معنی این حرف، این است: اگر من بدانم چنانچه یک حرف ناحقّ و نادرست و یک دروغ بگویم یا یک حدیث ضعیف -حدیثی که خودم میدانم دروغ است!- برای شما بخوانم، همین امشب همه گنهکارانِ شما توبه میکنند و همه شما نمازِ شب خوان میشوید، اسلام به من چنین کاری را اجازه نمیدهد! ... اسلام نیازی به این دروغها ندارد. حقّ را با باطل آمیختن، حقّ را از میان میبرد! وقتی انسان حقّ را ضمیمه باطل کرد، حقّ دیگر نمیایستد؛ خودش میرود! حقّ تاب اینکه همراه باطل باقی بماند، ندارد.»[33]
ما تأکید داریم که یکی از وظایف روشن ما -که قرآن و سنّت و عمل مسلمین در طول تاریخ، بر آن گواهی میدهد- لزوم تکریم و بزرگداشت از بزرگان دین و شخصیّتهای مذهب، بهویژه خاندان اهلبیت(ع) و امامزادگان والاتبار است و در این میان، آنگونه که از روایات نیز پیداست، حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) جایگاه ویژهای دارد. همه سخن، در این است که این ادای وظیفه، لزوماً نیازمند پذیرشِ تاریخی بیپایه نیست و پیوند زدن این امور پسندیده به امری غیر واقعی، توجیه درستی ندارد؛ بلکه باید به شیوهای درست و منطقی انجام شود.
یک راه، این بوده و هست که روزی به عنوان روز بزرگداشت آن حضرت معرّفی شود؛ مانند آنچه درباره «حضرت احمد بن موسی شاهچراغ(ع)» صورت گرفته و ثبت شدهاست. حتّی انضمام بزرگداشت آن بانوی بزرگ، به روزهای ولادت و شهادت امام رضا(ع) نیز امری متناسب خواهدبود. سلام و صلوات خداوند بر فاطمه معصومه(س) و دیگر بانوان همجوار ایشان، و بر پیامبر(ص) و خاندان پاک او، و سلام بر همه دوستداران اهلبیت(ع).
-------
[1]. آنچه در «تاریخ قم» به نقل برخی مشایخ قرن چهارم قم آمده، این است که فاطمه دختر موسی بن جعفر(ع) پس از حضور امام رضا(ع) در خراسان -که در سال 200 هجری، به خواست و دستور مأمون عبّاسی صورت گرفت- در سال 201 از مدینه عازم دیدار برادر خود در مرو شد و در پی بیماری، پس از هفده روزه توقّف در قم رحلتکرد.(حسن بن محمّد قمی، تاریخ قم، ص 213) امّا اینکه رحلت ایشان نیز در همین سال بوده، روشن نیست؛ چون نمیدانیم ایشان چه وقتی از سال 201 از مدینه بیرون آمدهاست؛ امّا پیداست رحلت عادتاً نمیتوانسته بعد از سال 202 باشد؛ چنانکه از برخی روایات امام رضا(ع) -که اشاره به قبر خواهر خود میکند- بر میآید که رحلت ایشان، پیش از شهادت امام(ع) بودهاست که در سال 203 یا 202 و بنا بر نقلی 206 واقع شدهاست. با این حال، بیشتر میتوان حدس زد که وفات آن بانو، در همان سال 201 واقع شدهاست؛ چون همانگونه که برخی حدس زدهاند، حضرت قاعدتاً همراه کاروان حاجیانی شدهاست که به ایران بر میگشتهاند که طبعاً در اوائل سال بودهاست. البتّه این گفته در صورتی است که خروج حضرت رضا(ع) از مدینه را آنگونه که برخی گفتهاند، 10 جمادیالاولی سال 201 ندانیم؛ وگرنه این احتمال، بیشتر قوّت خواهدگرفت که وفات در سال 202 بودهاست.
[2]. برخی آن را کتابخانه حرم نبوی شمردهاند! و برخی حدس زدهاند مقصود، کتابخانه عارف حکمت باشد! خودِ جاعل نوشته که در مدینه طیّبه در «کتابخانه مبارکه» بهدست آوردهاست!
[3]. مقصود از این جزوه، کتابچه بیاعتبار «نور الآفاق» است که در ادامه، از آن نیز سخن خواهیمگفت.
[4]. علیاصغر فقیهی، مجلّه «نامه قم»، بهار و تابستان 78، شماره 5 و 6، ص 263.
[5]. پیداست این مقطع، یازده روز است و نامگذاری به «دهه»، لابدّ از باب مسامحه یا بیرونکردنِ یکی از این دو روز است؛ همانند دهه فجر!
[6]. اگر به بازتاب گسترده این ادّعای نادرست، و پذیرش و رسمیّتدادنِ گسترده آن در این سالها توجّه شود، میتوان از زاویهای دیگر گفت چندان هم ناشیانه نبودهاست!
[7]. در فهرستها، گاه از آن با عنوان «لواقح الأنوار فی طبقات السادة الأخیار» و «... السادة و الأخیار» نام برده شدهاست؛ چنانکه نویسنده با قید «مصری» نیز آمدهاست.
[8]. ذبیحالله محلّاتی، ریاحین الشریعة، ج 5، ص 31-32.
[9]. جدّ «آیتالله مرعشینجفی»، اهل تبریز و معروف به «سیّدالحکمای تبریزی» بودهاست و ایشان که در گذشته معروف به «تبریزی» بوده، در سال 1343 ق وارد قم شدهاست و از حدود 17 سال پیش از درگذشت مرحوم «متولّیباشی» ساکن قم بودهاست و از نزدیک، در جریان ادّعای جاعل قرار داشتهاست.
[10]. در برخی منابع کتابشناسی، نام «نزهة الأبرار فی نسب السادة الأبرار» ثبت و ترجیح داده شدهاست.(عبدالجبّار رفاعی، معجم ما کُتب عن الرسول و اهلالبیت(ع)، ج 10، ص 651) مرحوم «آقابزرگ» نیز بر خلاف «الذریعة»، در «ذیل کشف الظنون»(ص 107، مربوط به ص 1938 کشف الظنون) آن را با همین نام، به فهرست کتاب افزودهاست و با توجّه به اصل موضوع و نویسنده آن و موارد مشابه، همین نیز درستتر به نظر میآید.
[11]. آقابزرگ تهرانی، الذریعة، ج 24، ص 107: «نزهة الأبرار فی نسب أولاد الأئمّة الأطهار، للسیّد موسى الموسوی البرزنجی الشافعی المدنی. مطبوع کما حُکِىَ عنه، فراجعه.» یک احتمال در ضمیر «کما حُکِیَ عنه» در این عبارت، این است که چاپیبودن آن را به نویسنده نسبت میدهد. در برخی فهرستهای اینترنتی نیز -که آثاری در موضوع نسبشناسی، به ترتیب تاریخ فهرست شده- این کتاب در کنار آثار پایانی قرن چهاردهم آمدهاست.
[12]. این بنده نگارنده، بهرغم اطمینان به نادرستی نسبت تاریخ ولادت و وفات به «نزهة الأبرار»، برای بهدست آوردن آگاهی بیشتر از نویسنده و تاریخ چاپ و نام درست کتاب، ساعتهای بسیار زیاد و در مجموع، چندین روز را مصروف جستوجو، از جمله در فهرست صدها کتابخانه بزرگ و کوچک کشور و منابع کاغذی و دیجیتالی و مجازی داخل و خارج کشور کرده؛ امّا هیچ اثری از کتاب و نویسنده آن، جز همان آگاهی که مرحوم «شیخ آقابزرگ تهرانی» با دو نام مختلف در «الذریعة» و «ذیل کشف الظنون حاجی خلیفه» به دست میدهد، بهدست نیاوردهاست و تمام منابع بعدی نیز، به استناد ایشان، از چنین کتابی نام بردهاند. خود «آقابزرگ» نیز، پیداست که کتاب را ندیدهاست؛ هم از این جهت که تصریح به «حکایت» باواسطه از نویسنده میکند و هم از اینرو که بهرغم وصف «شافعی بودن» نویسنده -البتّه اگر نویسنده، وجود خارجی داشتهباشد!- کتاب را در «الذریعة» -که اختصاص به کتابهای شیعه دارد- فهرست کرده و ظاهراً با توجّه به قید «... فی نسب أولاد الأئمّة الأطهار» در عنوان کتاب، احتمال شیعهبودن نویسنده را در واقع، دادهاست؛ ولی با تعبیر «فراجعه» که این نیز، نشان میدهد کتاب را ندیده، ابهام خود درباره اصل یا محتوا یا نویسنده را نشان دادهاست. پیداست بر اساس عنوانی که آن مرحوم در «ذیل کشف الظنون» با قید «... فی نسب السادة الأبرار» آورده، جایی برای تردید در غیر شیعه بودنِ نویسنده نیز باقی نمیماند؛ از اینرو، میتوان زرنگی جاعل را تحسینکرد! زیرا مطلبی بیپایه را به منبعی که هیچکسی به آن دسترسی نداشته و ندارد و کتابشناس بزرگ، «آقابزرگ تهرانی» نیز آن را ندیده و نام آن را به واسطه دیگری و با تردید در مذهب وی، آن هم دو گونه نقل میکند، نسبت دادهاست! این است که برخی احتمال دادهاند منبع حکایت برای مرحوم «آقابزرگ» نیز، همان کتاب «نور الآفاق» -یا منابع دیگر که از آن نقل کردهاند- باشد! این است که گزافه نیست گفتهشود کتابی با این عنوان، وجود خارجی نداشته و ندارد و همانند تاریخهای مورد بحث، ساخته و پرداخته جاعل است! البتّه اگر کسی، نگارنده را به نسخهای از کتاب یا مشخّصات کامل نویسنده آن(؟!) راهنمایی کند، بر او احسان کردهاست.
[13]. ظاهراً تعبیر «فلانه مجتهد» که در عبارت مرحوم «شیخ ذبیحالله محلّاتی» آمده، اشاره به همین وصف است.
[14]. محمّدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج 49، ص 2-10.
[15]. «آیتالله استادی» در اینجا در پاورقی، با اشاره به مطالب پنجگانه کتاب نوشتهاند: «آنچه از یاقوت حموی نقل کرده، در معجم البلدان یا مراصد باید باشد که نیست؟! ادّعای سابقه هفتصد سال خائم و خازن بودن؟! تاریخ تولّد و وفات حضرت معصومه را از کتاب لواقح الأنوار؟!! و تاریخ تولّد و وفات حضرت عبدالعظیم را از سه کتاب که نشانی آنها در دست نیست؟!! و نقل حدیث شریف کساء با سندی آنگونه و مصادری آنچنان که در متن نقل شده؟!!! عصمنا الله من الزلل.»
[16]. مجلّه «نور علم»، 1372ش، ش 50 و 51، ص 297-301.
[17]. سیّدرسول علوی و علیاکبر زمانینژاد، شناختنامه حضرت عبدالعظیم و شهر ری، ص 352-356. خاطرنشان میکند که جناب «حجّتالاسلام و المسلمین آقای عزیزالله عطاردیقوچانی» نیز که حدود نیمقرن پیش، کتاب «زندگانی حضرت عبدالعظیم(ع)» را نگاشته، در صفحه 64 تصریح کرده که بهرغم بررسی و پیگیری، چیزی درباره تاریخ ولادت و وفات آن حضرت بهدست نیاوردهاست.
[18]. عبدالله بحرانیاصفهانی، عوالم العلوم و المعارف، ج 21، ص 328.
[19]. ر.ک: محمّد بن حسن عاملی، الفصول المهمّة، ج 1، ص 22، مقدّمه محقّق. نسخهای از این رساله کوتاه 22 برگی، در فهرست کتابخانه فاضل خوانسارى(ج 1، ص 204) معرّفی شدهاست؛ ر.ک: علی صدراییخوئی، فهرستگان نسخههای خطّی، ج 5، ص 21. عنوان رساله در این فهرست، چنین است: «العربیّة العلویّة و اللغة المرویّة عنهم علیهم السلام».
[20]. علی نمازی، مستدرک سفینة البحار، ج 8، ص 261-262.
[21]. استاد معظّم(دام ظلّه) که خود در قم متولّد شده(1346 ق برابرِ 1306 ش) و حضور داشتهاند، درگذشت «متولّیباشی» را اوّل ذیقعده 1359 شمردهاند.
[22]. تعبیر «جعّالان» درباره او که در سخن استاد معظّم آمده، و نه «جاعلان»، میتواند اشاره به جعلهای دیگری از وی باشد؛ چنانکه ملاحظه کتابچه وی، شاهد آن است!
[23]. سیّدموسی شبیریزنجانی، جرعهای از دریا، ج 2، ص 516، با عنوان «تاریخ مجعول».
[24]. چنانکه فردی با اشاره به سستی این تاریخها در نگاه اهل دقّت، افزودهاست: «امّا انصاف این است که باید روزى را به عنوان ولادت آن حضرت و روزى را به عنوان وفات آن حضرت، گرامى داشت؛ زیرا به هر حال، حضرت یک روز به دنیا آمده و یک روز هم رحلت نموده است و چنانچه قولى قوى براى تعیین این روز، در دست بود که خوب؛ و الّا به همان اقوال ضعیف، از باب تسامح در ادلّه سنن متمسّک میشویم و آن دو روز را به همین عنوان، احترام میکنیم»! ملاحظه میشود که دلیل «باید»، این است که به هر حال، آن حضرت یک روزی متولّد شده و روزی نیز رحلت کرده است!!
[25]. نگارنده در جای دیگر، به تفصیل بحث و تأکید کردهاست که ادلّه این قاعده، تنها وجود ثواب را میرساند و نه استحباب مفاد حدیث ضعیف را.
[26]. از جمله، ر.ک: شیخ مرتضی انصاری، رسائل فقهیّه، ص 159.
[27]. همان، ص 172.
[28]. اینها بخشی از اوصافی است که «علّامه امینی» به نقل از منابع اهلسنّت در شرح سلسله حدیثسازان و دروغگویان آوردهاست. ر.ک: عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 5، ص 209-277.
[29]. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 5، ص 276.
[30]. بحر الأنساب، ص 159-160. از این کتاب، به نام «ریاض الأنساب و مجمع الأعقاب» نیز نام برده شدهاست.
[31]. محمّدتقی دانشپژوه، نشریّه «ادبیّات و زبانها»، سال هشتم، مهر 1339، ص 42.
[32]. این نکته درباره تاریخی که اخیراً برای حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) ذکر میکنند نیز، عیناً جاری است! منشأ جعل تاریخ ولادت و وفات برای آن حضرت نیز، همان کتابچه «نور الآفاق» است!
[33]. ر.ک: مرتضی مطهّری، مجموعه آثار، ج 16، ص 96-115.
*******
پینوشت:
*: عنوان پژوهش مذکور، «تاریخ ولادت و وفات حضرت فاطمه معصومه(س)، شرحی بر یک سندسازی بیپایه» نگاشته جناب «حجّـتالاسـلام و المسلمیـن سـیّدضـیاء مـرتضـوی» بوده که پس از تلخیص و ویرایش و با اندکی تصحیح عرضه شدهاست. برای مطالعه مقاله کامل ایشان، به نشانی زیر بنگرید:
http://historylib.com/index.php?action=article/view/1528
التماس دعا
سی روزه بودن ماه شوّال؛ پیشبینی رؤیتپذیری هلال ماه ذیقعده 1436 قمری در غروب شنبه 24 و یکشنبه 25 مرداد ماه 1394
برای مطالعه مبانی فقهی مربوط به «رؤیت هلال» و «اتّحاد افق»، خواندن مطلب زیر پیشنهاد میشود:
http://aasemaan25.blog.ir/post/Royat-Helal-Ofoq
مردم و رسانهها، به آغاز ماه قمری در ماههای رمضان و شوّال حسّاسترند و در ماههای دیگر، مرجع آنان همان تقویم رسمی کشور میشود! در حالی که مراجع معظّم تقلید و کارشناسان در همه ماهها به استهلال میپردازند؛ اگر چه نتیجه کار، چندان اعلام عمومی و رسانهای نمیشود.
برای رؤیت هلال در شب اوّل ماه، عواملی چون «زمان غروب خورشید و ماه» و «اختلاف زمان غروب آن دو» و «مختصّات خورشید و ماه و جدایی زاویهای ماه و خورشید که از اختلاف ارتفاع ماه و خورشید، و نیز اختلاف سمت آن دو نشأت میگیرد» و «درصد روشنایی هلال و به اصطلاح فاز ماه» و ... مؤثّرند. امروزه، برنامههایی تهیّه شدهاند که با محاسبات رایانهای و طبق معیارهایی، این عوامل را برای نقاط مختلف زمین در نظر میگیرند و الگوهای رؤیتپذیری هلال ماه را پیشبینی و ترسیم میکنند.
به تصاویر زیر بنگرید:
یک) نقشۀ رؤیتپذیری هلال ماه ذیقعده 1436 قمری، در غروب شنبه 24 مرداد 1394 شمسی برابر با 15 آگوست 2015 میلادی، بر اساس معیار «عوده»:
دو) نقشۀ رؤیتپذیری هلال ماه ذیقعده 1436 قمری، در غروب یکشنبه 25 مرداد 1394 شمسی برابر با 16 آگوست 2015 میلادی، بر اساس معیار «عوده»:
توضیحات رنگ در نقشۀ با معیار «عوده»:
در مناطقی که در رنگ سبز قرار دارند، هلال به سادگی با چشم غیر مسلّح دیده میشود.
در مناطقی که در رنگ ارغوانی(شبیه صورتی) قرار دارند، هلال با چشم مسلّح دیده میشود و ممکن است با چشم غیر مسلّح نیز دیده شود.
در مناطقی که در رنگ آبی قرار دارند، هلال فقط با چشم مسلّح دیده میشود.
در مناطقی که بیرنگ هستند، رؤیت هلال ناممکن و نشدنی است.(زیرا مقارنه پیش از غروب آفتاب رخ میدهد و ماه نیز پس از غروب آفتاب، غروب میکند؛ ولی روشنایی هلال به اندازهای نیست که حتّی با چشم مسلّح دیده شود!)
در مناطقی که در رنگ قرمز قرار دارند، رؤیت هلال ممتنع و غیر قابل تحقّق است.(زیرا ماه پیش از غروب آفتاب، غروب میکند یا اینکه مقارنه پس از غروب آفتاب رخ میدهد.)
سه) نقشۀ رؤیتپذیری هلال ماه ذیقعده 1436 قمری، در غروب شنبه 24 مرداد 1394 شمسی برابر با 15 آگوست 2015 میلادی، بر اساس معیار «یالوپ»:
چهار) نقشۀ رؤیتپذیری هلال ماه ذیقعده 1436 قمری، در غروب یکشنبه 25 مرداد 1394 شمسی برابر با 16 آگوست 2015 میلادی، بر اساس معیار «یالوپ»:
توضیحات رنگ در نقشۀ با معیار «یالوپ»:
در مناطقی که در رنگ سبز قرار دارند، هلال به سادگی با چشم غیر مسلّح دیده میشود.
در مناطقی که در رنگ زرد(شبیه نارنجی) قرار دارند، هلال تحت شرایط جوّی مناسب، با چشم غیر مسلّح دیده میشود.
در مناطقی که در رنگ ارغوانی(شبیه صورتی) قرار دارند، رؤیت هلال ممکن است نیاز به ابزار و چشم مسلّح داشتهباشد؛ یعنی پس از رؤیت با ابزار، ممکن است هلال با چشم غیر مسلّح نیز دیده شود.
در مناطقی که در رنگ آبی قرار دارند، هلال فقط با چشم مسلّح دیده میشود.
در مناطقی که بیرنگ هستند، رؤیت هلال ناممکن و نشدنی است.(زیرا مقارنه پیش از غروب آفتاب رخ میدهد و ماه نیز پس از غروب آفتاب، غروب میکند؛ ولی روشنایی هلال به اندازهای نیست که حتّی با چشم مسلّح دیده شود!)
در مناطقی که در رنگ قرمز قرار دارند، رؤیت هلال ممتنع و غیر قابل تحقّق است.(زیرا ماه پیش از غروب آفتاب، غروب میکند یا اینکه مقارنه پس از غروب آفتاب رخ میدهد.)
نتیجهگیری:
با توجّه به نقشههای رؤیتپذیری و مناطق همافق، پیشبینیها نشان میدهد احتمال رؤیت هلال ماه ذیقعده 1436 قمری در غروب شنبه 24 مرداد 1394 شمسی در ایران حتّی با ابزار و چشم مسلّح، ناممکن است و حدّاکثر در نوار باریکی از شهرهای جنوبی کشور، احتمال میرود با چشم مسلّح دیده شود؛ از اینرو:
1. بنا بر نظر مراجعی که «رؤیت هلال با چشم غیر مسلّح» را لازم میدانند و قائل به «اشتراط اتّحاد افق» هستند
و «اشتراک در شب» را کافی نمیدانند، ماه شوّال 30 روزه و دوشنبه 26 مرداد 1394 شمسی روز اوّل ماه ذیقعده 1436 قمری خواهدبود.
2. بنا بر نظر مقام معظّم رهبری که «رؤیت هلال با چشم مسلّح» را کافی میدانند، از آنجا که معظّمله قائل به «اشتراط اتّحاد افق» هستند و «اشتراک در شب» را کافی نمیدانند، اعلام کشوری یکشنبه 25 مرداد 1394 به عنوان روز اوّل ماه ذیقعده در شهرهای بالاتر از همان نوار باریک جنوبی، مشکل است و آنچه در تقویم رسمی کشور درج شده، با مبنای فقهی ایشان سازگار نیست! امید است پس از رسیدن گزارشهای استهلال، نتیجه از رسانه ملّی اعلام شود.
التماس دعا
پیشبینی رؤیتپذیری هلال ماه شوّال 1436 قمری در غروب پنجشنبه 25 و جمعه 26 تیر ماه 1394
اگر نکات مربوط به «رؤیت هلال» و «اتّحاد افق» را در مطلب قبلی نخواندهاید، خواندن آن را پیشنهاد میکنم:
http://aasemaan25.blog.ir/post/Royat-Helal-Ofoq
برای رؤیت هلال در شب اوّل ماه، عواملی چون «زمان غروب خورشید و ماه» و «اختلاف زمان غروب آن دو» و «مختصّات خورشید و ماه و جدایی زاویهای ماه و خورشید که از اختلاف ارتفاع ماه و خورشید، و نیز اختلاف سمت آن دو نشأت میگیرد» و «درصد روشنایی هلال و به اصطلاح فاز ماه» و ... مؤثّرند. امروزه، برنامههایی تهیّه شدهاند که با محاسبات رایانهای و طبق معیارهایی، این عوامل را برای نقاط مختلف زمین در نظر میگیرند و الگوهای رؤیتپذیری هلال ماه را پیشبینی و ترسیم میکنند.
به تصاویر زیر بنگرید:
یک) نقشۀ رؤیتپذیری هلال ماه شوّال 1436 قمری، در غروب پنجشنبه 25 تیر 1394 شمسی برابر با 16 جولای 2015 میلادی، بر اساس معیار «عوده»:
دو) نقشۀ رؤیتپذیری هلال ماه شوّال 1436 قمری، در غروب جمعه 26 تیر 1394 شمسی برابر با 17 جولای 2015 میلادی، بر اساس معیار «عوده»:
توضیحات رنگ در نقشۀ با معیار «عوده»:
در مناطقی که در رنگ سبز قرار دارند، هلال به سادگی با چشم غیر مسلّح دیده میشود.
در مناطقی که در رنگ ارغوانی(شبیه صورتی) قرار دارند، هلال با چشم مسلّح دیده میشود و ممکن است با چشم غیر مسلّح نیز دیده شود.
در مناطقی که در رنگ آبی قرار دارند، هلال فقط با چشم مسلّح دیده میشود.
در مناطقی که بیرنگ هستند، رؤیت هلال ناممکن و نشدنی است.(زیرا مقارنه پیش از غروب آفتاب رخ میدهد و ماه نیز پس از غروب آفتاب، غروب میکند؛ ولی روشنایی هلال به اندازهای نیست که حتّی با چشم مسلّح دیده شود!)
در مناطقی که در رنگ قرمز قرار دارند، رؤیت هلال ممتنع و غیر قابل تحقّق است.(زیرا ماه پیش از غروب آفتاب، غروب میکند یا اینکه مقارنه پس از غروب آفتاب رخ میدهد.)
سه) نقشۀ رؤیتپذیری هلال ماه شوّال 1436 قمری، در غروب پنجشنبه 25 تیر 1394 شمسی برابر با 16 جولای 2015 میلادی، بر اساس معیار «یالوپ»:
چهار) نقشۀ رؤیتپذیری هلال ماه شوّال 1436 قمری، در غروب جمعه 26 تیر 1394 شمسی برابر با 17 جولای 2015 میلادی، بر اساس معیار «یالوپ»:
توضیحات رنگ در نقشۀ با معیار «یالوپ»:
در مناطقی که در رنگ سبز قرار دارند، هلال به سادگی با چشم غیر مسلّح دیده میشود.
در مناطقی که در رنگ زرد(شبیه نارنجی) قرار دارند، هلال تحت شرایط جوّی مناسب، با چشم غیر مسلّح دیده میشود.
در مناطقی که در رنگ ارغوانی(شبیه صورتی) قرار دارند، رؤیت هلال ممکن است نیاز به ابزار و چشم مسلّح داشتهباشد؛ یعنی پس از رؤیت با ابزار، ممکن است هلال با چشم غیر مسلّح نیز دیده شود.
در مناطقی که در رنگ آبی قرار دارند، هلال فقط با چشم مسلّح دیده میشود.
در مناطقی که بیرنگ هستند، رؤیت هلال ناممکن و نشدنی است.(زیرا مقارنه پیش از غروب آفتاب رخ میدهد و ماه نیز پس از غروب آفتاب، غروب میکند؛ ولی روشنایی هلال به اندازهای نیست که حتّی با چشم مسلّح دیده شود!)
در مناطقی که در رنگ قرمز قرار دارند، رؤیت هلال ممتنع و غیر قابل تحقّق است.(زیرا ماه پیش از غروب آفتاب، غروب میکند یا اینکه مقارنه پس از غروب آفتاب رخ میدهد.)
چنانکه این پیشبینیها نشان میدهد احتمال رؤیت هلال ماه شوّال 1436 قمری در غروب پنجشنبه 25 تیر 1394 شمسی در ایران، حتّی با ابزار و چشم مسلّح نیز بسیار کم است؛ بنابراین، پیشبینی میشود شنبه 27 تیر 1394 شمسی برابر با اوّل شوّال 1436 قمری و عید سعید فطر باشد.
ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما، عید سعید فطر را پیشاپیش تبریک میگویم!
التماس دعا
نکاتی دربارۀ «رؤیت هلال» و «اتّحاد افق» - تکمیل و ویرایش دوم: 24 خرداد 1397
مناسک اسلامی بر پایۀ ماههای قمری بنا نهاده شده و به دلیل همین اهمّیّت، «رؤیت هلال» از بحثهای مهمّ فقهی است. به اختلاف نظرهای علمی این مسئله، در کتابها و مقالات مبسوط پرداخته شده و ما در این نوشتار میکوشیم به اختصار، نکاتی را همراه با دیدگاه حضرت آیتالله العظمی سیستانی (مدّ ظلّه العالي) بیانکنیم و بحث «اتّحاد افق» را که در فضاهای غیر تخصّصی، کمتر به آن پرداخته شده، به شکلی ملموس مطرحکنیم.
بخش نخست) رؤیت هلال
1. «ماه» تنها قمر زمین است و تصوّر عامیانه، این است که در مداری دایرهای به دور زمین میگردد! و چون همواره یک روی آن به سوی زمین است و سوی دیگرش از زمین دیده نمیشود، پس حتماً حرکت وضعی ندارد!!
در حالی که مدار گردش ماه، یک بیضی است که زمین در یکی از کانونهای آن است و فاصلۀ ماه و زمین، دارای اوج و حضیض است. همچنین ماه حرکتی وضعی به حول محور خودش دارد و چون «قفل گرانشی» میان زمین و ماه برقرار است، بر اثر نیروی کشندی آن، ماه همواره به سوی زمین رو کرده و برای هر بار گشتن به گرد محور خود، ناچار به پیمودن یک دور کامل انتقالی گرداگرد زمین است؛ در نتیجه، دورۀ تناوب چرخش وضعی ماه دقیقاً با دورۀ تناوب گردش انتقالی آن به دور زمین برابر و همیشه یک روی آن به سوی زمین است؛ یعنی ماه مانند کسی که دور کعبه طواف میکند و در حین طواف باید شانۀ چپش همواره رو به کعبه باشد، اندکاندک دور خودش هم میچرخد تا همواره یک طرفش رو به زمین باشد و این، همان حرکت وضعی است که در تصویر سمت چپ میبینید:
اگر مانند تصویر سمت راست، ماه حرکت وضعی نداشت و بدون چرخش دور خودش بر گرد زمین میگشت، میتوانستیم از زمین پشت ماه را ببینیم و از آن تصویربرداری کنیم؛ ولی اینگونه نیست.
«ماه نجومی» مدّتزمان یک دوران کامل ماه به دور زمین است که 27 روز و 7 ساعت و 43 دقیقه و 4 ثانیه و اندی( 27.321582 روز) طول میکشد.
«ماه هلالی یا قمری» مدّتزمان میان دو بار پیاپی است که خورشید و زمین و ماه، بر یک خطّ میشوند و 29 روز و 12 ساعت و 44 دقیقه و 2 ثانیه و اندی( 29.530589 روز) است. ماه هلالی، طولانیتر از ماه نجومی است؛ زیرا همزمان با گردش ماه به دور زمین، زمین نیز به دور خورشید میگردد و ماه باید اندکی پیشتر رود تا دوباره هر سه بر یک خطّ قرار گیرند.
برای عرف روشن است که «ماه عرفی یا شرعی»، 29 یا 30 روزه است؛ محاسبات نشان میدهد که ماه قمری میتواند تا 3 ماه پیاپی 29 روزه یا تا 4 ماه پیاپی 30 روزه باشد. در روایات نیز هست که ماه قمری نمیتواند کمتر از 29 روز باشد! از اینرو، با ماه نجومی که مدّتزمان آن 27.3 روز است، کاری نداریم.
برای آشنایی بیشتر با ویژگیهای زمین و ماه و پیچیدگیهای حرکت آنها، به کتابهای نجومی رجوعکنید. با مطالعۀ مطالب سایت ویکیپدیا نیز، میتوانید منابع تکمیلی را بیابید:
https://en.wikipedia.org/wiki/Earth
https://en.wikipedia.org/wiki/Moon
2. میزان شرعی در آغاز ماه قمری، تحقّق هلال است و «هلال» یعنی بازتابِ قابل رؤیتِ نور خورشید از لبۀ ماه.
طبق محاسبات نجومی، در بهترین وضعیّت جوّی هم، تا چندین ساعت(دستکم 8 ساعت) بعد از مقارنۀ ماه و خورشید(ولادت ماه جدید)، امکان تشکیل هلال وجود ندارد و برای کمتر از یک حدّ فاصلۀ زاویهای مشخّص ماه و خورشید(کمتر از 7 درجه مشهور به حدّ دانژون)، اصلاً هلالی تشکیل نمیشود! چون نور خورشید هنوز از پشت رشتهکوههای لبۀ ماه بر سطح ماه نتابیده و سایۀ بلندیهای لبۀ غربی ماه به اندازهای طولانی میشود که مانع بازتاب نور از سطح ماه و تشکیل هلال است؛ در این موارد، ماه از مُحاق درآمده و در افق آسمان حضور دارد؛ امّا اصلاً هلالی تشکیل نمیشود و حتّی با تلسکوپ هم دیده نمیشود.
به این ترتیب، لحظۀ مقارنۀ ماه و خورشید و لحظۀ ولادت ماه(که لحظۀ پس از مقارنه است)، از نظر نجومی با دقّت بالا قابل محاسبه و پیشبینیاند؛ ولی برای ما ملاک نیستند! زیرا در متون فقهی، بحث و اثبات شده که میزان شرعی در آغاز ماه قمری طبق قول مشهور، تحقّق هلال است و «هلال» یعنی بازتابِ قابل رؤیتِ نور خورشید از لبۀ ماه؛ یعنی ماهی نو و از مُحاق درآمده که در افق به درجهای رسیده و ویژگیهایی را داشتهباشد که اگر ابر و موانع نباشد، امکان و قابلیّت رؤیت با چشم عادیِ غیر مسلّح را برای ساکنان زمین(و نه پروازکنندۀ با هواپیما) داشتهباشد. حتّی برخی گفتهاند که بر ماه نویی که با رؤیت عادی دیده نشود(ولو با چشم مسلّح دیده شود)، اصلاً «هلال» صدق نمیکند.
البتّه قول غیر مشهور، رؤیت هلال با چشم مسلّح(تلسکوپ و دوربین و ابزارهای اپتیکی) را کافی میداند.
دربارۀ ادلّۀ طرفین، در کتابهای فقهی بحثهای مبسوطی شده که در این مجال نمیگنجد. برای خوانندگان آشنا به فقه و تنها به عنوان نمونه، چند مقالۀ در دسترس را -که برخی ناظر و در نقد همدیگر نیز هستند- پیشنهاد میدهم:
یک) «رؤیت هلال با چشم مسلّح» نوشتۀ حجّتالاسلام و المسلمین رضا مختاری، در دفاع از رؤیت با چشم غیر مسلّح، منتشرشده در فصلنامه تخصّصی فقه اهلبیت(ع)، ش 39 و 40، ص 148 - 162 : http://ensani.ir/fa/content/93247/default.aspx یا
http://www.afiqh.org/magshow.php?kind=217
نشانی صفحه ذخیرهشده در آرشیو، در صورت تغییر لینک یا حذف از منبع:
https://web.archive.org/web/20180613174932/http://www.afiqh.org/magshow.php?kind=217
(در دو مورد اخیر، پس از زدن لینک و باز شدن صفحه، روی عنوان مقاله در ستون سمت راست صفحه کلیک کنید.)
دو) «اعتبار ابزار جدید در رؤیت هلال» نوشتۀ حجّتالاسلام و المسلمین محمّدجواد فاضل لنکرانی، در دفاع از رؤیت با چشم مسلّح، منتشرشده در فصلنامه تخصّصی فقه اهلبیت(ع)، ش 43، ص 176 - 206 : http://ensani.ir/fa/content/93381/default.aspx یا
http://www.afiqh.org/magshow.php?kind=190
نشانی صفحه ذخیرهشده در آرشیو، در صورت تغییر لینک یا حذف از منبع:
https://web.archive.org/web/20180613181342/http://www.afiqh.org/magshow.php?kind=190
(در دو مورد اخیر، پس از زدن لینک و باز شدن صفحه، روی عنوان مقاله در ستون سمت راست صفحه کلیک کنید.)
سه) «باز هم رؤیت هلال با چشم مسلّح» نوشتۀ حجّتالاسلام و المسلمین رضا مختاری، در دفاع از رؤیت با چشم غیر مسلّح، منتشرشده در فصلنامه تخصّصی فقه اهلبیت(ع)، ش 43، ص 207 - 240 : http://ensani.ir/fa/content/93385/default.aspx یا
http://www.afiqh.org/magshow.php?kind=190
نشانی صفحه ذخیرهشده در آرشیو، در صورت تغییر لینک یا حذف از منبع:
https://web.archive.org/web/20180613181342/http://www.afiqh.org/magshow.php?kind=190
(در دو مورد اخیر، پس از زدن لینک و باز شدن صفحه، روی عنوان مقاله در ستون سمت راست صفحه کلیک کنید.)
3. فتوای حضرت آیتالله العظمی سیستانی(مدّ ظلّه العالي) مانند مشهور فقهاء، این است که رؤیت هلال باید با چشم غیر مسلّح باشد و رؤیت با چشم مسلّح(دوربین و تلسکوپ) کافی نیست.
برای آشنایی اجمالی، عموم خوانندگان میتوانند به پاورقی 1 صفحۀ 590 و 591 (فایل Pdf) «توضیحالمسائل جامع حضرت آقای سیستانی» رجوعکنند یا همان مطلب را در پاورقی 29 این صفحه از سایت ایشان بخوانند:
https://www.sistani.org/persian/book/25103/4035
نشانی صفحه ذخیرهشده در آرشیو، در صورت تغییر لینک یا در دسترسنبودنِ منبع:
https://web.archive.org/web/20180613182316/https://www.sistani.org/persian/book/25103/4035
لینک دانلود نسخۀ Pdf رسالۀ جامع حضرت آیتالله العظمی سیستانی(مدّ ظلّه العالي):
https://www.sistani.org/files-new/book-pdf/persian-tozih-jame.pdf
نشانی نسخه ذخیرهشده در آرشیو، در صورت تغییر لینک یا در دسترسنبودنِ منبع:
خوانندگان آشنا به زبان عربی نیز، میتوانند به صفحات 39 تا 42 کتاب «أسئلة حول رؤية الهلال مع أجوبتها، وفق ما أفاده سماحة السيّد السيستاني» رجوعکنند. این کتاب را میتوانید از لینک زیر دانلود کنید:
http://taghrirat.net/ketab/helal-taghrirat.net.pdf
نشانی نسخه ذخیرهشده در آرشیو، در صورت تغییر لینک یا در دسترسنبودنِ منبع:
https://web.archive.org/web/20180613183400/http://taghrirat.net/ketab/helal-taghrirat.net.pdf
4. حضرت آیتالله العظمی سیستانی(مدّ ظلّه العالي) مانند مشهور فقهاء قائلاند که رؤیت «طریقیّت» دارد؛ امّا نه برای مجرّد حضور ماه در افق! بلکه برای حضور ماهی در افق که ویژگیهایی را داشتهباشد که اگر ابر و موانع نباشد، هلالش قابل رؤیت با چشم غیر مسلّح باشد؛ ولو کسی هم آن را نبیند!
یعنی آنچه موضوعیّت دارد، رؤیتپذیری هلال با چشم غیر مسلّح(قابليّة الهلال للرؤية بالعين المجرّدة) است و رؤیت فعلی، موضوعیّت ندارد و لازم نیست(رؤیت تقدیری کافی است)؛ بنابراین، رؤیت «طریق محض» است و بدیلهایی مانند قیام بیّنه یا گذشتن سی روز از آغاز ماه گذشته، طریق بر آن طریق هستند و به همان رؤیت بر میگردند؛ یعنی بیّنهای معتبر است که شهادت دهد هلال را با چشم غیر مسلّح دیدهاست(نه بیّنهای که با چشم مسلّح دیدهباشد!) یا گذشتنِ سی روز از آغاز ماهی معتبر است که اوّل آن ماه، با رؤیت هلال با چشم غیر مسلّح ثابت شدهباشد.
معظّمله در پاسخ به پرسشِ «لا سیّما أنّ الرؤیة طریق إلی ظهور الهلال علی الأفق و لا موضوعیّة لها»، فرمودهاند:
«لا بدّ من البناء علی أنّ الرؤیة المذکورة في النصوص إنّما أخذت طریقاً إلی ظهور الهلال علی الأفق بحجم و بارتفاع مناسبین لأن یُری بالعین المتعارفة غیر المسلّحة لو لا الموانع الخارجیّة من سحاب و نحوه.» (أسئلة حول رؤیة الهلال مع أجوبتها، ص 40)
همچنین در جای دیگر فرمودهاند:
«إنّ المستفاد من الأدلّة الشرعیّة کون العبرة في بدایة الشهر القمريّ بظهور الهلال علی الأفق بنحو قابل للرؤیة بالعین المجرّدة لو لا الغیم و نحوه من الموانع الخارجیّة؛ فلا تکفي ولادة الهلال و کونه موجوداً علی الأفق و لکن بنحو غیر قابل للرؤیة مطلقاً أو بنحو غیر قابل للرؤیة إلّا بالأدوات المقرّبة و الرصد المرکّز.» (همان، ص 43 - 44)
5. معظّمله «پیشبینیهای منجّمان» را به دو بخش «یقینی و ظنّی» تقسیم میکنند و شهادت به رؤیت و بیّنهای را که مخالف «پیشبینی یقینیِ منجّمان» باشد، مردود میدانند و نمونهاش هم در هلال شوّال سال 1419 قمری رخ داد که در ایران، عید اعلام شد؛ ولی با آنکه برخی شهرهای عراق که در غرب ایران است و ملاک اتّحاد افق طبق مبنای ایشان را هم داشت، ایشان نپذیرفتند؛ زیرا یقین داشتند که در آن شب، هلال قطعاً غیر قابل رؤیت با چشم غیر مسلّح بودهاست.(در اینباره، بنگرید به: أسئلة حول رؤیة الهلال مع أجوبتها، ص 43 - 55)
دربارۀ محاسبات نجومی و اینکه آیا میتوان به استناد آنها به یقین رسید و عمل کرد، توضیح بیشتری نیاز است:
پیشبینیهای کارشناسان(مانند آنچه در این وبلاگ، بهعنوان پیشبینی رؤیتپذیری هلال هر ماه منتشر میشود)، محاسبات نجومی همراه با لحاظکردن مبانی فقهی دربارۀ امکان رؤیت هلال با چشم است؛ نه صِرف محاسبات فیزیکی دربارۀ مقارنه و تولّد ماه یا حضور آن در فلان نقطۀ افق.
نقشهها و محاسبات رؤیتپذیری هلال، بهطور کلّی بر سه قسم است:
الف) گاهی گفته میشود که در فلان مناطق، هلال اصلاً(حتّی با چشم مسلّح) دیده نخواهدشد؛ زیرا ماه پیش از غروب آفتاب، غروب میکند یا اینکه مقارنه پس از غروب آفتاب رخ میدهد؛ یا اینکه مقارنه پیش از غروب آفتاب رخ میدهد و ماه نیز پس از غروب آفتاب، غروب میکند؛ ولی روشنایی هلال به اندازهای نیست که حتّی با چشم مسلّح دیده شود! در این قول در این مناطق، همهٔ کارشناسان نجوم همنظرند و اختلافی میان آنان نیست.
این بند «الف» قابل عمل است و حتّی میتواند ما را از استهلال بینیاز کند و با استناد به آن، میتوان شهادت هزاران عادل به رؤیت را کنار گذاشت؛ زیرا اطمینان داریم که خطا کردهاند.
ب) گاهی گفته میشود که در فلان مناطق، هلال حتماً و بهسادگی دیده خواهدشد(که خودش بر دو قسم است: حتماً با چشم مسلّح، یا حتماً با چشم غیر مسلّح). در این قول در این مناطق، همهٔ کارشناسان نجوم همنظرند و اختلافی میان آنان نیست.
این بند «ب» هم قابل عمل است و میتواند ما را از استهلال بینیاز کند؛ زیرا آنچه موضوعیّت دارد، «قابلیّت رؤیت هلال در افق(با همان اختلافِ کفایت چشم مسلّح، یا لزوم چشم غیر مسلّح)» است و خودِ رؤیت، طریقیّت دارد.
ج) گاهی گفته میشود که در فلان مناطق، هلال محتمل و ممکن است با چشم مسلّح یا غیر مسلّح دیده شود. در این قول در این مناطق، میان کارشناسان نجوم، اختلاف است.
این بند «ج» به تنهایی قابل عمل نیست و ما را از استهلال بینیاز نمیکند و با استناد به آن، نمیتوان شهادت عادل را کنار گذاشت؛ پس باید به استهلال پرداخت تا رؤیت محقّق شود.
در همین بند «ج» و شرایط مرزی و اختلافی است که خودِ کارشناسان نجوم هم، استهلال را لازم میدانند و با جدّیّت به استهلال میپردازند و گزارش و تصویر ثبت میکنند تا «رکورد بشکنند» و حدّ ملاکها را بهبود بخشند و بتوانند فرمولهای محاسباتی موجود را اصلاح کنند یا خودشان فرمول جدیدی ارائهدهند؛ چنانکه تا کنون، این اصلاحها انجام شده و اصولاً این متد و روشِ هر علم تجربی است که قوانینِ اثباتشدهٔ آن در عین اینکه ابطالپذیرند، تا زمان ابطال، حجّتاند و تلاش برای ابطال یا ارتقای آنها نیز رها نمیشود.
در همان بندهای «الف» و «ب» نیز، قطع و یقین حاصل نمیشود؛ بلکه «ظنّ قوی» و «اطمینان علمی ناشی از محاسبات» حاصل میشود که حجّت است و به آن عمل میکنیم(وگرنه قسم «ج» صِرف ظنّ است).
امّا توضیح اینکه از این محاسبات علمی، قطع و یقین حاصل نمیشود:
فارغ از بحث هلال و رؤیت آن، محاسبات علمی با دقّت بالا به ما میگوید که خورشید یا ماه در فلان زمان، دقیقاً در فلان نقطه از آسمان است.
فرق فیزیکدانِ کافر با فیزیکدان مؤمن به خدا در اینجا آشکار میشود که از نظر کارشناس کافر، وجود ماه در فلان نقطهٔ آسمان(ناشی از محاسبات علمی دقیق) «قطعی و یقینی» است و خلاف آن در نظرش متصوّر نیست، مگر اینکه منجرّ به اختلال حرکاتِ کلّ منظومهٔ شمسی شود؛
در حالی که از نظر کارشناس مؤمن، وجود ماه در فلان نقطهٔ آسمان(ناشی از محاسبات علمی دقیق) «قطعی و یقینی» نیست؛ بلکه «مظنون قوی و اطمینانی» است و خلاف آن عقلاً ممکن است، بدون اینکه منجرّ به اختلال حرکات کلّ منظومهٔ شمسی شود! خداوند قادر است حرکت ماه را متوقّف کند و چیزی نیز، به هم نریزد؛ چنانکه میتواند شقّالقمر کند و این امور از مُحالات عقلی نیستند؛ پس ما هرگز «قطع و یقین» نداریم که در فلان زمان، ماه قطعاً در همان نقطهای قرار دارد که محاسبات علمی به ما میگویند؛ زیرا هم نقص در فرمولهای تجربی ما راه دارد و هم «هو القاهر فوق عباده»؛ اگر چه «اطمینان علمی» داریم و به آن عمل میکنیم.
اگر کسی بگوید:
«معجزهای چون شقّالقمر، استثناء است و طبق "أبی الله أن يجري الأشياء إلا بأسباب" سنّتهای تکوینی و قوانین خداوند، تخلّفناپذیر است و آیات الهی مانند گردش زمین و ماه و خورشید و سیّارگان در فلک خود، حتمی و بدون ذرّهای تخطّی از قوانین فیزیکی انجام میشود؛ پس محاسبات علمی یقینآورند»،
در پاسخ میگوییم:
«آنچه ما تا کنون با علم تجربی، از قوانین الهی و سنّتهای تکوینی خداوند شناختهایم، همهٔ سنّتهای الهی نیست و چه بسیار سنّتهای تکوینی که حاکم بر اینها هستند و ما نمیشناسیم؛ معجزه به مُحالات تعلّق نمیگیرد و معجزهٔ شقّالقمر هم بدون به هم ریختگی حرکات تکوینی سیّارات، قطعاً طبق سنّت تکوینی و "بأسباب" رخ دادهاست که تا کنون برای ما ناشناخته مانده؛ ولی ممکن است در آینده شناخته شود.»
پس نتیجه شد که از محاسبات علمی، قطع و یقین حاصل نمیشود؛ اگر چه «اطمینان علمی» حاصل میشود که حجّت است و به آن عمل میکنیم.
6. طبق فتوای حضرت آیتالله العظمی سیستانی(مدّ ظلّه العالي)، اوّل ماه با حکم حاکم شرع ثابت نمیشود؛ از اینرو، با توجّه به نکات پیشگفته، صِرف «حکم إنشائی حاکم» و «پیشگویی منجّمان» و «گواهی افرادی که شهادت دهند با چشم مسلّح، ماه را دیدهاند» و نیز «اعلام و خبر از احراز ماه در نزد حاکم، هنگامی که احتمال میرود بنا بر مبنای وی در کفایت چشم مسلّح باشد»، نمیتواند برای مقلّد حضرت آقای سیستانی پذیرفتنی باشد؛ مگر اینکه مقلّد، از پیشبینی آنان یا شهادات ایشان یا حکم حاکم یا إخبار وی، علم یا اطمینان پیدا کند که هلالی در افق بوده که ویژگیهایی را داشته که اگر ابر و موانع نمیبود، قابل رؤیت با چشم غیر مسلّح میبود.
پیشنهاد میشود دربارۀ «حکم حاکم و اعلام اوّل ماه» حتماً مطلب زیر را در همین وبلاگ بخوانید:
http://aasemaan25.blog.ir/post/Hokm-Hakem
بخش دوم) اتّحاد افق
1. مسئلۀ دیگری که در رؤیت هلال و آغاز ماه قمری میان فقهاء اختلافی است، این است که آیا اتّحاد افقها شرط است یا نه؟ اگر شرط باشد، یعنی رؤیت هلال در یک نقطه، فقط برای مناطقِ همافق و قریبالأفق با آن کافی است(نه برای نقاط بعیدالأفق یا همۀ زمین و نه برای نقاطی که با هم، اشتراک در شب دارند).
حضرت آیتالله العظمی خوئی(ره) و برخی از مراجع بزرگوار(مانند حضرات آیات عظام تبریزی(ره)، هاشمیشاهرودی، نوریهمدانی و ...) قائلاند که اگر در مکانی هلال دیده شود، برای سایر کشورها و شهرهایی که در بخشی از شب، با آن مکانِ رؤیت هلال، اشتراک در شب دارند، کفایت میکند(چه در شرق آن مکان باشند و چه در غرب آن؛ البتّه حضرت آیتالله العظمی وحیدخراسانی قید زدهاند که دو نقطه در بیشترِ شب مثلاً در 6 ساعت از 10 ساعتِ شب، با هم اشتراک داشتهباشند)؛ حتّی حضرت آیتالله العظمی لطفالله صافیگلپایگانی(مدّ ظلّه) بدون ذکر قید اشتراک در شب، فرمودهاند: «بعید نیست کفایت رؤیت ماه در هر محلّی برای سایر نقاط»؛ در واقع، این بزرگواران، اتّحاد افق را شرط نمیدانند.
حضرت آیتالله العظمی سیستانی مانند مشهور فقهاء معتقدند که آغاز شهر قمری، امری نسبی است که در شهرهای مختلف، متفاوت است و امر یکسانی در همۀ شهرها نیست و آنچه شرعاً برای شخص ساکنِ یک نقطه معتبر است، قابلیّت رؤیت هلال با چشم غیر مسلّح در همان نقطه یا مکانهایی است که اگر هلال در آنها دیده شود، در صورت نبودِ موانع جوّی مانند ابر یا غبار، در نقطۀ سکونت آن شخص نیز دیده میشود؛ یعنی اتّحاد افق شرط است. (ملاک آن گفته خواهدشد.)
دربارۀ ادلّۀ طرفین، در کتابهای فقهی بحثهای مبسوطی شده که در این مجال نمیگنجد. برای خوانندگان آشنا به فقه و زبان عربی و تنها به عنوان نمونه، دو مقاله و یک کتاب را پیشنهاد میدهم:
یک) «ثبوت الشهر برؤية الهلال في بلد آخر» نوشتۀ حضرت آیتالله سیّدمحمود هاشمیشاهرودی، در دفاع از نظریّۀ استادشان حضرت آیتالله العظمی خوئی(ره)، منتشرشده در مجلّة فقه أهل البيت(ع)، ش 31، ص 11 - 68 :
http://www.afiqh.org/magshow.php?kind=113
نشانی صفحه ذخیرهشده در آرشیو، در صورت تغییر لینک یا حذف از منبع:
https://web.archive.org/web/20180613235131/http://www.afiqh.org/magshow.php?kind=113
(در هر دو مورد، پس از زدن لینک و باز شدن صفحه، روی عنوان مقاله در ستون سمت راست صفحه کلیک کنید.)
دو) صفحات 5 تا 38 کتاب «أسئلة حول رؤية الهلال مع أجوبتها، وفق ما أفاده سماحة السيّد السيستاني»، در نقد نظریّۀ استادشان حضرت آیتالله العظمی خوئی(ره) و دفاع از مبنای اشتراط اتّحاد افق؛ این کتاب را میتوانید از لینک زیر دانلود کنید:
http://taghrirat.net/ketab/helal-taghrirat.net.pdf
نشانی نسخه ذخیرهشده در آرشیو، در صورت تغییر لینک یا در دسترسنبودنِ منبع:
https://web.archive.org/web/20180613183400/http://taghrirat.net/ketab/helal-taghrirat.net.pdf
سه) کتاب «اتّحاد الآفاق و اختلافها في بداية الأشهر القمريّة، تقرير أبحاث السيّد محمّدرضا السيستاني» نوشتۀ أمجد رياض و نزار يوسف، در نقد نظریّۀ حضرت آیتالله العظمی خوئی(ره) و دفاع از مبنای اشتراط اتّحاد افق؛ این کتاب را میتوانید در صفحۀ زیر دانلود کنید:
http://alfeker.net/library.php?id=4105
نشانی نسخه pdf ذخیرهشده در گوگل:
https://drive.google.com/file/d/0B5UvkM76IiOlNE9vbklqWmtkeDg/view
دقّت شود که در این کتاب، اصطلاحاتِ «اتّحاد الآفاق» و «وحدة الأفق» برای اشاره به نظر مراجعی مانند حضرت آیتالله العظمی خوئی(ره) است که اتّحاد افق را شرط نمیدانند و اصطلاح «اختلاف الآفاق» برای اشاره به نظر مشهور فقهاء است که اتّحاد افق را شرط میدانند.
2. در برخی کتابها و مقالات و سایتها -که متأسّفانه کم هم نیستند!- ملاکی برای اتّحاد افق مطرح کردهاند و بدون مقیّدکردن به نزدیکی در عرض جغرافیایی، گفتهاند: «شهرهایی را که از نظر علم هیئت در یک طول جغرافیایی(نصفالنهار) قرار گرفتهباشند، همافق مینامند؛ بنابراین اگر در یکی از این شهرها، ماه دیده شود و مانعی مانند ابر در کار نباشد، در شهرهایی که در طول آن قرار دارد، نیز دیده میشود.» یا گفتهاند: «رؤیت هلال در شهرهای شرقی، برای شهرهای غربی نیز کافی است.»
در حالی که این ملاک، همواره درست نیست! به مثال زیر دقّت کنید:
شهر «دارالسلام(پایتخت تانزانیا)» روی نصفالنهار 39 درجه و 17 دقیقۀ شرقی و شهر «هامبورگ(آلمان)» روی نصفالنهار 10 درجۀ شرقی قرار دارد؛ یعنی از نظر طول جغرافیایی، دارالسلام حدود 29 درجه در شرقِ هامبورگ قرار دارد؛ با این همه، در غروب روز جمعه 13 دیماه 1381 شمسی، هلال ماه در دارالسلام رؤیت شد؛ ولی در هامبورگ(که در غرب آن است) دیده نشد!
حتّی فارغ از هلال ماه و پیچیدگیهای رؤیت آن، تصوّرات ما از طلوع و غروب خورشید نیز دقیق نیست!
اگر در همین مثال و دربارۀ همان دو شهر، از بیشترِ تحصیلکردگان بپرسید: «در آن روز، خورشید در کدام شهر، زودتر غروب کرده؟» طبق تصوّر عامیانه که همواره خورشید در شهرهای شرقی، زودتر طلوع و زودتر هم غروب میکند، پاسخ خواهندداد: «در دارالسلام، زودتر غروب کردهاست!»
در حالی که آن روز، خورشید در هامبورگ(که غربیتر است)، در ساعت 18 و 43 دقیقه(به وقت ایران) غروب کرده و 29 دقیقۀ بعد، در دارالسلام در ساعت 19 و 12 دقیقه(به وقت ایران) غروب کردهاست!!
تصوّرات عامیانۀ فوق، به دلیل سادهانگاری و در نظر نگرفتنِ «تفاوت عرض جغرافیایی حدود 60 درجۀ آن دو شهر و کرویبودنِ زمین و تفاوت فصول به دلیل کجبودنِ محور زمین» است.
مثالی که مطرح شد، در مقالۀ خواندنی «تعارض بین رأی منجّمان و گواهی شهود به رؤیت هلال» از حجّتالاسلام و المسلمین علیرضا موحّدنژاد آمدهبود که مطالعۀ آن پیشنهاد میشود:
http://www.ensani.ir/storage/Files/20101028171823-218.pdf
نشانی نسخه ذخیرهشده در آرشیو، در صورت تغییر لینک یا در دسترسنبودنِ منبع:
https://web.archive.org/web/20180614002758/http://www.ensani.ir/storage/Files/20101028171823-218.pdf
3. برای آشنایی اجمالی خوانندگان با نظر حضرت آیتالله العظمی سیستانی دربارۀ ملاک همافق بودن، پاورقی «توضیحالمسائل جامع» را میآورم:
«پس با توجّه به این معنا، همافق بودن یا نبودن دو منطقه نسبت به یکدیگر، امر ثابتی نیست؛ بلکه در ماههای مختلف، ممکن است متفاوت باشد. توضیح بیشتر این است که:
برای رؤیت هلال در شب اوّل ماه، اموری مؤثّر است؛ از جمله: زمان غروب خورشید و ماه، و اختلاف زمان غروب آن دو، و نیز مختصّات خورشید و ماه، و جدایی زاویهای ماه و خورشید -که از اختلاف ارتفاع ماه و خورشید، و نیز اختلاف سمت آن دو نشأت میگیرد- و همینطور درصد روشنایی هلال و به اصطلاح فاز ماه و ...
گاه ممکن است در یکی از ماههای قمری، ویژگیهای فوق باعث شود ماه در افق شهری مثلاً با نورانیّت زیاد و مدّت مکث طولانی دیده شود که این امر باعث اطمینان میشود که در شهرِ بهخصوص دیگر، چنانچه ابر یا مانع دیگری نبود، حتماً ماه دیده میشد و به اصطلاح، بین رؤیت ماه با این شرایط در شهر اوّل و رؤیت ماه در شهر دوم ملازمه وجود دارد.
امّا در ماه قمری دیگر، ممکن است در همان شهر اوّل، ماه دیده شود؛ امّا از آنجا که مثلاً مدّت مکث ماه و جدایی زاویهای آن با خورشید، کم بوده، نتوان اطمینان پیدا کرد که اگر در شهر دوم، ابر یا مانع دیگری نبود، حتماً ماه دیده میشد و به تعبیر دیگر، بین رؤیت ماه در شهر اوّل با رؤیت ماه در شهر دوم ملازمه وجود ندارد.
پس یک شهر، در یک ماه قمری، نسبت به شهر دیگر همافق بوده؛ امّا در ماه دیگر نسبت به همان شهر، همافق نمیباشد.
البتّه به طور کلّی و عموم، ممکن است گفته شود:
اگر شهری که ماه دیده شده(شهر اوّل)، در شرق شهر دوم -که مثلاً مانعی از دیدهشدن ماه در آن بوده- قرار داشتهباشد، چنانچه در خطّ عرض جغرافیایی، بیش از یک یا دو درجه اختلاف نداشتهباشد، غالباً ملازمه وجود داشته و غالباً دیدهشدن ماه در شهر اوّل، اوّل ماه را برای شهر دوم نیز ثابت میکند؛ بنابراین، ثابتشدن رؤیت ماه در مشهد، اوّل ماه را غالباً برای نیشابور، سبزوار، شاهرود، دامغان، تهران، قروین، سقز، سردشت و ... ثابت میکند.
امّا در غیر این صورت، وجود ملازمه و ثابتشدن ماه، در شهر دیگر، بستگی به ویژگیهای ماهی دارد که در شهر اوّل رؤیت شده که در توضیحات به آن اشاره گردید.
به طور مثال، در برخی از موارد ممکن است خصوصیّات رؤیت ماه طوری باشد که دیدهشدن ماه در شهرهایی از پاکستان یا هندوستان یا حتّی عراق و عربستان، اوّل ماه در مشهد را هم ثابت کند و در بسیاری از موارد هم، ممکن است دیدهشدن ماه حتّی در تهران یا اصفهان یا شهرهای نزدیکتر مثل شاهرود هم، اوّل ماه را در مشهد ثابت ننماید؛ که در هر مورد میتوان از متخصّصین متدیّن کسب اطّلاع نمود.
از آنچه ذکر گردید، روشن شد که مرزها و تقسیمات کشوری و شهری به هیچوجه در اتّحاد افق و عدم آن، دخیل نمیباشد.»
منبع: پاورقی 31 در این صفحه: https://www.sistani.org/persian/book/25103/4035
نشانی صفحه ذخیرهشده در آرشیو، در صورت تغییر لینک یا در دسترسنبودنِ منبع:
https://web.archive.org/web/20180613182316/https://www.sistani.org/persian/book/25103/4035
پس بهطور خلاصه، از نظر معظّمله، تقسیمات کشوری و استانی و شهری ملاک نیست و هلال باید در شهری که مقلّد در آن ساکن است، ثابت شود؛ یا در شهری که با آن اتّحاد افق دارد. این اتّحاد افق، «در آغاز هر ماه قمری متفاوت است» و آنچه غالبی است، این است که شهر اوّل که هلال در آن رؤیت شده، در شرق شهر دوم باشد و در عرض جغرافیایی نیز، بیش از 2 درجه اختلاف نداشتهباشند.
باز هم تأکید میشود که همین ملاکِ گفتهشده، غالبی است و دائمی نیست؛ مهمّ، «اطمینان شخصی به تلازم رؤیت هلال در دو شهر است» و برای حصول این اطمینان، باید به متخصّصان رجوعکرد تا در آغاز هر ماه قمری، شهرهای همافق را مشخّص کنند.
4. برای روشنشدنِ آنچه گفتهشد و اینکه قرار داشتنِ دو شهر روی یک خطّ طولی جغرافیایی(یک نصفالنهار) ملاکی برای همافق بودنِ آنها در رؤیت هلال نیست، از تصاویر کمک میگیریم.
گفته شد که برای رؤیت هلال در شب اوّل ماه، عواملی چون «زمان غروب خورشید و ماه» و «اختلاف زمان غروب آن دو» و «مختصّات خورشید و ماه و جدایی زاویهای ماه و خورشید که از اختلاف ارتفاع ماه و خورشید، و نیز اختلاف سمت آن دو نشأت میگیرد» و «درصد روشنایی هلال و به اصطلاح فاز ماه» و ... مؤثّرند. امروزه، برنامههایی تهیّه شدهاند که با محاسبات رایانهای و طبق معیارهایی، این عوامل را برای نقاط مختلف زمین در نظر میگیرند و الگوهای رؤیتپذیری هلال ماه را پیشبینی و ترسیم میکنند. به تصاویر زیر بنگرید:
یک) نقشۀ رؤیتپذیری هلال ماه رمضان المبارک 1436 قمری، در غروب چهارشنبه 27 خرداد 1394 شمسی برابر با 17 ژوئن 2015 میلادی، بر اساس معیار «عوده»:
دو) نقشۀ رؤیتپذیری هلال ماه رمضان المبارک 1436 قمری، در غروب پنجشنبه 28 خرداد 1394 شمسی برابر با 18 ژوئن 2015 میلادی، بر اساس معیار «عوده»:
در مناطقی که در رنگ سبز قرار دارند، هلال به سادگی با چشم غیر مسلّح دیده میشود.
در مناطقی که در رنگ ارغوانی(شبیه صورتی) قرار دارند، هلال با چشم مسلّح دیده میشود و ممکن است با چشم غیر مسلّح نیز دیده شود.
در مناطقی که در رنگ آبی قرار دارند، هلال فقط با چشم مسلّح دیده میشود.
در مناطقی که بیرنگ هستند، رؤیت هلال ناممکن و نشدنی است.(زیرا مقارنه پیش از غروب آفتاب رخ میدهد و ماه نیز پس از غروب آفتاب، غروب میکند؛ ولی روشنایی هلال به اندازهای نیست که حتّی با چشم مسلّح دیده شود!)
در مناطقی که در رنگ قرمز قرار دارند، رؤیت هلال ممتنع و غیر قابل تحقّق است.(زیرا ماه پیش از غروب آفتاب، غروب میکند یا اینکه مقارنه پس از غروب آفتاب رخ میدهد.)
سه) نقشۀ رؤیتپذیری هلال ماه رمضان المبارک 1436 قمری، در غروب چهارشنبه 27 خرداد 1394 شمسی برابر با 17 ژوئن 2015 میلادی، بر اساس معیار «یالوپ»:
چهار) نقشۀ رؤیتپذیری هلال ماه رمضان المبارک 1436 قمری، در غروب پنجشنبه 28 خرداد 1394 شمسی برابر با 18 ژوئن 2015 میلادی، بر اساس معیار «یالوپ»:
در مناطقی که در رنگ سبز قرار دارند، هلال به سادگی با چشم غیر مسلّح دیده میشود.
در مناطقی که در رنگ زرد(شبیه نارنجی) قرار دارند، هلال تحت شرایط جوّی مناسب، با چشم غیر مسلّح دیده میشود.
در مناطقی که در رنگ ارغوانی(شبیه صورتی) قرار دارند، رؤیت هلال ممکن است نیاز به ابزار و چشم مسلّح داشتهباشد؛ یعنی پس از رؤیت با ابزار، ممکن است هلال با چشم غیر مسلّح نیز دیده شود.
در مناطقی که در رنگ آبی قرار دارند، هلال فقط با چشم مسلّح دیده میشود.
در مناطقی که بیرنگ هستند، رؤیت هلال ناممکن و نشدنی است.(زیرا مقارنه پیش از غروب آفتاب رخ میدهد و ماه نیز پس از غروب آفتاب، غروب میکند؛ ولی روشنایی هلال به اندازهای نیست که حتّی با چشم مسلّح دیده شود!)
در مناطقی که در رنگ قرمز قرار دارند، رؤیت هلال ممتنع و غیر قابل تحقّق است.(زیرا ماه پیش از غروب آفتاب، غروب میکند یا اینکه مقارنه پس از غروب آفتاب رخ میدهد.)
به این ترتیب، میبینید که مناطق و الگوهای رؤیتپذیری هلال ماه، سهموی یعنی بهشکل سهمی یا شلجمی هستند و نمیتوان همافق بودن مناطق مختلف را بر اساس طول و عرض جغرافیایی، بهطور دائمی و ثابت مشخّص کرد؛ زیرا این سهمیها در آغاز ماه قمری بعدی متفاوتاند! در نتیجه، همافقی در رؤیت هلال، در آغاز هر ماه قمری، متفاوت و «تقریباً» به معنای قرارداشتن در یک منطقهٔ همرنگ از نقشهٔ رؤیتپذیری است و بر این اساس، بهطور طبیعی ماههایی پیش میآید که همۀ مناطق کشوری مانند ایران، همافق نخواهندبود که در آنصورت، اعلام یک روز بهعنوان اوّل ماه در سراسر کشور، با شرط اتّحاد افق سازگار نخواهدبود.
این تصوّر غلط هم که گاهی گفته میشود: «عید فطر که یک روز بیشتر نیست! مگر میشود در یک کشور، دو روز عید فطر داشتهباشیم؟!» ناشی از ناآگاهی از حرکات خورشید و زمین و ماه است؛ توضیح:
علّت اصلی اینکه گاهی در اعلام عید فطر در کشور اختلاف پیش میآید، مشخّصات کروی و مداری خورشید و زمین و ماه است؛ نه تعدّد مراجع عظام تقلید! زیرا فارغ از تعدّد مراجع و اختلاف مبانی فقهی آنان، حتّی اگر فقط یک مرجع تقلید مانند مقام معظّم رهبری وجود داشتهباشد که قائل به «شرط اتّحاد افق» است(به سؤالات 838 و 839 کتاب «أجوبة الاستفتائات» در اینجا یا اینجا بنگرید) و همۀ مردم نیز، مقلّد وی باشند، باز هم با محاسبات میتوان نشان داد که بهطور طبیعی ماههایی پیش میآید که همۀ مناطق کشوری مانند ایران، از نظر قابلیّت رؤیت هلال با چشم مسلّح نیز، همافق نخواهندبود.(این مسئله در گذشته نیز اتّفاق افتادهاست؛ تنها برای نمونه، اینجا و اینجا و اینجا را در همین وبلاگ ببینید.)
گردش وضعی زمین به دور خودش بهگونهای است که خورشید در شهرهای مختلف، در زمانهای مختلفی طلوع و غروب میکند و این تفاوت اذانهای صبح و ظهر و مغرب در شهرهای مختلف، امری کاملاً جاافتاده و پذیرفتهشدهٔ عموم مردم است؛ به همین قیاس(البتّه با کمی پیچیدگی بیشتر و تفاوت در هر ماه قمری)، طلوع و غروب ماه در شهرهای مختلف، متفاوت است و امکان رؤیت آن را نیز متفاوت میسازد و انتظار همزمانیِ آن در شهرهایی که نزدیک هم نیستند، نابجاست.
پس با توجّه به مشخّصات کروی و مداری خورشید و زمین و ماه، انتظار اینکه همواره در سراسر کشوری پهناور مانند ایران، یک روز عید فطر باشد و هیچگاه هیچ اختلافی پیش نیاید، مانند این است که انتظار داشتهباشیم اذان ظهر روز جمعه و نماز جمعه در سراسر کشور ایران، در یک زمان گفته و خوانده شود!!
مرزبندیهای جغرافیایی و سیاسی کشورها(که مثلاً سر مرز ایران و افغانستان، تا چند متر آن طرفتر، افغانستان است و چند متر این طرفتر، ایران است!) و گزینش ساعت محلّی(مثلاً برای کلّ ایران +3.5 از گرینویچ، در حالی که شهرهای مختلف ایران روی نصفالنهارهای متفاوتی هستند!) اموری است اعتباری و قراردادی، و انتظار ما برای تبعیّتِ حرکات تکوینی خورشید و زمین و ماه از این اعتبارات، انتظاری است گزاف!
اگر به زمان ظهور حضرت حجّت(عج) و استقرار حکومت مهدوی در سراسر کرۀ زمین بهعنوان کشوری واحد، کمی فکر کنیم، خواهیمدید که گاهی ماههایی پیش میآید که نمیشود در سراسر کرۀ زمین، یک روز عید فطر باشد و به ناچار، دو روز آغاز ماه خواهدبود و مرز جدایی دو منطقه را «نقاط همافق» تعیین میکند؛ نه مرزبندیهای قراردادی و سیاسی که ماه، آنها را به رسمیّت نمیشناسد و در کشور واحد مهدوی، خبری از آنها نیست.
التماس دعا
نمونه و ثمرهای از بیاعتباری قاعدهٔ تسامح در ادلّهٔ سنن
یکی از دوستان پرسید: «آیا نماز ۸ رکعتی داریم؟»
بنده پاسخ دادم:
خیر! دربارهٔ نماز اعرابی هم، در این لینک آمده که یک دو رکعتی است و دو تا چهار رکعتی:
«نماز مستحبی که بیش از دو رکعت باشد با یک سلام کدام است؟»
نشانی صفحه ذخیرهشده در آرشیو، در صورت تغییر لینک یا حذف از منبع:
https://web.archive.org/web/20180613135429/http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa10450
سپس بهانهای شد و منبعهای آن مطلب را پیگیری کردم؛
روایت را از «وسائل الشیعة» نقل کردهبود و آن هم از «مصباح المتهجّد» نقل کردهبود؛
ترجمه و برداشتی که در سایت اسلامکوئست آمده، درست است؛ زیرا در آن روایت هست: «فصلّ ثمان ركعات بتسليمتين»
امّا دربارهٔ «العروة الوثقی» نکتهای هست که ذکر میکنم:
در «عروه» چنین فرموده:
«(مسألة ٦): النوافل كلها ركعتان لا يجوز الزيادة عليهما ولا النقيصة إلا في صلاة الأعرابي، والوتر.»
حضرت آیتالله العظمی سیستانی(مدّ ظلّه العالي) بر این مسئله، دو تعلیقه دارند:
«۱. ( ﻻ ﻳﺠﻮﺯ ﺍﻟﺰﻳﺎﺩﺓ ﻋﻠﻴﻬﺎ ﻭ ﻻ ﺍﻟﻨﻘﻴﺼﺔ ): ﺗﻘﺪﻡ ﺍﻧﻪ ﻻ ﻳﺒﻌﺪ ﺟﻮﺍﺯ ﺍﻻﺗﻴﺎﻥ ﺑﺎﻟﻮﺗﺮ ﻣﺘﺼﻠﺔ ﺑﺎﻟﺸﻔﻊ.
۲. ( ﺇﻻ ﻓﻲ ﺻﻼﺓ ﺍﻻﻋﺮﺍﺑﻲ ) : ﺑﻨﺎﺀً ﻋﻠﻰ ﻣﺸﺮﻭﻋﻴﺘﻬﺎ.»
تعلیقهٔ دوم مُشعر به این است که سند روایت، نزد معظّمله ضعیف است و چون ایشان، «قاعدهٔ تسامح در ادلّهٔ سنن» را قبول ندارند، نمازها و دعاهای ضعیفالسند را «مشروع(مستحبّ شرعاً)» نمیدانند و مقلّدان ایشان باید «رجاءً(به امید مطلوبیّت)» آنها را انجامدهند.
به همین نکته، در مسئلهٔ 19 رسالهٔ توضیحالمسائل جامع تصریح شدهاست که چون مهمّ است، اینجا میآورم:
«مسأله ۱۹. بسیاری از مستحبّاتی كه در این رساله ذكر شده مستحب بودن آنها بر پایه قاعدهای به نام «تسامح در ادلّه سُنَن» میباشد و چون این قاعده در نزد ما ثابت نشده بنابراین در صورتی که مکلّف بخواهد آنها را انجام دهد، لازم است رجاءً و به امید آنكه مطلوب باشد، بجا آورد و حكم در بسیاری از مكروهات نیز چنین است و آنها را رجاءً و به امید آنكه مطلوب باشد ترک نماید.»
منبع: https://www.sistani.org/persian/book/25103/4003
نشانی صفحه ذخیرهشده در آرشیو، در صورت تغییر لینک یا در دسترسنبودنِ منبع:
https://web.archive.org/web/20180613140156/https://www.sistani.org/persian/book/25103/4003
نکتهٔ مهمّ برای مقلّدان معظّمله:
امروزه کتاب «مفاتیحالجنان» در دسترس همهٔ مردم است و منبع دعایی آنان به شمار میرود؛ تا جایی که به شوخی میتوان گفت: «بسیاری از مؤمنان، از شیخ عبّاس قمی(ره) تقلید میکنند!»
در حالی که باید دقّتکرد که استنادات شیخ عبّاس قمی(ره) در مفاتیحالجنان، در هر مورد نیاز به بررسی جداگانه دارد؛ یعنی از مطالب معتبر تا ضعیف در آن پیدا میشود؛ زیرا ظاهراً ایشان، قائل به «قاعدهٔ تسامح در ادلّهٔ سنن» بودهاست.
برخی از علماء «قاعدهٔ تسامح در ادلّهٔ سنن» را پذیرفته و بر اساس «اخبار من بلغ»، با هر حدیث ضعیفی، «مستحبّات و مکروهات» را به شارع منتسب میکنند.
برخی از مراجع معظّم تقلید(از جمله حضرت آقای سیستانی) در آغاز رسالهٔ خویش نسبت به اینکه «مستحبّات و مکروهات مذکور در رساله(مثلاً مستحبّات مذکور در وضوء و نماز و روزه و ...)، باید رجاءً انجام شود.» تصریح کردهاند؛
با این تصریح، ادعیه و اعمالی که در کتابهایی مانند «مفاتیح» آمده، تکلیفشان روشن است!!
از اینرو، مقلّدان ایشان حقّ ندارند «مستحبّات و ادعیهٔ ضعیفالسند مفاتیح و ...» را به قصد ورود و استحباب شرعی انجام دهند و باید رجاءً بهجا بیاورند.
برای نمونه و ثمرهٔ نکتهای که گفتهشد، به این مسئله که به اعمال شب ۲۳ ماه مبارک رمضان نیز مربوط میشود، توجّهکنید:
«مسأله ۴۴۹. كسی كه غسل جنابت كرده، نباید برای نماز وضو بگیرد و با غسلهای واجبِ دیگر (غیر از غسل استحاضه متوسّطه) و با غسلهای مستحب كه استحباب آن ثابت است و در مسأله (463) میآید نیز میتواند بدون وضو، نماز بخواند، هرچند احتیاط مستحب آن است كه وضو هم بگیرد.»
منبع: https://www.sistani.org/persian/book/25103/4011
اگر به اعمال این شب در کتاب «مفاتیح» بنگرید، غسلی را در آغاز شب و غسل دیگری را در پایان شب، مستحبّ شمردهاست؛
غسل نخست، طبق نظر حضرت آقای سیستانی، مشروع(شرعاً مستحبّ) است و کفایت از وضو میکند؛
ولی استحباب شرعی غسل آخر شب، از نظر معظّمله ثابت نشده؛ پس مقلّد ایشان نمیتواند غسل آخر شب را به نیّتِ مستحبّبودن انجامدهد(وگرنه مرتکب بدعت و کار حرام شدهاست!) و اگر رجاءً هم بهجا بیاورد، کفایت از وضو نمیکند!
مستند آنچه گفتهشد، از رسالهٔ توضیحالمسائل جامع(با تلخیص):
«مسأله ۴۶۳. در شرع مقدّس اسلام غسلهای مستحب زیاد است و از آن جمله است:
1.غسل جمعه: ...
2 تا 7. غسل شب اول و هفدهم و نوزدهم و بیست و یكم و بیست و سوم و بیست و چهارم ماه رمضان.
8 و 9. غسل روز عید فطر و عید قربان و وقت آن از اذان صبح است تا غروب و بهتر آن است كه پیش از نماز عید به جا آورده شود. ...
شایان ذکر است غسلهای مذکور به أدلّه معتبر، مستحب بودن آنها ثابت شده است.
مسأله ۴۶۴. فقهاء عظام رضوان الله تعالی علیهم موارد زیادی را جزء غسلهای مستحبّی نقل فرمودهاند كه از جمله آنها این چند غسل است:
1. غسل تمام شبهای فرد ماه رمضان و غسل تمام شبهای دهه آخر آن و غسل دیگری در آخر شب بیست و سوم آن. ...
شایان ذکر است، مستحب بودن این غسلها ثابت نیست و كسی كه میخواهد آنها را انجام دهد باید به قصد رجاء به جا آورد.»
منبع: https://www.sistani.org/persian/book/25103/4011
نشانی صفحه ذخیرهشده در آرشیو، در صورت تغییر لینک یا در دسترسنبودنِ منبع:
https://web.archive.org/web/20180613140900/https://www.sistani.org/persian/book/25103/4011
التماس دعا
سند قرآن به سر گرفتن در شب قدر و چگونگی دعا خواندن - ویرایش دوم: 20 خرداد 1397
با یکی از دوستان بحثی داشتم كه نتيجهاش را اينجا مینگارم.
ابتدا پیام زیر را كه در شبکههای اجتماعی پخش شده، بخوانيد:
******* آغاز آن پيام *******
«مراسم به سر گذاشتن قرآن سند ندارد؟!»
امروزه در کشور، یکی از مراسم مذهبی پرتبلیغ و پرتکرار در صدا و سیما و مساجد و حسینهها قرآن به سر گرفتن در شب قدر است که اشکالاتی دارد:
«اشکالات شرعی و عقلی قرآن بر سر گذاشتن در شبهای قدر»
یکی از اعمال معمول در شبهای مبارک قدر، قرار دادن قرآن بر سر و خواندن این دعا است:
«اللّهمّ بحقّ هذا القرآن و بحقّ من أرسلته به و بحقّ کلّ مؤمن مدحته فیه و بحقّک علیهم، فلا أحد أعرف بحقّک منک»؛ یعنی: «خدایا! به حقّ این قرآن و به حقّ کسی که به وسیله او آن را فرستادی، و به حقّ هر مؤمنی که در قرآن او را ستودی و به حقّ تو بر آنها، که هیچکس جز خودت به آن آشنا نیست!»
پس ده مرتبه بگوید: «بک یا الله» ده مرتبه: «بمحمّد» ده مرتبه: «بعليّ» ده مرتبه: «بفاطمة» ده مرتبه: «بالحسن» ده مرتبه: «بالحسین» ... تا ده مرتبه: «بالحجّة».
با وجودی که این مراسم و دعا هم از نظر سند و هم از نظر محتوا، دارای اشکالات عدیدهای است، در همه مراسم شبهای احیاء خوانده میشود و حتّی از مهمّترین بخشها و از ضروریّات مراسم شبهای قدر به حساب میآید.
1- آقا شیخ عبّاس قمی این مراسم و دعا را در کتاب «مفاتیح الجنان» بدون ذکر هیچ سندی آورده است. ایشان حتّی این دعا را توصیه هیچ امامی هم ندانسته و مشخّص نمیکند که به چه دلیل شرعی یا عقلی، این مراسم از اعمال مشترک همه شبهای قدر است و چه چیزی باعث شده است که ایشان آن را به مؤمنین توصیه کنند.
2- تحقیق در سند این دعا، ما را تنها به دو کتاب «اقبال سید بن طاووس» و «بحار الانوار مرحوم مجلسی» هدایت کرد. در هر دو کتاب، عیناً یک عبارت آمده بود. تقدّم زمانی سید بن طاووس بر مجلسی و اشتراک عبارت هر دو، مشخّص میکند که احتمالاً مرحوم مجلسی آن را از سید بن طاووس نقل کرده است.
3- سید بن طاووس این دعا را از کتاب غیر معتبری به نام «اغاثة الداعي» نقل کرده و به امام صادق(ع) هم نسبت داده است. در این کتاب، هیچ سلسله سندی برای این انتساب ذکر نشده است. یعنی نویسنده کتاب مشخّص نکرده است که چه کسانی این دعا را از امام صادق(ع) برای او نقل کرده اند یا ایشان آن را از چه کتابی اقتباس کرده است.
4- بنا بر آنچه گفته شد، سند این دعا از نظر علمای رجال، مرسل و بیاعتبار است. شاید به همین جهت، صاحب کتاب «مفاتیح» از انتساب این مراسم و دعا به امام صادق(ع) خودداری کرده است. شاید ایشان اگر میدانست روزی این دعا جزء ضروریّات مراسم شیعیان میشود و برای عوامّ و خواصّ تا این حدّ اهمّیّت پیدا میکند که با آداب و روضهخوانی خاصّ برای هر یک از ائمّه، این مراسم انجام میگیرد، آن را اصلاً در کتاب خود نقل نمیکرد!
5- البتّه دعا اگر مضمون درستی داشته باشد، نیازی به سند ندارد. نکته اساسی این است که مضمون این دعا، تناسب چندانی با ادعیه اصیل اهلبیت(ع) ندارد. نه مطلب مهمّی در عبارت آن وجود دارد و نه با توحید و ادب توحیدی که در ادعیه امامان شیعه(ع) موج میزند، تناسب دارد. مقایسه دعای کمیل امام علی(ع)، عرفه امام حسین(ع)، ابوحمزه امام سجّاد(ع) با این دعا، به خوبی تفاوت دعای ائمّه(ع) با دعاها و مراسم ساختگی مثل این دعا را به خوبی مشخص میکند. به نظر میرسد که این مراسم و این دعا، ساخته رمّالان و دعانویسان صوفیمسلکی باشد که سالها بعد از غیبت امام زمان(عج) آن را اینگونه تنظیم کرده باشند؛ چون:
6- ائمّه(ع) در هیچجا نام خود را در ردیف نام پیامبر(ص) قرار نمیدهند؛ چه رسد به اینکه آن را در عرض نام خدا قرار دهند و توصیه کنند به همان میزان که نام خدا را صدا میزنید، ده بار نیز نام پیامبر(ص) و ده بار نیز نام تکتک ائمّه(ع) را صدا بزنید و خدا را به آنان قسم دهيد.
7- ائمّه(ع) در دعاها، نام ائمّه بعد از خود را ذکر نمیکردهاند. این دعا چگونه میتواند از امام صادق(ع) باشد؟ در حالی که بزرگترین شاگرد امام صادق(ع) یعنی «زرارة بن اعین» نام امام بعد از استاد خود(امام صادق) را نمیدانست و بعد از وفات امام صادق(ع) فرزند خود را به مدینه فرستاد تا جانشین او را بشناسد!
******* پايان آن پيام *******
حقیر، ضمن پذیرش اصل اشکال و ضعف سندی، به برخی اشتباهات آن پیام، بهویژه بندهای 5 تا 7 پاسخهایی دادم.
سپس جستوجوی اینترنتی کردم؛ یکی دو مطلب یافتم که گرچه روایاتی را آوردهبود، روش علمی نداشت و در صدد ماستمالیکردن بود!
پاسخ جناب آقای «دکتر محسن کدیور»، علمی بود که غیر از بند 8 و 12 (زیرا ضعیفبودنِ سند برابر با جعلیبودنِ روایت نیست و این مراسم نیز، مایۀ وهن مذهب نیست) و فارغ از بندهای 9 و 10 و 11 نتیجهگیری(که باید دربارهٔ آنها تحقیقکنم)، بقیّهاش پذیرفتنی مینماید.
پاسخ ایشان را میآورم و پس از آن، نکاتی را که به نظرم میرسد، عرض میکنم.
******* آغاز پاسخ دكتر محسن كديور *******
مقدمه:
ماه مبارک رمضان ماه تلاوت قرآن و دعا و مناجات است. بهترین دعاها ادعیهی قرآنی و دعاهایی با سند معتبر از رسول خدا (ع) یا ائمهی هدی (ع) است. خواندن دعاهایی که در دلالت اعوجاجی ندارند، ولو توسط علما ساخته شده باشند، – البته بدون انتساب به پیامبر یا ائمه – مشکلی ندارد. حتی می توان با هر زبانی با هر مضمون درستی با خدا راز و نیاز کرد.
این مکتوب پاسخ به پرسشهایی درباره سند و اعتبار بعضی ادعیه مشهور ماه مبارک رمضان است. ... نویسنده همانند برخی علمای اصولی به «قاعده تسامح در ادله سنن» (آسانگیری در سند أمور مستحب) مبحوث در علم أصول فقه باور ندارد. این قاعده بر فرض اعتبار، تنها ثواب امور مستحب را تضمین میکرد نه صحت آنها را! پالایش میراث غنی اهل بیت پیامبر (ص) از احادیث ضعیف و خصوصاً مجعول، از وظایف دینی و علمی آشنایان با این معارف است. ...
دعای قرآن به سر شبهای قدر
اول. قدیمی ترین کتابی که دعای مذکور در آن نقل شده است امالی شیخ طوسی (م ۴۶۰) است:
أبو محمد الفحام، قال: حدثنی أبو الحسن محمد بن أحمدالهاشمی المنصوری بسر من رأى، قال: حدثنا أبو السرى سهل بن یعقوب بن إسحاق مؤذن المسجد المعلق بصف شنیف بسر من رأى سنة ثمان وتسعین ومائتین، قال: حدثنا الحسن بن عبد الله بن مطهر، عن محمد بن سلیمان الدیلمی، عن أبیه، قال: جاء رجل إلى سیدنا الصادق (علیه السلام)، فقال له: یا سیدی، أشکوا إلیک دینا رکبنی وسلطانا غشمنی، وأرید أن تعلمنی دعاء اغتنم به غنیمة أقضی بها دینی وأکفی بها ظلم سلطانی. فقال: إذا جنک اللیل، فصل رکعتین، اقرأ فی الأولى منهما الحمد وآیة الکرسی، وفی الرکعة الثانیة الحمد وآخر الحشر ” لو أنزلنا هذا القرآن على جبل ” إلى خاتمة السورة، ثم خذ المصحف فدعه على رأسک وقل ” بهذا القرآن وبحق من أرسلته به، وبحق کل مؤمن مدحته فیه، وبحقک علیهم، فلا أحد أعرف بحقک منک بک یا الله ” عشر مرات، ثم تقول ” یا محمد ” عشر مرات ” یا علی ” عشر مرات ” یا فاطمة ” عشر مرات ” یا حسن ” عشر مرات ” یا حسین ” عشر مرات ” یا علی بن الحسین ” عشر مرات ” یا محمد بن علی ” عشر مرات ” یا جعفر بن محمد ” عشر مرات ” یا موسى بن جعفر ” عشر مرات ” یا علی بن موسى ” عشر مرات ” یا محمد بن علی ” عشر مرات ” یا علی بن محمد ” عشر مرات ” یا حسن بن علی ” عشر مرات ” یا حجة ” عشر مرات. ثم تسأل الله (تعالى) حاجتک. قال: فمضى الرجل وعاد إلیه بعد مدة، قد قضى دینه، وصلح له سلطانه، وعظم یساره. (الأمالی، الشیخ الطوسی، الصفحة ٢٩٢، حدیث ۵۷۶)
راویان طبقه اول و دوم روایت سلیمان بن عبدالله دیلمی و پسرش محمد بن سلیمان دیلمی هستند. هر دو از غالیان کذاب هستند، نجاشی: «محمد بن سلیمان بن عبد الله الدیلمی: ضعیف جدا، لا یعول علیه فی شیء» آقای سید ابوالقاسم خویی: «أن محمد بن سلیمان هذا لا یعمل بروایته لتضعیف النجاشی و الشیخ المؤید بتضعیف ابن الغضائری. وکلا طریقی الشیخ ضعیف، أحدهما بأبی المفضل، والآخر بإبراهیم بن إسحاق النهاوندی.» (معجم رجال الحدیث ج ۱۷ ص ۱۳۵-۱۳۹)
به همین دلیل شیخ این روایت جدّاً ضعیف را در کتاب دعایی اصلی خود یعنی مصباح المتهجد در اعمال شب قدر نقل نکرده است.
روایت فوق عیناً در کتاب امالی ابن الشیخ (ص ۱۸۳) هم نقل شده است. قطب راوندی (م ۵۷۳) در کتاب دعوات خود بدون ذکر نام امام مشخص روایت فوق را بدون سند نقل کرده است. طبرسی (قرن ۶) در مکارم الاخلاق باز بدون سند همین مضمون را از امام رضا (ع) نقل کرده است.
دوم. دیگر کسی که این روایت را در آثار خود نقل کرده است جناب سید بن طاووس (علی بن موسی بن جعفر م ۶۶۴) است. ایشان این روایت را در کتاب اغاثة الداعی، جمال الاسبوع و إقبال الأعمال نقل کرده است. کتاب اغاثة الداعی در دست نیست.
شیخ آقا بزرگ طهرانی در الذریعه (ج ۲ ص ۲۴۹) کتاب اغاثة الداعی را اینگونه معرفی کرده است: «(۹۹۹: إغاثة الداعی) للسید رضی الدین علی بن موسى بن طاوس الحسنی الحلی المتوفى سنه ۶۶۴، یحیل إلیه فی مواضع من کتابه الاقبال، منها فی شهر رمضان عمل لیله القدر.» آشنایی با تعبیرات شیخ آقا بزرگ در دائره المعارف خود نشان میدهد که ایشان نیز این کتاب را مشاهده نکرده است. در حد اطلاع من این کتاب به زمان ما نرسیده است.
روایت در جمال الاسبوع (ص ۸۱) فاقد سند است.
اتان کلبرگ در کتاب «کتابخانه سید بن طاووس» کتاب یادشده را اینگونه معرفی کرده است: «۱۶. کتاب اغاثة الداعی و اعانة الساعی: الذریعة ج۲ ص ۲۴۹ ش ۹۹۹؛ الاقبال ۱۸۷ و ۴۱۸؛ مهج الدعوات ۱۰۳ ، ۱۴۵، ۲۹۴ ، ۳۲۱-۳۲۰ . مورد نقل شده در اقبال مشتمل بر دو دعای معروف به ” دعاء المصحف الشریف ” است . این دعا در وقتى که قرآن بر سر گذاشته شده خوانده مى شود . در مهج ۲۹۴، کتاب اغاثة به عنوان کتابی که مشتمل بر دعاهایى با انشاء حضرت مهدى (عج) است توصیف شده است.
Ethan Kohlberg, Medieval Muslim scholar at work: Ibn Tawus and his library, E. J. Brill, 1992, Chapter 2: Works of Ibn Tawus
ترجمه فارسی ص ۶۷
مهمترین کتاب دعایی سید بن طاووس اقبال است. نام کامل این کتاب «کتاب المضمار السباق واللحاق بصوم شهراطلاق الأرزاق وعتاق الأعناق»، و«کتاب الاقبال بالاعمال الحسنة فیما نذکره مما یعمل میقاتا واحدا کل سنة» می باشد اولی درباره اعمال ماه مبارک رمضان و دومی اعمال دیگر ماههای سال است. هر دو کتاب به نام واحد «إقبال الأعمال» در سه مجلد منتشر شده است. بنابراین الإقبال بالاعمال الحسنة کتابی مجزا از کتاب اقبال الاعمال نیست. روایات مورد بحث در صفحات ۳۴۶ و ۳۴۷ جلد اول نقل شده است.
سید بن طاووس مجموعاً سه روایت در این زمینه از سه امام نقل کرده است:
روایت اول: ذکر نشر المصحف الشریف ودعائه: رویناه بإسنادنا إلى حریز بن عبد الله السجستانی، عن أبی جعفر علیه السلام قال: تأخذ المصحف فی ثلاث لیال من شهر رمضان، فتنشره وتضعه بین یدیک وتقول: اللهم إنی أسألک بکتابک المنزل، وما فیه وفیه اسمک الأکبر، وأسماؤک الحسنى وما یخاف ویرجى، أن تجعلنی من عتقائک من النار، وتدعو بما بدا لک من حاجة.
اگرچه حریز موثق است، اما در اقبال سند ابن طاووس تا حریز نقل نشده است. کتاب اغاثه نیز به زمان ما نرسیده است. روایت تا دستیابی به سند اغاثه مرسل است. کلینی همین حدیث را با سند زیر روایت کرده است: «عدة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمد ، عن محمد بن عيسى ، عن ياسين الضرير عن حريز ، عن زرارة ، عن أبي جعفر (ع )» (کافی، کتاب فضل القرآن، باب النوادر، ج۹، ج۲ ص۶۲۹). اما یاسین الضریر مجهول است و روایت سنداً بی اعتبار است، اما مضمون آن لابأس به است. مناقشه ای در عمل به آن نیست.
روایت دوم: ذکر دعاء آخر للمصحف الشریف: ذکرنا إسناده وحدیثه فی کتاب إغاثة الداعی، ونذکرهاهنا المراد منه، وهو عن مولانا الصادق صلوات الله علیه، قال: خذ المصحف فدعه على رأسک وقل: اللهم بحق هذا القرآن، وبحق من أرسلته به، وبحق کل مؤمن مدحته فیه، وبحقک علیهم فلا أحد أعرف بحقک منک، بک یا الله – عشر مرات. ثم تقول: بمحمد – عشر مرات، بعلی – عشر مرات، بفاطمه – عشر مرات، بالحسن – عشر مرات، بالحسین – عشر مرات، بعلی بن الحسین – عشر مرات، بمحمد بن علی – عشر مرات، بجعفر بن محمد – عشر مرات، بموسى بن جعفر – عشر مرات، بعلی بن موسى – عشر مرات، بمحمد بن علی – عشر مرات، بعلی بن محمد – عشر مرات، بالحسن بن علی – عشر مرات، بالحجه – عشر مرات. وتسأل حاجتک، وذکر فی حدیثه إجابه الداعی وقضاء حوائجه.
اسناد این حدیث در اقبال ذکر نشده است. کتاب اغاثة نیز آنچنانکه گذشت به دوران ما نرسیده است. این روایت عیناً همان است که شیخ در امالی خود از سلیمان بن عبدالله دیلمی از امام صادق (ع) نقل کرده است و ضعف جدی آن به دلیل کذاب و غالی بودن طبقهی اول و دوم روات آن گذشت.
روایت سوم: ذکر دعاء آخر للمصحف الشریف: ذکرناه بإسنادنا إلیه فی کتاب إغاثة الداعی عن علی بن یقطین رحمه الله، عن مولانا موسى بن جعفر صلوات الله علیهما یقول فیه: خذ المصحف فی یدک وارفعه فوق رأسک وقل: اللهم بحق هذا القرآن، وبحق من أرسلته إلى خلقک، وبکل آیه هی فیه، وبحق کل مؤمن مدحته فیه، وبحقه علیک ولا أحد أعرف بحقه منک. یا سیدی یا سیدی یا سیدی، یا الله یا الله یا الله – عشر مرات، وبحق محمد – عشر مرات، وبحق کل إمام – وتعدهم حتى تنتهی إلى إمام زمانک عشر مرات. فإنک لا تقوم من موضعک حتى یقضى لک حاجتک، وتیسر لک أمرک.
علی بن یقطین موثق است. کتاب اغاثة در دسترس نیست. روایت در کتاب اقبال مرسله محسوب می شود. فاصله سید بن طاووس تا جناب علی بن یقطین بیش از چهار قرن است.
ضمناً مجلسی در بحار روایات اقبال سید بن طاووس را نقل کرده است.
نتیجه:
یک. دعای نشر قرآن منتسب به امام باقر (ع) سنداً ضعیف است، اما به لحاظ مضمون لابأس به و قابل عمل است.
دو. دعای قرآن به سر مسنداً تنها از جانب شیخ طوسی (قرن ۵) در کتاب امالیاش نقل شده است.
سه. سید بن طاووس اگرچه گفته است سند خود را در کتاب اغاثة الداعی آورده است، اما این کتاب به زمان ما نرسیده است.
چهار. روایات قرآن به سر و توسلات ذیل آن از قطب راوندی در دعوات، طبرسی در مکارم الاخلاق، و سید بن طاووس در جمال الاسبوع و اقبال الاعمال مرسلاً به امام صادق، امام کاظم و امام رضا (علیهم السلام) نسبت داده شده است.
پنج. تنها روایت مسند که همان نقل امالی شیخ طوسی باشد و به امام صادق (ع) نسبت داده شده است، روات طبقه اول و دوم آن غلات کذاب هستند و سند روایت جدّاً ضعیف است و به هیچیک از روایات محمد بن سلیمان دیلمی به تصریح نجاشی اعتنایی نیست.
شش. احتمال اینکه روایات مرسل همگی گرته برداری از همین روایت جعلی به غایت ضعیف باشد، بسیار قوی است.
هفت. عدم نقل این روایت در قدیمی ترین و معتبرترین منبع دعایی شیعه یعنی کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی بر تضعیف این روایت جعلی می افزاید.
هشت. بسیار مستبعد است که امام جعفر صادق (ع) به اصحابش فرموده باشد در شب قدر بجای خواندن خدایی که از رگ گردن به شما نزدیکتر است، برای برآوردن حاجتتان ده بار بگویید: الهی بجعفر بن محمد.
نُه. اصحاب طراز اول هر یک از ائمه بعد از امام ششم از امام بعدی خبر نداشتند و به همین دلیل فرق فراوانی از قبیل واقفیه و فطحیه و غیر ایشان در میان اصحاب ائمه پدیدار شد. یقیناً در زمان امام صادق (ع) اسم شش امام بعدی غیر از امام کاظم (ع) بر زبان ایشان رانده نشده است و اصحاب ایشان از نام ائمهی بعدی اطلاع نداشته اند.
ده. پیامبر(ص) اسامی ائمهی اثنی عشر غیر از علی بن ابی طالب (ع) را یقیناً اعلام نفرموده اند. اینگونه روایات همانند روایات خلفای راشدین همگی در ازمنهی بعدی ساخته و به پیامبر (ص) نسبت داده شده است. بحث از عدد ۱۲ و قائم آل محمد موضوع دیگری است که حتی اهل سنت نیز مستفیضاً نقل کرده اند.
یازده. هیچ امامی جز به نام امام بعد از خود تصریح نکرده است. روایات مخالف این معنی بعداً ساخته و به ساحت ائمه نسبت داده شده اند.
دوازده. قرآن را باید تلاوت کرد، در آن تدبر نمود و به تعالیمش عمل کرد. دعای قرآن به سر شبهای قدر از مجعولات غلات کذاب و مایهی وهن مذهب است.
والحمدلله
(۲ شهریور ۱۳۹۲، ویرایش دوم تیر ۱۳۹۵)
لینک منبع:
نشانی صفحه ذخیرهشده در آرشیو، در صورت تغییر لینک یا در دسترسنبودنِ منبع:
https://web.archive.org/web/20180610154858/http://kadivar.com/?p=12442
******* پايان پاسخ دكتر محسن كديور *******
امّا نکاتی که به نظر من میرسد:
۱. امروزه کتاب «مفاتیحالجنان» در دسترس همهٔ مردم است و منبع دعایی آنان به شمار میرود؛ تا جایی که به شوخی میتوان گفت: «بسیاری از مؤمنان، از شیخ عبّاس قمی(ره) تقلید میکنند!»
در حالی که باید دقّتکرد که استنادات شیخ عبّاس قمی(ره) در مفاتیحالجنان، در هر مورد نیاز به بررسی جداگانه دارد؛ یعنی از مطالب معتبر تا ضعیف در آن پیدا میشود؛ زیرا ظاهراً ایشان، قائل به «قاعدهٔ تسامح در ادلّهٔ سنن» بودهاست.
برخی از علماء «قاعدهٔ تسامح در ادلّهٔ سنن» را پذیرفته و بر اساس «اخبار من بلغ»، با هر حدیث ضعیفی، «مستحبّات و مکروهات» را به شارع منتسب میکنند.
بنده، قبلاً در بحث بدعت لیلة الرغائب، اجمالاً به بیاعتباری «قاعدهٔ تسامح در ادلّهٔ سنن» از دیدگاه برخی علماء اشاره کردهام؛ برای مطالعه و آگاهی از نظرات ایشان، به آدرس زیر، بخشهای پایانی مطلب بنگرید:
http://aasemaan25.blog.ir/post/Raghaeb
۲. برخی از مراجع معظّم تقلید در آغاز رسالهٔ خویش نسبت به اینکه «مستحبّات و مکروهات مذکور در رساله(مثلاً مستحبّات مذکور در وضوء و نماز و روزه و ...)، باید رجاءً انجام شود.» تصریح کردهاند؛ دیگر، ادعیه و اعمالی که در کتابهایی مانند مفاتیح آمده، تکلیفشان روشن است!
از اینرو، هر مکلّفی موظّف است نظر مرجع تقلیدش را دربارهٔ آن «قاعدهٔ تسامح در ادلّهٔ سنن» بداند و اگر مرجعش آن را نمیپذیرد، حقّ ندارد «مستحبّات و ادعیهٔ مفاتیح و ...» را به قصد ورود و استحباب شرعی انجام دهد و باید رجاءً بهجا بیاورد.
۳. به نظرم، امروزه با گسترش ابزارها و رسانههای مدرن و در اختیار قرارگرفتن کتابها و رایانهها و سادگی جستوجوها، فاصلهٔ میان «عوامّ» و «خواصّ» کم شده و اگر به دنبال «تبیین روشمند و عقلانی دین» نباشیم، هر روز از مؤمنان واقعی کم و به این دو گروه افزوده میشود:
الف) تحصیلکردگانِ متمایل به غرب و روشنفکری که از «شریعت» گریزان میشوند و رو به سوی «معنویّت» میبرند.
ب) متعصّبان دینی و متنسّکان قشرینگر که «افراطیان و وهّابیّتِ شیعی» را رقم خواهندزد.
به این هنگامه، باید فرصتطلبی و هجمهٔ دشمنان اسلام و مذهب تشیّع را نیز افزود!
از اینرو، نظر بیارزش و فعلی من این است که «قواعد رجالی و شرایط حجّیّت خبر واحد» در همهٔ منقولات(حدیثی فقهی، دعائی، کلامی، تاریخی و حتّی غیرحدیثی) باید رعایت شود و نهایت دقّت و سختگیری به عمل آید و بايد بکوشیم از «قاعدهٔ تسامح» بپرهیزیم و هر مطلبی را به شارع نسبت ندهیم.
۴. به نظرم با کمی فرهنگسازی و آگاهکردن مردم از مباحث «قصد ورود در دین» و «عملِ رجائی» میتوان مشکل را تا اندازهای حلّکرد؛
مثلاً حتّی دربارهٔ همان اعمال مفاتیح و قرآن سر گرفتن و ...، همه را رجاءً و از زبان خودمان میگوییم و دعا میکنیم و نیازی نیست مردم را از تراث دعایی، محروم کنیم؛ فقط کافی است نسبت به بحث «انتساب به شارع» و «وجود مشکلات تاریخی نقل حدیث و جاعلان و ...» آگاهشان کنیم.
اینگونه به محض پاسخ نگرفتن از برخی ادعیه، مردم نیز کمتر به خدا و دین بدبین میشوند(البتّه جدا از پاسخهای مصلحت خداوند در عدم استجابت و ...).
در همینباره، مدّتها پیش با یکی از دوستان، بحثی دربارهٔ «دعای توسّل» داشتم که گرچه بخشی از آن تکراری است، شاید بخش دیگرش مفید باشد:
دربارهٔ دعای توسّل و سند دیگر دعاها:
۱. ما اشکالی در مشروعبودنِ توسّل به اهلبیت(ع) نداریم؛ اگر کسی در اینباره شبهه دارد، به پاسخهای دادهشده به وهّابیّت رجوعکند.
۲. اشکالی هم در مشروعبودنِ دعا به درگاه الهی نداریم؛ آیهٔ قرآن و روایات به ما دستور میدهند که به درگاه خدا دعا کنیم و حاجات دنیوی و اخروی را از خدا بخواهیم.
۳. برخی از فقهاء دربارهٔ مستحبّات و دعاها قائل به سختگیری در سند نیستند و «قاعدهٔ تسامح در ادلّهٔ سنن» را قبول دارند؛
البتّه برخی دیگر هم مانند آیات عظام خوئی(ره)، تبریزی(ره)، سیستانی، شبیریزنجانی، وحیدخراسانی و سبحانی، این قاعده را قبول ندارند و میگویند دعاها و نمازهایی که سندشان ضعیف است، به قصد ورود و استحباب شرعی انجام نشود؛ یعنی نه به عنوان اینکه «این دعا، وارد شده و دستور دین است و من فلان دعای مستحبّیِ رسیده از پیامبر(ص) را میخوانم و مثلاً ثواب صد حجّ هم از خدا طلبکارم!!»
بلکه میگویند این دعاها رجاءً خوانده شود؛ یعنی به عنوان اینکه دعا خوب است و من دعا میکنم و امید میبرم ثوابی به من داده شود، هر قدر که میخواهدباشد!
۴. سند دعای توسّل هم ضعیف است؛ امّا فرض کنید میخواهم با خدا سخن بگویم و دعا کنم؛
یکبار از زبان خودم میگویم: «خدایا به من کمک کن!»
بار دیگر الهینامهٔ خواجه عبدالله انصاری به زبان فارسی را میبینم که با چه عبارات زیباتری دعا کرده و با عباراتِ آن، خدا را میخوانم؛
بار دیگر میفهمم که عالِم بزرگی مانند خواجه نصیرالدین طوسی(ره) با عبارات عربی زیبا، دعایی از خودش ساخته و با عباراتِ آن، خدا را میخوانم؛
بار دیگر میبینم که عالِم بزرگواری مانند سید ابنطاووس(ره) در کتابش دعایی را نقل کرده و به امام معصوم(ع) نسبت داده؛ با اینکه میبینم سندش ضعیف است؛ ولی به هر حال احتمال دارد منسوب به آن امام(ع) باشد و با عباراتِ آن، خدا را میخوانم؛
مورد اخیر را هم رجاءً خواندهام و روشن است که در همهٔ این موارد اشکالی نیست.
۵. مشکل جایی پیدا میشود که کسی یک دعای ضعیفالسند را نه در مقام دعا، بلکه در مقام کشف آموزههای دین به کار ببرد!
برای مثال، فرض کنید سند دعای ندبه ضعیف باشد؛ با توضیحی که داده شد، شما میتوانید آن را برای ندبه و گریه و زاری در فراق امام زمان(عج) بخوانید؛
امّا حقّ ندارید از مطالب دعا، گزارههای دینی استنباط کنید و مثلاً
با استناد به این فراز «أین مُحیی مَعالِمِ الدین؟» بگویید: «دین ما میگوید یا ائمّه(ع) گفتهاند که امام زمان(عج) پس از ظهورش، نشانههای دین را زنده میکند!»
یا با استناد به فراز «أبِرَضوَی أم غیرها...» بگویید: «امام زمان(عج) در رضوی زندگی میکند!»
مگر اینکه از دلیل عقلی یا نقلی معتبرِ دیگری، اینها را نتیجه گرفتهباشید! زیرا فرض این بود که این دعا سندیّت ندارد؛ پس نمیتوان با استناد به آن، مطلبی را به دین نسبت داد!
باز هم روشن است که اگر دعا یا زیارتی، سندش معتبر باشد، میتواند منبع استنباط گزارهها باشد.
۶. پس اگر کسی که مرجع تقلیدش، «قاعدهٔ تسامح» را قبول ندارد، بگوید:
«فلان دعا را میخوانم به عنوان اینکه این دعا در دین ما آمدهاست و خواندنِ آن در فلان شب مستحبّ است و فلان قدر(صد حجّ) ثواب دارد.» همهٔ اینها اشکال دارد!
ولی اگر بگوید: «من میخواهم دعا کنم و با این عبارات زیبا -که شاید هم از زبان امام معصوم(ع) باشد- دعا میکنم!» اشکالی ندارد!
امّا یادمان نرود که برخی مراجع معظّم تقلید، آن قاعده را قبول دارند و مقلّدشان میتواند دعای با سند ضعیف را به نیّت ورود و استحباب شرعی بخواند؛ پس نمیتوانیم نظریّهٔ خودمان را جار بزنیم و از همهٔ جامعه بخواهیم به آن عمل کند و هر کسی را که عمل نکرد، مسخره کنیم!
التماس دعا
پسنوشت یکم: (افزودهشده در تاریخ 18 تیرماه 1395)
یکی از خوانندگان ارجمند وبلاگ، جناب آقای «محمّدکریم باریکبین» پس از خواندن مطلب بالا، نقدی بر اصلِ پیام منتشرشده در شبکههای اجتماعی را برای بنده فرستادند که مناسب است در اینجا نقل شود:
******* آغاز نقد ایشان *******
به نام خدا
در اینترنت از قول یک استاد محترم آمده که خواندن دعایِ «اللهمّ بحق هذا القرآن ...» و قرار دادن قرآن بر سر در شبهای مبارک قدر اشکالات شرعی و عقلی دارد.
توضیحاً خواندن این دعا و قرآن بر سر گذاشتن نه تنها برای شب قدر بلکه برای قضاء حاجات، ادای دین، رفع گرفتاری و خلاصی از ظلم همراه دو رکعت نماز توصیه شده است. برای تعمّق بیشتر در این مسأله مراتب ذیلاً تقدیم میگردد.
1- استاد: سند این دعا از نظر علمای رجال مرسل و بی اعتبار است.
«بررسی»: به نظر میرسد بجای علمای رجال، علمای درایه باید گفته شود. علی ایّ حالٍ این روایت به اختصار در امالی شیخ طوسی «ره» ص 292 مسنداً نه مرسلاً از شیخ طوسی از استادش ابومحمد فحّام (استاد بودنِ فحّام --> بحار 59:1) از منصوری از سهل بن یعقوب از حسن بن عبدالله از محمد بن سلیمان دیلمی از پدرش از امام صادق «ع» همراه دو رکعت نماز نقل شده است. همچنان، رضی الدین سید ابن طاووس «ره» در کتاب اقبال ص 187 چاپ سنگی و 474 چاپ دارالحجة قم مسنداً با اسنادی که در کتاب دیگر خود «اغاثة الداعی» ذکر کرده از امام صادق «ع» و با مختصر تفاوت با اسناد خود از علی بن یقطین از امام کاظم «ع» همچنین در کتابِ دیگر خود «جمال الاسبوع» ص 110 آورده است و مرحوم مجلسی «ره» در بحارالانوار 146:95 و 112:89 مسنداً نقل نموده است. این مقدار توضیح برای مرسل نبودن روایت مورد بحث کافی است.
2- استاد: دعا از نظر محتوی دارای اشکالات عدیدهای است.
«بررسی»: استاد مشخص نکرده اند که این اشکالات عدیده کدامند؟ اگر در روایت مزبور موضوعی خلافِ کتابُ الله یا بدعت و افترا و کذب و ... وجود داشت، باید ذکر میشد. و واضح است که قرار دادن قرآن در بالای سر نشانگرِ کمالِ احترام به آنست. و اینکه فرموده اند از نظر عقلی اشکال دارد با این تعبیر، عاقل بودنِ علما و راویان حدیث مزبور و همگیِ مؤمنین معتقد به آن زیر سؤال خواهد رفت. و این برداشت چیزی غیر از طغیان قلم نخواهد بود، زیرا اصولاً عقل بشرِ غیر معصوم در حوزه تشریع عبادات و انشاء ادعیه کمیتش لنگ است و شاید دخالت کردنش به بیراهه بینجامد و اگر خلاف عقلی بودن را به معصوم نسبت دهیم که «العیاذبالله» و معلومم نشد، عقل که «ما عُبِدَ به الْرَحْمان» است، چگونه اینجا مشکلساز برای عبادت رحمان شده است؟
3- استاد: آقا شیخ عباس قمی در مفاتیحالجنان سندی برای این دعا ذکر نکرده اند.
«بررسی»: آن مرحوم همواره رعایت اختصار را مینموده، لذا برای هیچ یک از 7 عملِ مشترک شب قدر سندی نیاورده، چرا که حجمِ کتاب زیاد میشد و برای اغلب استفادهکنندگان نیز فایدهای نخواهد داشت. و اگر کسی سند بخواهد به زادالمعاد، که مجلسی از امام صادق «ع» نقل کرده مراجعه کند.
4- استاد: سید ابن طاووس این دعا را از کتاب غیر معتبری به نام «اغاثة الداعی» نقل کرده است.
«بررسی»: کتاب «اغاثة الداعی» تألیف خودِ سید ابن طاووس است و نامبرده در پارهای از تألیفاتش مطالب را به اغاثة ارجاع میدهد. اقبال ص 187، مهج الدعوات، صص 103، 145، 294، 320، 321 و در ص 294 آورده: قد ذکرنا فی کتاب «إغاثة الداعی و إعانة الساعی»، عدّة دعوات لمولانا المهدیّ «عج» بنابراین کتاب اغاثة را از تألیفات ابن طاووس نشمردن حاکی از عدم غور و تفحص است. و در بحار نیز مکرّر ذکر کتاب اغاثة آمده است. 90: 227 و 231، 92: 390 و 408، 95: 146 و همچنین در مصباح کفعمی 309 و کتب دیگر.
5- استاد: مضمون این دعا تناسب چندانی با ادعیه اصیل اهل بیت علیهم السلام ندارد.
«بررسی»: اوّلاً مقایسه مقام صدورِ این دعای دو سطری که مقدمتاً برای استغاثه و درخواست حاجت و نیاز در شب قدر آمده با مقام صدورِ دعای ابوحمزه و دعای عرفه که در عرصه توحید و خودسازی انسانها و عرفان ناب و... میباشد به قدری متمایز و متفاوت است که توقع مساوی بودن مضامین آنها خلاف انتظار است. ثانیاً این دعای دو سطری در ایفاء نقش خودش چه کم و کسری دارد که ناهنجارش بدانیم؟ آیا شروع دعای مزبور با کلمهی «اللّهم» مشعر به حقیقت توحید و وجود ذات باری تعالی نیست و آیا سوگند به قرآن مجید دالّ بر علوّ شأن قرآن نیست و تعبیر «مَنْ اَرْسَلْتَهُ بِه» دلیل بر علوّ درجه پیامبر «ص» که تنها فرد حامل قرآن معرفی شده نمیباشد. همچنین تعبیر «کُلِّ مُؤمِنٍ مَدَحْتَهُ فِیه» غیر از وجود صلحا و انبیاء عظام و سلسله جلیله «أُولوا الأمر» معصوم مذکور در آیه «أطیعوا الله» و همچنین ممدوحین در آیه تطهیر میباشد. پس در این دعای کوتاه توجه به خداوند متعال و سوگند به بهترین مخلوقات عالمِ وجود مد نظر قرار گرفته و سپس طبق دستور امام معصوم «ع» بنده طرح حاجات مینماید. جای سؤال است که چه مضمون ناملائم در این دعا مشاهده شده که تعبیر «ساختگی» بر آن اطلاق گردد. و از راویان والا مقام آن همچون شیخ طوسی و سید ابن طاووس و مجلسی و غیر هم ناخودآگاه به عنوان رمّال و دعانویس صوفی مسلک تعبیر کنیم.
6- استاد: ائمه در هیچ جا نام خود را در ردیف نام پیامبر «ص» قرار نمیدهند. تا چه رسد به اینکه آن را در عرض نام خدا قرار دهند.
«بررسی»: مشاهده میفرمایید که در اغلب ادعیه وارده (صحیفه سجادیه و غیر آن) نام ائمه بلافاصله به نام پیامبر «ص» معطوف میگردد و در تشهّد نمازهای یومیّه خواندن «اللّهم صلّ علی محمّد و آلِ محمّد» جزو واجبات نماز است و نام ائمه در ردیف نام پیامبر قرار گرفته است و چون مقام، مقامِ سوگند است چه مانعی دارد که نام خدای متعال و پیامبر و ائمه را مانند آیه شریفه «أطیعوا الله و ...» در ردیف یکدیگر قرار دهیم. و آنچه مسلّم است ردیف قرار دادن نام معصومین با خداوند در جهت الوهیّت شرک است. کما اینکه ردیف قرار دادن نام ائمه با پیامبر در جهت نبوّت کفر خواهد بود و آنها تنها، جانشینان پیامبرند. خلاصه: حلّ این مباحث تنقیح مناط و امعان نظر بیشتری را میطلبد. و پاسخ به اشکال مساوی بودن تعداد سوگندها واضح و قابل ذکر نیست.
7- استاد: ائمه نام امامان بعد از خود را در دعاها ذکر نمیکردند.
«بررسی»: برای تبیین این مسأله مراجعه شود به بحارالانوار 99: 244 دعای امام باقر «ع» و 99: 247 به نقل صدوق، دعایی که از جمیع ائمه علیهم السّلام در این مورد صدور یافته است. و به «البلد الامین»، چاپ اعلمی بیروت ص 227، دعای امام صادق «ع» و ص 499 دعای امام رضا «ع» و ص 503 دعای توسّل مرویّ از ائمه علیهم السّلام که در همگی آنها اسامی ائمه بعد از خودشان تا امام دوازدهم را ذکر نمودهاند و نیز به کمالالدین 1: 258، کفایة الاثر 145، احتجاج 1: 68، اعلام الوری 399، کشف الغمّه 2: 511 و اثبات الهداة 1: 293 مراجعه شود.
8- استاد: زراره نام امام بعد از استاد خود: امام صادق «ع» را نمیدانست.
«بررسی»: صدوق «ره» در کمالالدین 1: 75 مسنداً از ابراهیم بن محمد همدانی نقل میکند که او گفت: به امام رضا «ع» گفتم: آیا زراره بعد از امام صادق «ع» پدر شما را امام میدانست؟ فرمود: بلی. گفتم: پس چرا پسرش عبید را برای بررسی این امر فرستاده بود؟ فرمود: زراره پدرم را بر اساسِ نصّ امام صادق «ع» امام میدانست، پسرش را برای این فرستاد که آیا در مقابل مخالفین و کسانی که این حق را نمیشناسند جایز است تقیّهاش را بشکند و باطن خود را آشکار نماید.
و امّا روضهخوانی در لابه لای این دعا و مراسم و «گریز به صحنههای پر سوز و گداز مصائب معصومین» که مکان دیگری را میطلبد ساخته و پرداخته سلیقههای ابتکاری بعضی است و از جمله اموریست که شاعرِ آگاه خطاب به پیامبر عرض میکند:
دیــن ترا در پــی آرایشند
در پـی آرایش و پیرایشند
بس که بدو بسته شده برگ و ساز
گر تو ببینی نشناسیش باز
ضمناً آنچه مسلّم است مقصود استاد از نشر مقالهی مزبور چیزی جز اصلاح نبوده و نخواهد بود لکن اگر نشر این گونه مسائل موجب سستی عقاید مؤمنان و بدبینی مردم به شعائر دینی و تعطیل مستحبّات و تشویش اذهان عمومی گردد جبران و ترمیم آن لازم خواهد بود. امید است با توضیحات معروضه، جناب استاد از تجدید نظر در مبانی پیشین و اعلام آن دریغ نفرمایند.
والسلام علی من اتّبع الهدی
محمدکریم باریک بین
******* پایان نقد ایشان *******
ضمن سپاس از زحمات و لطف ایشان، دربارهٔ نقد ایشان گفتنی است:
نقل سخنان آن استاد در ابتدای این مطلب، بهعنوان تأیید کاملِ آنها نیست و پس از پایان نقلش گفتهام:
«حقیر، ضمن پذیرش اصل اشکال و ضعف سندی، به برخی اشتباهات آن پیام، بهویژه بندهای 5 تا 7 پاسخهایی دادم.»
نقد جناب آقای باریکبین، جز در دو مورد، خوب است:
۱. اصل اشکال در «ضعف سند و بیاعتبار بودن» درست است.
آنچه آقای باریکبین در بررسی بند ۱ فرمودهاند، در پاسخی که از جناب آقای کدیور در بالا نقل شد، ردّ شدهاست.
کتاب إغاثه به دست ما نرسیده و نقل جمال الأسبوع هم بدون سند است و آنچه در بحار ۱۴۶:۹۵ نقل شده، نقل مطالب اقبال سیّد بن طاووس(ره) است و آنچه در بحار ۱۱۲:۸۹ نقل شده، نقل مطالب امالی شیخ طوسی(ره) است؛
پس تنها نقل مسندی که در دست ماست و برای ما امکان قضاوتش وجود دارد، همان نقل امالی شیخ(ره) است که طبق پاسخ دکتر کدیور، روات طبقه اول و دوم آن غلات کذّاب هستند؛ پس روایت، ضعیف است.
۲. آنچه آقای باریکبین در بررسی بند ۶ فرمودهاند، پاسخ قانعکنندهای نیست؛ چون منظور آن استاد، ذکر نامِ شخصی ائمّه(چنانکه در آن دعا آمده) در ردیف نام پیامبر(ص) است و پاسخی که داده شده، عنوان کلّیِ «آل محمّد(ص)» است.
ادّعای ایشان، در ارتکاز بنده هم، خوشایند نیست؛ ولی برای ردّش نیاز به جستوجو و یافتنِ حدیث صحیحالسندی است که نام شخصی همهٔ ائمّه در کنار نام پیامبر ذکر شدهباشد و بنده، فرصت این تحقیق را نداشتهام.
«بالمولودین فی رجب» کدام دو امام، زادۀ ماه رجباند؟
اینبار یکی از مشهوراتی را که در دعای هر روزِ ماه رجب تکرار میشود و کمتر به تناقضِ آن پرداخته شده، بر میرسیم* تا اثبات کنیم طبق آنچه به دست ما رسیده، زادروز امام محمّد تقی(ع) و امام علی نقی(ع) در ماه رجب نیست و دو امامی که زادۀ ماه رجباند، امام محمّد باقر(ع) و امام علی(ع) هستند.
بیشترِ خوانندگان، این دعا را در «مفاتیح الجنان» شیخ عبّاس قمی(ره) دیده و خواندهاند؛ البتّه ایشان از کتاب «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی(ره) نقل میکند؛ چنانکه سیّد بن طاووس(ره) در «إقبال الأعمال» و علّامه مجلسی(ره) در «بحار الأنوار» و «زاد المعاد» و بیشترِ نویسندگان بعدی نیز، از «مصباح» شیخ طوسی(ره) نقل کردهاند که فرموده:
«قال ابن عیّاش: و خرج إلی أهلی على ید الشیخ الکبیر أبی القاسم رضی الله عنه فی مقامه عندهم هذا الدعاء فی أیّام رجب: اللّهم إنّی أسألک بالمولودین فی رجب محمّد بن علیّ الثانی و ابنه علیّ بن محمّد المنتجب» (مصباح المتهجّد، ج 2، ص 804 – 805)
شیخ طوسی(ره) پس از دعاء و در ادامه فرموده:
«و ذکر ابن عیّاش أنّه کان مولد أبی الحسن الثالث یوم الثانی من رجب و ذکر أیضاً أنّه کان یوم الخامس و ذکر أنّه کان یوم العاشر مولد أبی جعفر الثانی(ع) و ذکر أیضاً أنّ یوم الثالث عشر کان مولد أمیر المؤمنین(ع) فی الکعبة قبل النبوّة باثنتی عشرة سنة» (همان)
برخی به استناد این دعا و نقل ابنعیّاش -که خواهیم گفت سندش ضعیف است- قائل شدهاند که امام محمّد تقی(ع) در دهم ماه رجب و امام علی نقی(ع) در دوم یا پنجم ماه رجب به دنیا آمدهاند!
اگر یادآوری کنیم که زادروز امام محمّد باقر(ع) در اوّل رجب و امام علی(ع) نیز در سیزده رجب است و دعا باید «اللّهم إنّی أسألک بالموالید فی رجب...» میبود و چه خصوصیّتی داشته که از میان چهار امام معصوم، تنها به دو امام سوگند یاد شود و تنها به آن دو توسّل شود، دست به توجیهاتی میزنند که پذیرفتنی نیست؛ تا آنجا که به اقوال ضعیف دست مییازند تا زادروز امام باقر(ع) را در ماه صفر و زادروز امام علی(ع) را در ماه شعبان یا ماه مبارک رمضان بدانند! در حالی که این دعا با سند ضعیف، اگر برای راز و نیاز و دعاخواندن پذیرفتنی باشد، برای اثبات مطالب علمی و رویدادهای تاریخی ضعیف است و پذیرفتنی نیست.
بر اساس «پژوهش محقّقان»** زادروز امام محمّد باقر(ع) در اوّل رجب سال 57 ق، زادروز امام علی نقی(ع) در 15 ذیالحجّة سال 212 ق، زادروز امام محمّد تقی(ع) در 15 ماه رمضان سال 195 ق، و زادروز امیرالمؤمنین امام علی(ع) در 13 رجب سال 30 عامالفیل بودهاست.
تنها برای نمونه، به بخشی از پژوهش دربارۀ زادروز امام جواد(ع) اشاره میشود تا ضمن آن، ضعف سند آن دعا هم بیان شود:
جز همان یک روایت ابنعیّاش که زادروز امام جواد(ع) را در ماه رجب دانسته، منابع کهن شیعیان(مانند «فرقالشیعة» نوبختی، «المقالات و الفرق» اشعری، «الکافی» کلینی، «اثبات الوصیّة» مسعودی، «تاریخ قم» قمی، «الإرشاد» و «مسارّ الشیعة» و «المقنعة» مفید، «تهذیب الأحکام» طوسی، «دلائل الإمامة» طبری، «روضة الواعظین» فتّال نیشابوری، «إعلام الوری» و «تاج الموالید» طبرسی، «مناقب» ابن شهرآشوب، «کشف الغمّة» اربلی، «المستجاد» علّامه حلّی، «الدروس» شهید اوّل، و ...) بر زادروز ایشان در ماه مبارک رمضان تأکید دارند.
روایت ابنعیّاش از چند جهت، پذیرفتنی نمینماید:
1. شیخ طوسی(ره) که نخستین ثبتکننده این گزارش است، فقط به نقل آن در کتاب «مصباح المتهجّد» -که کتابی گزارشی است- بسنده کرده و در کتاب «تهذیب الأحکام» خویش -که برترین کتاب پژوهشی اوست- آن را بر نتابیده و بر زادروز امام جواد(ع) در ماه مبارک رمضان تأکید کردهاست؛ چنانکه طبرسی(ره) و ابن شهرآشوب(ره) نیز چنین کردهاند.
2. گزارش ابنعیّاش به لحاظ اعتبار، قابل اعتماد نیست؛ زیرا با اینکه وی از عالمان و راویان تاریخ و حدیث بوده، به گفتۀ نجاشی(ره) و شیخ طوسی(ره) حافظۀ وی در پایان عمر بهگونهای دچار اختلال و ناتوانی شد که تعبیرها و مطالب را به هم میآمیخت و جابهجا گزارش میکرد!
رجالی بزرگ شیعه، جناب نجاشی(ره) دربارۀ ابنعیّاش میگوید: «این شیخ را دیدم و دوستِ من و پدرم بود و از او مطالب فراوانی شنیدم؛ ولی از آنجا که دیدم شیوخ ما او را ضعیف میدانند، از او چیزی روایت نکردم و از او پرهیز کردم.»
به نظر میرسد گزارش وی دربارۀ زادروز امام جواد(ع) نیز از آن مطالب بههمآمیخته و جابهجا بودهاست؛ چنانکه رجالی معاصر علّامه شوشتری(ره) در «رسالة فی تواریخ النبیّ و الآل» بر این باور است.
همچنین در دیدگاه رجالی آیتالله خوئی(ره) جناب ابنعیّاش، «ضعیف» شمرده شدهاست. (معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 77 - 78 و المفید من معجم رجال الحدیث، ص 43)
3. با توجّه به ضعف سندی پیشگفته و اختلال حافظۀ ابنعیّاش، چه بسا در ثبت دعا یا نسخهبرداریهای بعدی، خطاهایی رخ دادهباشد و بتوان گفت دعای درست، چنین بوده:
«اللّهم إنّی أسألک بالمولودین فی رجب محمّد بن علیّ الأوّل و أبیه علیّ المنتخب»
در تقویم رسمی ایران، جز زادروز امام جواد(ع)، سه زادروز دیگر با استناد به قول قویتر در تقویم ثبت شدهاند و امید است «شورای فرهنگ عمومی» به کمک کارشناسان، این موضوع را بیشتر بررسی کند و نسبت به حذف مناسبت زادروز امام جواد(ع) از ماه رجب و درج آن در تقویمها در 15 ماه مبارک رمضان اقدام کند.
التماس دعا
پينوشت:
*: این بررسی برگرفته از تلاشهای پژوهشگر ارجمند، جناب «حجّتالاسلام و المسلمین یدالله مقدّسی» در کتاب ارزشمندِ «بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان(ع)» است و حدود 90 درصدِ مطالب این نوشته، وامگرفته از کتاب ایشان است.
**: به دلیل کمبود وقت و برای اختصار مطلب، همۀ اقوال و بررسیهای آنها ذکر نشده و هر جا عنوان «پژوهش محقّقان» آورده شود، منظور استناد به همان کتاب است و علاقهمندان میتوانند برای مطالعۀ کامل به این صفحات بنگرند:
یدالله مقدّسی، بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان(ع)، ص 184 – 194 و 350 – 359 و 453 – 463 و 483 – 496
تاریخ یا توجیهات؟! خلاصهٔ پژوهشها دربارهٔ تاریخ شهادت امام حسن مجتبی(ع) و ولادت امام کاظم(ع) - تکمیل و ویرایش سوم: 27 آبان 1394
چکیده
اخیراً پیامی دربارهٔ توجیه شهادت امام حسن مجتبی(ع) در 7 صفر، دستبهدست میشود و انتقال آن به 28 صفر را خیانت قاجار یا رژیم پهلوی میشمارد!
بخشی از این توجیهات، پذیرفتنی نمینماید؛ بهویژه توجیهات سیاسی و رفتار پادشاهان، استناد به کتابها و تقویمهای متأخّر، عمل به سیرهٔ مستحدثۀ علمای متأخّر، بهانۀ تحتالشعاع قرار گرفتن شهادت سبط النبیّ(ع) در آخر صفر، هماهنگی با شیعیان کشور عراق، و ...
روشن است که تاریخ، عرصۀ توجیهات و پسندهای شخصی نیست و آنچه ملاک است، گزارشهای تاریخی و روایات است که طبق تحقیقات کارشناسان و پژوهشگران، قول قویتر چنین است:
ولادت امام باقر(ع): 1 رجب
ولادت امام کاظم(ع): 7 صفر
شهادت امام حسن مجتبی(ع): 28 صفر
این بحث، مسئلهای علمی است و با ذوقیّات و جنجال رسانهای و توجیهات عامّهپسند حلّ نمیشود؛ دوستان موافق و مخالف، به جای جدال و بحث بیهوده، مطلب زیر را بخوانند و به منابع نام بردهشده رجوعکنند:
***
شهادت امام حسن مجتبی(ع): 28 صفر
شهادت امام حسن مجتبی(ع) در 7 صفر برای بار نخست، توسّط شهید اوّل(قرن 8) -بدون اینکه از مستند خویش نام ببرد!- مطرح شده و پس از وی، کفعمی(قرن 9) -که در کتابش «بلد الأمین» شهادت را در 28 صفر دانسته!- در کتاب «المصباح» گزارش شهید اوّل را فقط نقل کرده و از خویش نظری ندادهاست؛ این نظر بعداً به برخی منابع متأخّر(کتابهایی از پدر شیخ بهائی، شیخ بهائی، فیض کاشانی، کاشف الغطاء، و صاحب جواهر) راه یافته که به دلیل شباهت جملات و تعابیر و عدم استناد به منابع مشخّص دیگر، به احتمال قوی، همگی تحت تأثیر نظر شهید اوّل قرار گرفتهاند؛ پس قدیمیترین منبع برای این نظر، مربوط به قرن 8 قمری است:
«الدروس» شهید اوّل قرن 8
[به ماجرای کتاب «تثبیت الإمامة» قاسم بن إبراهیم(قرن 3) خواهیم پرداخت.]
امّا شهادت امام حسن مجتبی(ع) در 28 صفر در منابع متقدّم و نزدیک به عصر معصوم(ع) آمدهاست که فقط برای نمونه، به چند منبع زیر اشاره میشود:
«الکافی» کلینی قرن 4 و
«فرق الشیعة» نوبختی قرن 4 که هر دو، تعبیر کلّی «آخر صفر» را گفتهاند؛
«مسارّ الشیعة» شیخ مفید قرن 5
«مصباح المتهجّد» شیخ طوسی قرن 5
«إعلام الوری» طبرسی قرن 6
«مناقب» ابن شهرآشوب قرن 6
«کشف الغمّة» اربلی قرن 7
«بلد الأمین» کفعمی قرن 9
که همگی اینها بر 28 صفر تأکید کردهاند؛
در هیچکدام از این منابع، از روز 7 صفر حتّی بهصورتِ «قیل»(اشاره به قول ضعیف) هم نامی برده نشدهاست!!
علّامه مجلسی(ره) که به منابع فراوانی دسترسی داشته، در برخی کتب خود مانند «بحار الأنوار» و «مرآة العقول» فقط همهٔ نظرات منابع بالا را نقل کرده و از خودش اظهارنظری نکردهاست؛ ولی در «جلاء العیون» پس از نقل همان نظرات، «آخر صفر» را «قول أشهر» دانسته و در کتاب «اختیارات» که شامل آخرین دیدگاههای وی است، روز 28 صفر را بهعنوان روز شهادت امام مجتبی(ع) برگزیدهاست.
همچنین برای رعایت اختصار، گزارش «جنادة بن أبیأمیّة» را که هنگام شهادت حضرت در کنار بستر امام حسن(ع) بود و به وصیّتهای ایشان گوش فرا میداد، نیاوردیم(علاقهمندان به «کفایة الأثر» ابن خزاز، ص 330-333 بنگرند)؛ در حالی که سندش قابل اعتماد است و شهادت را در آخر صفر گفته و محدّث خبیر شیخ عبّاس قمی(ره) هم آن را معتبر دانستهاست.
قضاوت دربارهٔ این کتابها و توجیهات گفتهشده دربارهٔ حکومتهای قاجار و پهلوی را -که در قرن 14 قمری بودهاند- به خوانندگان عزیز وا میگذاریم که چگونه علمایی که در جنبش تنباکو، ناصرالدین شاه را به زانو درآوردند، در برابر تحریف تاریخ و تغییر تقویم ساکت نشستند؟! و چگونه یک شاه به بهانۀ برگزاری جشن تولّدش، نسخ خطّی کتابهای هزار سال قبل از خودش را دستکاری کرده؟! و اگر کرده، پس این همه نسخ خطّی کتابهای قرنهای 4 و 5 و 6 و 7 و 9 که دستکاری نشده و شهادت را در 28 صفر میداند، چیست؟!!
امّا ماجرای کتاب «تثبیت الإمامة» قاسم بن إبراهیم رسّی(قرن 3):
در برخی از پیامهای توجیهی، چنین گفته میشود:
«در مورد شهادت امام حسن(ع) تا قبل از شهید اوّل، علمای متقدّم مانند شیخ کلینی و شیخ مفید قائل به آخر ماه صفر بودهاند؛ ولی بعد از کشف کتاب «تثبیت الإمامة» سیّدقاسم بن إبراهیم -از سادات حسنی که در سال ۲۴۶ قمری بوده و از امام کاظم(ع) مستقیماً روایت میکرده- قول 7 صفر ذکر شده و بقیّۀ علما تا به امروز، یعنی از شهید اوّل تا شیخ عبّاس قمی که معاصر است، همگی با تمسّک به کتاب مذکور که از موثّقترین کتب شناخته شده، 7 صفر را روز شهادت میدانند.»
در پاسخ باید گفت:
1. شهید اوّل و علمای پس از وی -که نظر وی دربارۀ 7 صفر را نقل کردهاند- در کجا به نام این کتاب اشاره کردهاند؟! و در کجا برای مستند نظرشان، به کتاب قاسم بن إبراهیم تمسّک کردهاند؟!
2. در انتسابِ کتاب مذکور به «قاسم بن ابراهیم» تردید وجود دارد که برای رعایت اختصار، بیان نمیکنیم.
3. به فرض صحّت انتساب، آن کتاب مختصر -که پس از تحقیق، تنها سی صفحه شدهاست- در موضوع اثبات امامت امیر مؤمنان(ع) و برتری وی بر دیگران نگاشته شدهاست. در پایان آن، سه صفحه با عنوان «موجز تواریخ الأئمّة الإثنی عشر» ضمیمه شده که در آن به تاریخ ولادت و شهادت ائمّه(ع) پرداخته شده و تاریخ شهادت امام حسن مجتبی(ع) در آنجا، 7 صفر گفته شده و تاریخ شهادت امام هادی(ع) در سال 254 هجری قمری و تولّد امام زمان(عج) در سال 255 و شهادت امام حسن عسکری(ع) نیز در سال 260 قمری ذکر شدهاست؛ و این همه، در حالی است که «قاسم بن ابراهیم» در سال 246 هجری قمری از دنیا رفتهاست!! فٱعتبروا یا أولی الأبصار! پس به احتمال قوی، آن سه صفحه، نگاشتۀ وی نبوده و بعدها فرد ناشناسی به کتاب وی افزودهاست.
4. به فرض مُحال، از مشکل قبلی چشمپوشی کنیم؛ فاصلهٔ جناب «قاسم بن ابراهیم» با زمان امام مجتبی(ع) حدود 130 سال است و ایشان برای نقل خود، هیچ واسطهای را بیان نکرده و این گزارشِ بیسند، به دلیلِ داشتنِ گزارشهای مخالفی که مستند هستند(مانند گزارش «جنادة بن أبیأمیّة»)، قابل اعتماد نیست.
ولادت امام کاظم(ع): 7 صفر
در پیامهای توجیهاتی، دربارهٔ ولادت امام کاظم(ع) گفتهشده:
«دوم منابع میانی مانند "اعلام الوری" که در آنها تنها ماه صفر، بدون اشاره به روز خاصی به عنوان ماه ولادت حضرت ذکر شده و منابع معاصر که روز هفتم صفر را به عنوان روز ولادت امام موسی کاظم(ع) عنوان کردهاند؛ امّا این منابع از نظر اعتبار، جزء منابع دستسوم محسوب میشوند.»
برای آگاهی آنان که گمان میکنند کتاب «إعلام الوری» به روز خاصّی اشاره نکرده، متن عبارت را میآوریم:
«ولد علیه السلام بالأبواء -منزل بین مکّة و المدینة- لسبع خلون من صفر سنة ثمان و عشرین و مائة.» (إعلام الوری، ج 2، ص 6)
همچنین به برخی دیگر از منابع میانی که ولادت امام کاظم(ع) را در روز 7 صفر دانستهاند، اشاره میکنیم:
«روضة الواعظین» ابن فتّال نیشابوری قرن 5
«إعلام الوری» و «تاج الموالید» طبرسی قرن 6
«مناقب» ابن شهرآشوب قرن 6
«الدروس» شهید اوّل قرن 8
«المصباح» کفعمی قرن 9
برای ولادت امام کاظم(ع) در غیر ماه صفر، تنها دو گزارش منحصر بهفرد در کتابهای «دلائل الإمامة» و «زیج مفرد» آمده که قابل توجّه نیست.
همچنین برخیها برای ولادت آن امام(ع) در ماه ذیالحجّة به دو روایت در کتابهای «کافی» و «محاسن» و «بصائر الدرجات» استناد میکنند که گذشته از ضعف سندی، دلالت آنها نیز مخدوش است و بودنِ تولّد در ذیالحجّه را اثبات نمیکند؛ زیرا زمانهای قدیم مانند اکنون نبود که حاجیان به محض اتمام مراسم حجّ، همگی به شهرهایشان برگردند؛ بلکه برخیها ماهها در مکّه یا در شهرهایی در مسیر بازگشت، میماندند.
چهبسا به دلیل همین ضعف سندی و دلالی بوده که حتّی صاحبان بزرگوارِ همان کتابها -که دو روایت مذکور را نقل کردهاند- و بزرگانِ بعدی مانند نوبختی و شیخ مفید و شیخ طوسی، دربارهٔ ولادت امام کاظم(ع) در ماه ذیالحجّة سکوت کرده و نظری ندادهاند!
استفتاء برای تعیینِ تاریخ!
با اینکه تعیین تاریخ یک واقعۀ تاریخی(ولادت یا شهادت ائمّه) اصولاً بحثی تاریخی و خارج از علم فقه است و جای این نیست که با «فتوای فقیه و مرجع تقلید» حلّ شود، برخیها -بهویژه در قم- از مراجع معظّم تقلید استفتاء کردهاند و پاسخ آن بزرگواران را چون چماقی بر سرِ مخالف میکوبند!
در حالی که مرجع تقلید -از جنبۀ اینکه کارشناس تاریخ اسلام نیز هست- اگر نظر هم بدهد، فتوا و لازمالاتّباع نیست و «برداشتِ یک کارشناس» است از منابع تاریخی.
البتّه اگر کسی با دیدۀ دقّت به پاسخ استفتائات بنگرد، خواهددید که بیشترِ مراجع بزرگوار، یا حکم کلّی تعظیم شعائر را گفتهاند؛ یا عزاداری در روز 7 صفر را مصداق تعظیم شعائر دانسته و گفتهاند برگزاری مراسم سوگواری در این روز خوب است، بدون تصریح یا اشاره به اینکه آن را روز شهادت بدانند! و معلوم است که سوگواری در غیر روز شهادت هم، مستحبّ است.
از پاسخ برخی مراجع هم بر میآید که ولادت امام کاظم(ع) را در روز 7 صفر دانسته و توصیه به حفظ حرمتها و رعایت حزن و ماتم ماههای محرّم و صفر کردهاند و برخی نیز اشاره کردهاند که شهادت امام حسن مجتبی(ع) در آخر صفر، نظر مشهور و قول قوی است.
یک بام و دو هوا !
امّا جالبترین نکتۀ آن توجیهات، این است که برای توجیهگران، نظر «الدروس» شهید اوّل(قرن 8) و «المصباح» کفعمی(قرن 9) دربارهٔ شهادت امام حسن مجتبی(ع) در 7 صفر پذیرفتنی است؛ امّا نظرِ همین دو، دربارهٔ ولادت امام کاظم(ع) در 7 صفر پذیرفتنی نیست!!
در پایان، یادآور میشویم که هدف و منظور ما، این نیست که حرمت ماه صفر را نگه نداریم و در روز 7 صفر شادمانی کنیم! بلکه حفظ حرمتها و تعظیم شعائر و برگزاری مراسم روضه و سوگواری در این روز را پسندیده میدانیم؛ امّا امیدواریم توجیهات و پسندها، جای خضوع در برابر حقیقت را نگیرد؛ زیرا تعظیم شعائر و برگزاری مراسم سوگواری، دلیلهای كافي و جداگانهای دارد و رسیدن به آن هدف، نیازمند چنین توجیهاتی نیست.
التماس دعا
پینوشت:
در بخشی از این نوشته، از تلاشهای پژوهشگر ارجمند، جناب «حجّتالاسلام و المسلمین یدالله مقدّسی» در کتاب ارزشمندِ «بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان(ع)» بهره بردهایم؛ به دلیل کمبود وقت و برای اختصار مطلب، همۀ اقوال و منابع و بررسیهای آنها ذکر نشد؛ علاقهمندان میتوانند برای مطالعۀ کامل به این صفحات بنگرند:
یدالله مقدّسی، بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان(ع)، ص 255 – 276 و 398 – 405
«لیلة الرغائب» سنّت یا بدعت؟! - تکمیل و ویرایش سوم: 23 فروردین 1395
چند سالی است به مدد تبلیغات صدا و سیما، اعمال «لیلة الرغائب» و بهجاآوردن آن میان مردم بهویژه نسل جوان، خیلی رایج شده؛ امّا ظاهراً این اعمال، سندیّت درستی ندارد که در این متن، مختصراً به آن میپردازیم.
-----
ابتدا بخشی از صحبتهای آیتالله سیّداحمد مددی در درس خارج اصول در تاریخ 20/7/1390 را نقل میکنیم:
«همین صلات لیلة الرغائب که باز هم سیّد بن طاووس این را نقل کرده؛ به عین این سند و متن -که اصلاً متن و سند هم مال آنها{یعنی اهل تسنّن} است- در کتاب موضوعات ابن جوزی{سنّی} آمده!!...
اسمش را هم گذاشتهاند شب آرزوها!! لیلة الرغائب! یک حدیثی است که آثار جعل از سر تا پای آن واضح است! خوب این چه درجه و قوت احتمالی برای آدم میآورد؟!...
چون اهل سنّت که شما میدانید به چه وضعی نماز تراویح را میخوانند در ماه رمضان! بعد از نماز تراویح، در طی سال، شب جمعه اول ماه رجب در مساجد جمع میشوند و این نماز لیلة الرغائب را میخوانند؛ یعنی لیلة الرغائب از لیالی مشهوره اهل سنّت بعد از تراویح است!! تراویح، درجه اوّل! به خاطر همین حدیث جعلی و لیلة الرغائب، درجه دوم!!...»
سخنان آیتالله مددی را از اينجا دانلود كنيد:
http://bayanbox.ir/download/885859832230452167/Madadi-900720.mp3
-----
برای توضیح بیشتر میتوان گفت:
بحث لیلة الرغائب و اعمال آن شدیداً در میان عوامّ اهل سنّت رواج داشته و دارد؛ امّا علمای اهل سنّت از همان ابتدا، با آن مخالفت شدیدی داشتند. برای نمونه میتوان از ابن جوزی و نووی و دیگر بزرگان حدیث اهلسنّت نام برد که سند این روایت را بسیار ضعیف دانسته و عمل لیلة الرغائب را بدعتی بزرگ شمردهاند.
ابن جوزی مینویسد:
«هذا حدیث موضوع علی رسول الله صلی الله علیه و سلّم، ... و سمعت شیخنا عبد الوهاب الحافظ یقول: رجاله مجهولون، و قد فتشت علیهم جمیع الکتب فما وجدتهم!»
قال النووی:
«و هاتان الصلاتان بدعتان مذمومتان منکرتان قبیحتان، و لا تغتر بذکرهما فی کتاب قوت القلوب ـ لأبی طالب المکی ـ والإحیاء ـ للإمام الغزالی ـ ، و لیس لأحد أن یستدل على شرعیتهما بما روی عنه علیه الصلاة و السلام أنه قال : { الصلاة خیر موضوع } فإن ذلک یختص بصلاة لا تخالف الشرع بوجه من الوجوه ، و لا یغتر ببعض مَنِ اشْتَبَهَ علیه حکمهما من الأئمة فصنف ورقات فی استحبابهما فإنه غالط فی ذلک... و قال أبو الفرج بن الجوزی: صلاة الرغائب موضوعة على رسول الله و کذب علیه.» المجموع (4/ 61).
امّا مایه تعجّب است که با اینکه علمای شیعه، رشد را در مخالفت اهلسنّت میدانند و حتّی احادیث صحیح آنان را هم(در صورتی که در منابع شیعه مؤیّدی برای آن نیابند) ردّ میکنند، با چه ملاک و معیاری این روایت ضعیف را نقل و ترویج کردهاند؟
پاسخی که به نظر میرسد، این است:
۱- سیّد بن طاووس(۵۸۹ - ۶۶۴ ق) بر مبنای قاعده «تسامح در ادلّۀ سنن» و بدون توجّه به ضعف سند، این روایت از پیامبر(ص) را در کتاب «اقبال»
نقل کردهاست.
۲- علمای بعد از سیّد بن طاووس(ره) هم، بر اساس همان مبنا یا با توجّه به ارادتی که به سیّد و قداست او داشتهاند، این روایت را نقل کردهاند.
پس از جستوجو در منابع حدیثی شیعه آنچه یافتهایم، این است که افزون بر سیّد بن طاووس(ره)، شاگردش علّامه حلّی(۶۴۸ - ۷۲۶ ق) در منهاج الصلاح، کفعمی(۸۴۰ - ۹۰۵ ق) در البلد الأمین و سپس در المصباح(جنّة الأمان الواقیة)، شیخ حرّ عاملی(۱۰۳۳ - ۱۱۰۴ ق) در وسائل الشیعة، و علامه مجلسی(۱۰۳۷ - ۱۱۱۰ ق) در بحار الأنوار نیز، این روایت را نقل کردهاند که به ترتیب، به آنها میپردازیم:
الف) روایت سیّد بن طاووس(ره) در الإقبال بالأعمال الحسنة(ط دفتر تبلیغات اسلامی)، ج 3، ص 185
«وجدنا ذلك في كتب العبادات مرويّاً عن النبي صلّى اللّه عليه و آله، و نقلته أنا من بعض كتب أصحابنا رحمهم اللّه، فقال في جملة الحديث عن النبي صلّى اللّه عليه و آله في ذكر فضل شهر رجب ما هذا لفظه: "و لكن لا تغفلوا عن أوّل ليلة جمعة منه، فإنّها ليلة تسمّيها الملائكة ليلة الرغائب ..."»
1. مرحوم سیّد(ره) نام کتابی را که از آن برای ما نقل میکند، ذکر نکردهاست و چنانکه استاد مددی فرمودهاند، با توجّه به متن روایت، به احتمال زیاد از کتب اهلتسنّن بوده و گفتهشد که خود علمای اهلسنّت، این روایت را نپذیرفتهاند.
2. گاهی گفته میشود که جناب سیّد(ره) کتابهای زیادی داشته که به دست ما نرسیده و خودش فرموده: «نقلته أنا من بعض كتب أصحابنا رحمهم اللّه(من آن را از برخی از کتابهای اصحابمان(ره) نقل کردهام)» و این نشان میدهد که روایت در کتابی از شیعیان آمدهاست.
در پاسخ باید گفت: شکّی نیست که کتابهای زیادی بهدست ما نرسیده؛ ولی وظیفه ما فحص در کتابهای موجود و بیانهای واصل است و چنانچه در اینها به نتیجهای نرسیم، به صِرف «احتمال وجود مطلبی در کتابهای از میانرفته» نمیتوانیم آن مطلب را به دین استناد دهیم و جزء دین بدانیم؛ وگرنه با این ادّعا باب هرج و مرج علمی گشوده خواهدشد.
از طرفی، مرزبندی شیعه یا سنّیبودن در قرنهای ششم و هفتم قمری، به روشنی امروز نبوده؛ و افراد و مؤلّفانی هستند که گمان میشد شیعهاند و امروز در مذهب آنان اختلاف است؛ پس باید نام کتاب و مؤلّف را بدانیم؛ امّا حتّی با چشمپوشی از این اشکال و اعتماد به فرموده جناب سیّد(ره)، اشکال بعدی مطرح میشود.
3. برای سنجش اعتبار روایت، نیازمند سند هستیم(حتّی با فرض اینکه سیّد آن را از کتب اربعه گرفتهباشد!) تا آن را طبق مبانی رجالی خودمان(و نه طبق مبانی رجالی سیّد و علّامه و دیگر علما) بررسی کنیم؛ چنانکه دیده میشود سند روایت سیّد بن طاووس(ره) ذکر نشده؛ پس مُرسَل و ضعیف است.
به سراغ دیگر نقلها میرویم.
ب) روایت علّامه حلّی(ره) در منهاج الصلاح فی اختصار المصباح(ط مکتبة العلامة المجلسی)، ص 456 - 457
«و یستحب أن یصلّی فیه صلاة الرغائب.
روی عمر بن شمر {کذا فی النسخة المطبوعة، و الصحیح: عمرو بن شمر} عن جابر بن یزید الجعفی: أنّه {أی المکلّف} یصوم أوّل خمیس فی رجب، ثمّ یصلّی ...»
1. کتاب «مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد» اثر شیخ طوسی(۳۸۵ - ۴۶۰ ق) در دعا و زیارات و آداب دینی است که به سبب نزدیکی به عصر غیبت و جلالت شأن مؤلّف، بسیار ارزشمند است. برخی از علمای بعدی، آن را تلخیص کردند و یکی از بهترین تلخیصهای مصباح المتهجد، از علامه حلّی است. باید دقّت کرد که تلخیص در میان علمای گذشته، با آنچه امروزه از آن تعبیر میکنیم، متفاوت بوده و افزون بر برخی حذفها و تغییر در تبویب و ترتیب، شامل اضافات هم میشدهاست. علامه حلّی(ره) نیز در «منهاج الصلاح» مطالب بسیاری را که به تعبیر خودش: «ممّا لابدّ منه و لا یستغنی عنه» بوده، افزوده است.
از جمله اضافات، همین عبارت «و یستحبّ ...» و روایت محلّ بحث است که در کتاب اصلی شیخ طوسی(ره) نیست! نفس نبودنِ این روایت در کتابهای اربعه در قرن چهارم و پنجم، و اینکه تا پیش از سیّد بن طاووس(ره) در قرن هفتم، اثری از آن در کتب شیعه به ما نرسیده، بر ما لازم میکند که دقّت بیشتری به عمل آوریم.
2. در روایت منقول، هیچ نشانهای حتّی ضمیری دالّ بر نقل از معصوم(ع) وجود ندارد! و این «جابر بن یزید» است که میگوید: «مکلّف، نخستین پنجشنبه ماه رجب را روزه میگیرد؛ سپس ...».
اگر چه با جلالت قدر «جابر بن یزید جعفی(ره)» از این اشکال چشم میپوشیم و میگوییم که بعید است ایشان، از خودش چیزی بگوید.
3. سند این روایت، از علّامه حلّی(ره) تا عمرو بن شمر، مقطوع است؛ پس ضعیف است.
4. شخص «عمرو بن شمر» ضعیف است یا دستکم، وثاقتش ثابت نیست:
«عمرو بن شمر:
قال النجاشي: "عمرو بن شمر أبو عبد الله الجعفي، عربي، روى عن أبي عبد الله عليه السلام، ضعيف جدّاً، زيد أحاديث في كتب جابر الجعفي ينسب بعضها إليه و الامر ملتبس".
... و قال ابن الغضائري: "عمرو بن شمر أبو عبد الله الجعفي، كوفي، روى عن أبي عبد الله و جابر؛ ضعيف".
... أقول [أنا=الخوئي] : الرجل لم تثبت وثاقته، فإنّ توثيق علي بن إبراهيم القمي إياه معارض بتضعيف النجاشي، فالرجل مجهول الحال.» (الخوئي، معجم رجال الحدیث، ج ۱۴، ص ۱۱۶- ۱۱۷)
با توجّه به این اشکالات، این روایت هم ضعیف است.
ج) روایت کفعمی(ره) در «البلد الأمین» و در «المصباح(جنّة الأمان الواقیة)»
به گفته استاد رسول جعفریان «کفعمی در نقل از کتابهای دعا، بهطور عمده به نقلهای ابن طاووس متّکی است؛ گرچه به صراحت، به این امر اشارت نکردهاست.»(نامه مفید، ش 5، بهار 1375، ص 218، مقاله «ادب دعا در شیعه»)
لینک دریافت مقاله «ادب دعا در شیعه»:
http://www.ensani.ir/storage/Files/20120426174610-5192-42.pdf
لینک مقاله ذخیرهشده در آرشیو، در صورت تغییر لینک یا حذف از منبع:
از اینرو، برای اختصار مطلب، از دو نقل وی چشم میپوشیم و تنها نتیجه را ذکر میکنیم که در هر دو مورد، روایتها مرسل و ضعیف هستند.
د) روایت شیخ حرّ عاملی(ره) در وسائل الشیعة(ط آلالبیت)، ج 8، ص 98- 100
«بَابُ اسْتِحْبَابِ صَلَاةِ الرَّغَائِبِ لَيْلَةَ أَوَّلِ جُمُعَةٍ مِنْ رَجَب
10172- 1- الْحَسَنُ بْنُ يُوسُفَ بْنِ الْمُطَهَّرِ الْعَلَّامَةُ فِي إِجَازَتِهِ لِبَنِي زُهْرَةَ بِإِسْنَاد ذَكَرَهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص رَجَبٌ شَهْرُ اللَّه ... الْحَدِيثَ.
وَ هُوَ طَوِيلٌ يَشْتَمِلُ عَلَى ثَوَابٍ جَزِيل وَ رَوَاهُ ابْنُ طَاوُسٍ فِي الْإِقْبَالِ مُرْسَلًا عَنِ النَّبِيِّ ص نَحْوَهُ.»
شیخ حرّ عاملی(ره) این نماز را به عنوان نماز رغائب در شب اوّلین جمعه ماه رجب، با سلسله سندی که علامه حلّی به بنیزهره اجازه دادهاست، از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) نقل میکند و در پایان میگوید: «ابن طاووس در اقبال، آن را مرسلاً از پیامبر(ص) روایت کردهاست.»
پس سند این روایت، اجازهنامه علّامه حلّی(ره) به بنیزهره است که در بند بعدی بررسی و روشن میشود که سندی ضعیف است.
هـ) روایت علّامه مجلسی(ره) در بحار الأنوار(ط بیروت)، ج 95، ص 395- 396
«باب 25 عمل خصوص ليلة الرغائب زائداً على أعمال مطلق ليالي شهر رجب
1- أَقُولُ قَدْ رَوَى الْعَلَّامَةُ ره فِي إِجَازَتِهِ الْكَبِيرَةِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الدَّرْبِيِّ عَنِ الْحَاجِّ صَالِحٍ مَسْعُودِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَبِي الْفَضْلِ الرَّازِيِّ الْمُجَاوِرِ بِمَشْهَدِ مَوْلَانَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَرَأَهَا عَلَيْهِ فِي مُحَرَّمٍ سَنَةَ ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ وَ خَمْسِمِائَةٍ عَنِ الشَّيْخِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الْجَلِيلِ الرَّازِيِّ عَنْ شَرَفِ الدِّينِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ سَدِيدِ الدِّينِ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَحْمَدَ النَّيْسَابُورِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ الْحَاجِّ مسموسم عَنْ أَبِي الْفَتْحِ نُورْخَانَ عَبْدِ الْوَاحِدِ الْأَصْفَهَانِيِّ عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ رَاشِدٍ الشِّيرَازِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْهَمْدَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْبَصْرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الصَّنْعَانِيِّ عَنْ حُمَيْدٍ الطُّوسِيِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا مَعْنَى قَوْلِكَ رَجَبٌ شَهْرُ اللَّهِ قَالَ لِأَنَّهُ مَخْصُوصٌ بِالْمَغْفِرَةِ فِيه ...»
علامه مجلسی(ره) این روایت را با سلسله سند اجازهنامه علّامه حلّی(ره) به بنیزهره، از «انس بن مالک» از رسول خدا(ص) آورده و نام تکتک راویان را با شرح رجالی برخی از آنها در بحار، ج 104، ص 123 نقل میکند که عبارتاند از:
1. علّامه (حسن بن یوسف مطهر معروف به علامه حلّی): از علمای بزرگ شیعه و مورد اعتماد است؛
2. الحسن بن الدربی: عالم جلیلالقدر بود؛
3. مسعود بن محمد بن ابی الفضل رازی: علامه مجلسی در ج 95 بحار هنگام نقل حدیث مینویسد: مسعود بن محمد و ابی الفضل رازی، ولی در توضیحی که در ج 104، ص 123 دارد، مینویسد: مسعود بن محمد بن ابی الفضل، یعنی این دو یک نفرند؛ نه دو نفر! و بعد مینویسد وی فقیهی صالح بود؛
4. علی بن عبد الجلیل بیاضی رازی: وی متکلم، باتقوا و اهل مناظره بود؛
5. شرفالدین المنتجب بن الحسن بن علی الحسنی: وی فقیهی صالح بود؛
6. سدیدالدین ابو الحسن علی بن الحسن: با توجه به فراوانبودن راویان با نام علی بن حسن، نمی توان به طور قطع وی را مشخص کرد و گفت ثقه هست یا نیست؛
7. عبد الرحمن بن احمد النیسابوری: شیخ اصحاب ری، حافظ، واعظ و فقیه بود؛
8. ابو عبدالله الحسین بن علی: علامه مجلسی مینویسد مشخص نیست وی چه کسی است؛ اما هر کس باشد، انسان صالحی بوده است؛
9. مسموسم (یا سموسم و یا سمرسم): علامه مجلسی مینویسد در کتابهای رجالی و غیره، مشخص نیست وی ثقه است یا نه؛
10. ابی الفتح نورخان عبد الواحد اصفهانی یا ابو الفتح بن رجاء: در کتابهای رجالی، مطلبی دال بر ثقهبودن وی یافت نشد؛
11. عبد الواحد بن راشد الشیرازی یا عبد العزیز بن راشد بندار: در کتابهای رجالی، مطلبی دال بر ثقهبودن وی یافت نشد؛
12. علی بن جهضم، ابو الحسن الحمدانی یا همدانی: نام وی در کتابهای رجالی شیعه یافت نشد و در کتابهای رجالی اهل سنت نیز فقط به نام وی اشاره شده و هیچ کلمهای بر مدح یا ذمش وجود ندارد و در کتابهای روایی نیز، بیش از چهار روایت از وی نقل نشده است که یکی همین نماز لیلة الرغائب است که جعلی دانسته شده و در معجم المؤلفین آمده که وی صوفی بود؛
13. علی بن محمد بن سعید البصری: نام وی در کتابهای رجالی شیعه یافت نشد و غیر از حدیث لیلةالرغائب، روایتی از این فرد در کتابهای معتبر یافت نشد؛
14. پدرش: نام وی در کتابهای رجالی شیعه یافت نشد و در کتابهای اهل سنت نیز توثیق یا رد نشده است و از وی بیش از سه چهار روایت در کتابهای اهل سنت و شیعه نقل نشده است؛
15. خلف بن عبد الله یا خلف بن عبید الله الصنعانی: ابن حجر میگوید: وی حدیث لیلة الرغائب را نقل کرده است که ابن جوزی، این روایت را جعلی و ابوموسی چنین روایتی را غریب دانسته است؛ غیر از این روایت، حدیثی از وی در کتابهای شیعه و سنی یافت نشد و از سوی دیگر، در کتابهای رجالی نامی از وی نیست تا روشن شود ثقه بوده یا نه؛
16. حمید طوسی: وی را حمید الطویل و حمید بن تیرویه نیز مینامند؛ برخی گفتهاند وی ثقه است؛ چنانچه یحیی بن معین گفته وی ثقه است؛ و برخی دیگر میگویند وی تدلیس میکرد!
17. انس بن مالک: وی خادم رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) بود که البتّه از بیعت و یاری و شهادتدادن به نفع حضرت علی(ع) سر باز زد و امام علی(ع) او را نفرین کرد که به برص دچار شد. بنا بر روایتی منقول از امام صادق(علیهالسلام)، انس یکی از سه نفری بود که بر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) دروغ میبست:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ يَحْيَى قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ ثَلَاثَةٌ كَانُوا يَكْذِبُونَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ أَبُو هُرَيْرَةَ وَ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ وَ امْرَأَةٌ.» (خصال صدوق، ط جامعه مدرّسین، ج 1، ص 190)
به این ترتیب، حتّی با چشمپوشی از 16 نفر قبلی در سلسله سند، روایت «انس» برای ما پذیرفتنی نیست!
نتیجهگیری:
با توجه به بررسی سندی این روایت، میتوان نتیجه گرفت که چنین حدیثی معتبر نیست و به ادلّه زیر نمیتوان مستحبّبودن اعمال لیلة الرغائب را ثابت کرد:
1. توثیق نشدن افراد ذیل در این روایت: سدید الدین ابو الحسن علی بن الحسن؛ مسموسم (یا سموسم و یا سمرسم)؛ ابی الفتح نورخان عبد الواحد اصفهانی؛ عبد الواحد بن راشد الشیرازی؛ علی بن جهضم؛ علی بن محمد بن سعید البصری؛ پدرش؛ خلف بن عبد الله.
2. شبیه این روایت با سلسله سندی دیگر، در کتابهای اهل سنت آمده است که با راویان آخر این حدیث مورد بررسی، مشترک هستند(علی بن جهضم؛ علی بن محمد بن سعید البصری؛ پدرش؛ خلف بن عبد الله) و کتابهای رجالی اهلسنّت، به اتّفاق، آن را جعلی و ساختگی دانستهاند؛
3. روایت شیخ حرّ عاملی با همان سندی است که در روایت علامه مجلسی آمده؛ و چنانکه گذشت، اعتبارش ثابت نشد؛
4. روایات سیّد بن طاووس(ره)، علّامه حلّی(ره) و کفعمی(ره) مرسل و در نتیجه، ضعیف است؛
5. غیر از روایاتی که تفصیلاً بررسی شد و بیشتر آنها در واقع، یک روایت هستند که از «انس بن مالک» نقل شده، روایت معتبر دیگری در اثبات مستحبّبودن نماز و دیگر اعمال لیلة الرغائب پیدا نشد.
6. جالب است که خود علامه مجلسی(ره) در کتاب «زاد المعاد» خویش که شبیه «مفاتیح الجنان» است، مینویسد:
«و ذکر لکل من هذه الصلوات ثواب کثیر لم نذکره بناء على عدم الاعتماد على السند ... و لهذا لم نورد فی هذه الرسالة صلاة لیلة الرغائب المشهورة مع أنّها منقولة عن طرق العامّة!» (زاد المعاد، ط اعلمی، ص 42)
یعنی به همین دلیل(عدم اعتماد به سند) ما نماز مشهور لیلة الرغائب را در این رساله نیاوردیم، علاوه بر این(اشکال) که از راه عامّه(اهل تسنّن) هم نقل شدهاست!
-----
در پایان باید گفت:
مشروعیّت این اعمال و نماز، وابسته به مبنای فقیه در «قاعدهٔ تسامح در ادلّهٔ سنن» است.
مراد از قاعده «تسامح در ادلّه سنن» این است که آنچه بهعنوان شرایط عمل به «خبر واحد» ذکر شده(مانند عدالت یا وثاقت راوی، فراموشکار نبودن و ضابطبودن در نقل) در روایات دالّ بر سنن، معتبر نیست و با روایت ضعیف هم میتوان، حکم مستحب یا مکروه را ثابت کرد. برای آگاهی بیشتر از این قاعده و ادلّه موافقان و مخالفان، بنگرید به:
1. http://www.wikifeqh.ir/قاعده_تسامح_در_ادله_سنن
نشانی صفحه ذخیرهشده در آرشیو، در صورت تغییر لینک یا حذف از منبع:
2. http://www.wikifeqh.ir/تسامح_ادله_سنن
نشانی صفحه ذخیرهشده در آرشیو، در صورت تغییر لینک یا حذف از منبع:
3. http://www.wikifeqh.ir/بررسی_تسامح_در_ادله_سنن
نشانی صفحه ذخیرهشده در آرشیو، در صورت تغییر لینک یا حذف از منبع:
اگر مجتهدی(یا مقلّدی عن تقلیدٍ) این قاعده را قبول دارد، میتواند چنان نمازی را مستحبّ و مشروع بداند؛ ولی اگر این قاعده را اجتهاداً(و در مورد مقلّد، تقلیداً) قبول ندارد، به دلیل ضعف سند و اشکالات موجود در این روایت، چنان نمازی مستحبّ و مشروع نیست و ادای آن «به قصد ورود(نه رجاءً)» قطعاً حرام و بدعت است.
امّا از آنجا که عموم مردم، قصد ورود و قصد رجاء را متوجّه نمیشوند و پس از فراگیرشدن تبلیغات رسانهای، این اعمال را به گمان مستحببودن انجام میدهند، باید تا آنجا که میشود مردم را آگاه کرد تا مبادا بدعتی چون لیلة الرغائب وارد دین شود و سالها بعد، رنگ سنّت به خود بگیرد!
زیرا بدعت، هر چیز عجیب و غریبی نیست که با اصول منافات داشته باشد؛ بلکه بدعت یعنی داخلکردن چیزی در دین، که جزء دین نیست(إدخال ما لیس فی الدین، فی الدین!) پس حتی نماز و روزه خاصی که در دین نیست، اگر وارد دین شود، بدعت است!!
حتی برخیها تعریفشان از بدعت، از این هم وسیعتر است و میگویند: إدخال ما لم یعلم أنّه من الدین فی الدین! یعنی طبق این تعریف، میتوان گفت از آنجایی که ما نمیدانیم لیلة الرغائب، جزء دین هست یا نه، داخلکردنش در دین، بدعت است و بیمفسده نخواهدبود!
-----
اشکال و پاسخ:
اشکال نخست:
این مباحث علمی، در جای خود مفید است و باید در دروس حوزههای علمیّه مطرح شود، نه در سطح جامعه! زیرا به نظر میرسد دامنزدن به ردّ و طعن چنین مستحبّاتی، غیر از کوتاهکردن دست مؤمنان از مناجات و توسّل، ثمرهٔ عملی دیگری ندارد!!
پاسخ:
قرار نیست دست مؤمنان از دعا کوتاه شود؛ بلکه باید آگاه شوند و با تبلیغ درست دین، بهجای دعاهای جعلی یا ضعیفالسند، به سوی دعاها و اعمال معتبر تشویق شوند. آیا در جامعه ما، «صحیفه سجّادیّه» با آن دعاهای گرانقدر، مهجور نیست؟
اشکال دوم:
چگونه هنگامی که برخی از علما و سالکان، این حدیث را نقلکردهاند، شما آن را ردّ میکنید؟! یعنی آن بزرگان، متوجّه ضعف و اشکالات آن نبودهاند؟!
پاسخ:
بزرگان و علمای شیعه بهجای خویش محترماند؛ امّا گاهی اشتباههای علمی نیز رخ میدهد که کتابهای علمی و تاریخ هر علم، گواهِ آن است. ما تابع دلیل هستیم(نحن أبناء الدلیل) و هر عالم هر چند که موثّق باشد، باید سخنش به شیوهٔ علمی بررسی شود که بررسی شد؛ از جمله، فرمایش علامه مجلسی(ره) در «زادالمعاد» را دوباره بخوانید.
از طرفی، آن بزرگواران قاعده «تسامح در ادلّه سنن» را قبول داشتهاند و طبق مبنای خویش عملکردهاند؛ امّا امروزه، مقلّدی که مرجع تقلیدش این قاعده را قبول ندارد، نمیتواند آنگونه عملکند و باید این ادعیه و اعمال را رجاءً بهجا بیاورد.
اشکال سوم:
برخی از علما در معاملات، قاعدۀ تسامح را جاری میکنند و آنجا شاید جای مخالفت و اعتراض داشتهباشد؛ امّا آیا در عبادات، نیازی به مخالفت هست؟ یعنی اگر مردم، فرق اداء مستحبّاً و اداء رجاءً را ندانند، چه مشکلی گریبان ما را خواهدگرفت؟
پاسخ:
اتّفاقاً کار در معاملات که عمدتاً امضائی هستند، سادهتر است تا در عبادات که تأسیسی هستند؛ ما ممکن است «معاملهٔ مباح» داشتهباشیم؛ ولی «عبادت مباح» نداریم! عبادت نیازمندِ «امر وجوبی یا استحبابی» است.
مشکلِ گریبانگیر، زمانی درک خواهدشد که کار از کار گذشتهباشد و جریانات رسانهای که معنای «جامعهٔ دینی» را به «حفظ ظواهر دینی و اقبال مردم به این ظواهر جمعی» فرو میکاهند و چشم را بر ارکانِ موریانهخوردهٔ اخلاق و عدالت اقتصادی فرو میبندند، این مناسک را چنان تبلیغ کنند که «جزء دین» شمرده شود و این، چیزی جز بدعت نیست. بهنظر بنده، سادهگیری در این امور و بزرگنمایی اجتماعیِ هر عبادت و منسکی که استنادِ آن به دین، معلوم نیست و بیم آن میرود که در اذهان مردم، «جزء دین» شمرده شود، ضررش برای دین، بیش از «دینستیزی و دینزدایی آشکار» است.
اشکال چهارم:
در سایت آیتالله مددی، در پاسخ به پرسش «چه انگیزهای برای جعل کردن روایت لیلة الرغائب وجود دارد؟» آمدهاست:
«بسم الله الرحمن الرحیم
حکم به جعل در روایات، و یا جعّال، وضّاع، کذّاب و ... در رجال، آسان نیست و بهاصطلاح، کار ائمّه شأن است.
ابن الجوزی در کتاب الموضوعات، روایات فراوانی را موضوع میداند که بسیاری از علماء، آنها را ضعیف میدانستند. موضوع روایت لیلة الرغائب را ابن الجوزی در همین کتاب، جزء موضوعات آورده؛ و با همان سند در بعض کتب ادعیه، آورده شدهاست؛ ولی نمیتوان با اعتماد به کلام ابن الجوزی، آن را موضوع دانست.
مرحوم علّامه حلّی در منهاج الصلاح، آن را از عمرو بن شمر عن جابر آوردهاست که اصطلاحاً این سند، ضعیف است و التفصیل موکول الی محلّه.»
منبع: http://www.ostadmadadi.ir/persian/qa/11535
نشانی صفحه ذخیرهشده در آرشیو، در صورت تغییر لینک یا حذف از منبع:
https://web.archive.org/web/20180610133336/http://www.ostadmadadi.ir/persian/qa/11535
با توجّه به سخنان ایشان، از مجموع بحث، فهمیده میشود که روایت لیلة الرغائب، ضعیف است و نمیتوان به سنّتبودنش یقین داشت؛ در عین حال، بدعتبودنش هم قطعی نیست؛ چون یقین نداریم که روایتش جعلی باشد؛ پس چرا میگویید بدعت است؟
پاسخ:
برای بدعتبودن، نیازی به اثباتِ جعلیبودنِ روایت نداریم! همین که سندش ضعیف است، قابل استناد به دین نیست و ادای آن به قصد ورود، بدعت خواهدبود، مگر برای مقلّدی که مرجع تقلیدش، «قاعدهٔ تسامح در ادلّهٔ سنن» را قبول دارد؛ پس هر کس باید به نظر مرجع تقلیدش عملکند یا اینکه آن را رجاءً بهجا بیاورد.
اشکال پنجم:
مستحبّات را میتوان بنا بر مبنای «تسامح در ادلّهٔ سنن» انجام داد و نیازی به «سند معتبر» نیست. این نماز هم ایراد و مشکلی جز در سند ندارد و بر طبق احادیث «من بلغ» اگر کسی انجام داد، مأجور است.
پاسخ:
اشکال شما مبنی بر قاعدهٔ «تسامح در ادلّه سنن» و اخبار «من بلغ» است که مورد پذیرش همهٔ فقهاء نیست و نمیتواند استحباب شرعی را ثابت کند؛ برای نمونه، میتوانید به اشکالات شیخ اعظم(ره) بر این اخبار، در تنبیه دوم بحث شبهه وجوبیه در کتاب «فرائد الأصول» رجوع کنید.
حضرت آیتالله خوئی(ره) دربارهٔ اخبار «من بلغ» و اینکه نمیتوانند استحباب عملی را ثابتکنند و دربارهٔ بیاساسبودنِ قاعدهٔ «تسامح در ادلّهٔ سنن» فرمودهاند:
«فان مفادها مجرد الاخبار عن فضل (الله تعالى) وأنه سبحانه بفضله ورحمته یعطی الثواب الذی بلغ العامل، وإن کان غیر مطابق للواقع، فهی - کما ترى - غیر ناظرة إلى العمل و أنه یصیر مستحبّاً لأجل طرو عنوان البلوغ، ولا إلى إسقاط شرائط حجیة الخبر فی باب المستحبات.
فتحصل أن قاعدة التسامح فی أدلة السنن مما لا أساس لها، وبما ذکرناه من عدم دلالة هذه الأخبار على الاستحباب الشرعی سقط کثیر من المباحث التی تعرضوا لها فی المقام:
(منها) - أن المستفاد منها هل هو استحباب ذات العمل، أو استحبابه فیما إذا اتی به بعنوان الرجاء والاحتیاط؟ فنقول لا دلالة لها على استحباب العمل بأحد من الوجهین نعم الثواب مترتب على ما إذا کان الاتیان بالعمل بعنوان الرجاء واحتمال المطلوبیة على ما یستفاد من قوله (ع): (فعمله التماس ذلک الثواب) أو طلب قول النبی صلى الله علیه وآله وسلم، فلا یترتب الثواب على ما إذا أتی بالعمل لغرض آخر.» [مصباح الأصول، ج2، ص 319 - 320]
همچنین حضرت آیتالله میرزا جواد تبریزی(ره) قاعده تسامح را بیاساس: «أنّ قاعدة التسامح فی أدلّة السنن لا أساس لها» و حکم غیر الزامی را هم مانند حکم الزامی، نیازمند به مستند و دلیل معتبر میدانند: «أنّ الحکم الاستحبابی و غیر الإلزامی کالإلزامی یحتاج إلى مستند معتبر»[أسس القضاء و الشهادة: 64]
بنابراین، روشن شد که اخبار «من بلغ» نمیتواند استحباب نماز لیلة الرغائب را اثبات کند؛ حتّی به فرض اینکه بتواند، این نماز لیلة الرغائب، دائر مدار میان بدعت و استحباب است و مقتضای احتیاط، ترک این نماز به قصد ورود است؛ زیرا در صورت انجام آن، احتمال حرمت و ارتکاب بدعت وجود دارد، به خلاف صورت ترک؛ زیرا ترک این نماز، حدّاکثر ترک عمل مستحبّ است؛ و ترک عمل مستحبّ، مانعی ندارد.
گذشته از حضرات آیات خوئی(ره) و تبریزی(ره)، بزرگانی چون آیات عظام سیستانی، شبیریزنجانی، وحیدخراسانی و سبحانی نیز، قاعدهٔ «تسامح در ادلّهٔ سنن» را قبول ندارند.
دربارهٔ این قاعده، هر مقلّدی باید به مرجع تقلید خویش رجوعکند و به نظر وی عملکند؛ هر مرجعی هم مسئول مبنا و فتوای خویش است. در موارد متعدّدی، مراجع تقلید در آغاز رسالههای خود «قصد رجاء» را هشدار دادهاند؛ روشن است که رعایتش بر عهدهٔ مقلّدان است!
تنها برای نمونه:
1. منهاج الصالحین (للخوئی)؛ ج1، ص: 12
(مسألة 32): إن کثیرا من المستحبات المذکورة فی أبواب هذه الرسالة یبتنی استحبابها على قاعدة التسامح فی أدلة السنن، و لما لم تثبت عندنا فیتعین الإتیان بها برجاء المطلوبیة، و کذا الحال فی المکروهات فتترک برجاء المطلوبیة، و ما توفیقی إلا باللّه علیه توکلت و إلیه أنیب.
2. منهاج الصالحین (للتبریزی)؛ ج1، ص: 14
(مسألة 32): إن کثیرا من المستحبات المذکورة فی أبواب هذه الرسالة یبتنی استحبابها على قاعدة التسامح فی أدلّة السنن، و لما لم تثبت عندنا فیتعین الإتیان بها برجاء المطلوبیة، و کذا الحال فی المکروهات فتترک برجاء المطلوبیة، و ما توفیقی إلّا باللّه علیه توکلت و إلیه أنیب.
3. منهاج الصالحین (للوحید الخراسانی)؛ ج2، ص: 6
(مسألة 32): إن کثیرا من المستحبات المذکورة فی أبواب هذه الرسالة یبتنی استحبابها على قاعدة التسامح فی أدلة السنن، و لما لم تثبت عندنا فیتعین الإتیان بها برجاء المطلوبیة، و کذا الحال فی المکروهات فتترک برجاء المطلوبیة، و ما توفیقی إلا باللّه علیه توکلت و إلیه أنیب.
4. منهاج الصالحین (للسیستانی)؛ ج1، ص: 19
مسألة 32: إن کثیرا من المستحبات المذکورة فی أبواب هذه الرسالة یبتنی استحبابها على قاعدة التسامح فی أدلة السنن، و لما لم تثبت عندنا فیتعین الاتیان بها برجاء المطلوبة. و کذا الحال فی المکروهات فتترک برجاء المطلوبیة، و ما توفیقی إلا بالله علیه توکلت و إلیه أنیب.
5. الرسائل الأربع (للسبحانی)؛ ج4، ص: 36
فتحصل من جمیع ذلک أنّ قاعدة التسامح فی أدلّة السنن مما لا أساس لها لا من النقل و لا من العقل، و ظهر مما ذکرنا أنّ المناسب أنّ یبحث عن مفاد أخبار من بلغ فی علم الکلام لا الأُصول و لا الفقه.
اخبار «من بلغ»، حتّی به فرض پذیرش، فردی است و اگر فقهای قائل به قاعده «تسامح در ادلّه سنن» بخواهند به پیامدهای اجتماعی مبتلابهِ امروز بیشتر دقتکنند، چه بسا در نظرشان تجدید نظر کنند تا ساحت دین از برخی آفتها در امان بماند!
بحث ما در «مشهورات زمانه» است که کمکم با تبلیغات رسانهای کاری میکنند که این شب، با عنوانی خاص تجلیل شود و رغبتها و آرزوها و درخواستها و تقدیرهای مردم به سوی آن رانده شود و چه بسا پس از سالیانی، همردیف شب قدر قرار گیرد! این جریانسازی نیازمند استناد معتبر به دین است؛ وگرنه به بدعت میانجامد.
التماس دعا