انگیزههای الهی برای جعل و ثبت دو تاریخِ بیپایه! خلاصۀ پژوهشی دربارۀ تاریخ ولادت و وفات حضرت فاطمۀ معصومه(س)
دیروز 25 مرداد 1394 برابر با 30 شوّال 1436 قمری بود؛ البتّه رسانهها و بیشترِ مردم، بدون استهلال و رجوع به کارشناسان و مراجع، تنها به تقلید از «تقویم رسمی کشور» آن را اوّل ذیقعده شمردند و مناسبت درجشده در تقویم مصوّبِ «شورای فرهنگ عمومی» یعنی «ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها(173 هـ ق) و روز دختران» را به همدیگر تبریک گفتند.
این نوشتار، خلاصه پژوهشی* را ارائه میکند تا نشان دهد تاریخ ولادت و وفات حضرت معصومه(س) مشخّص نیست و آنچه مشهور و ثبت شده، یک ادّعای بیپایه است که حتّی «سندی ضعیف» هم برای آن وجود ندارد! و بلکه طبق نقلی از «حضرت آیتالله نجفیمرعشی(ره)» و به تصریح «حضرت آیتالله العظمی شبیریزنجانی(مدّ ظلّه)» تنها یک جعل تاریخی است!!
*******
اشاره
پیشینه بحث درباره تاریخ ولادت و وفات حضرت فاطمه معصومه(س) به بیش از نیمقرن پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران میرسد؛ امری که به جز ادّعایی بیسند، نتیجهای در پی نداشت و بیش از یک دهه پس از پیروزی نیز مسکوت مانده بود؛ امّا از حدود پانزده سال پیش، دوباره این ادّعا مطرح شد و با گسترش آن، به هر دلیل، مبنای بزرگداشت این بانوی والاتبار و ارجمند قرار گرفت و به اصل ادّعا نیز بسی پر و بال داده شد و در نوشتههای عمومی و نوعاً ضعیف تکرار شد!
جناب آیتالله استادی(دامت برکاته) نیز، در دو مرحله، همراستا با آنچه در این مقاله بررسی و تأکید شده، پیشگام بودهاند و با دقّت عالمانه خود بر بیاعتباری منبع اصلی این سندسازی تأکید کردهاند: یک دهه پیش، به مناسبت کنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) و دو دهه پیش، در ضمن مقالهای که در شرح حال و مصادر شرح حال حضرت عبدالعظیم(ع) نگاشتهاند. اینک نگارنده با افزودن نظر جناب ایشان به مقاله و اندکی تغییر، آن را در ده محور پیش روی خوانندگان گرامی میگذارد.
1. افتخار ایرانیان
سرزمین پهناور ایران از دیرباز، مهد تشیّع و دوستداران اهلبیت(ع) بودهاست. وجود مرقد مطهّر هشتمین خورشید امامت، حضرت علیّ بن موسی الرضا(ع) مایه برکت و فخر ایرانیان مسلمان، اعمّ از شیعه و سنّی بوده و هست. امروز، کمتر کشوری است که در آن، نام «قم» -که یادآور نام مبارک حضرت فاطمه معصومه(س) است- شنیده نشدهباشد. قم خانه اهلبیت(ع) و از همان قرن دوم، مورد توجّه ائمّه طاهرین(ع) بودهاست؛ امّا همانگونه که برخی روایات نیز نشان میدهد، نقطه عطف این حقیقت، وجود قبر مطهّر دختر والامقام و سراسر جلالتِ موسی بن جعفر(ع) است که بیش از 1200 سال است خورشید بیهمتای این شهر است و هر روز، هزاران دل مشتاق را از دور و نزدیک ،روانه آستانهبوسی خود میکند. سلام خدا و فرشتگان و همه اولیای خدا، بر این بانو و بر دیگر بانوان اهلبیت(ع) که در کنار ایشان خفته و مایه برکت و رحمتاند.
2. کاستی منابع تاریخی
همواره ثبت و ضبط تاریخ ولادت و شهادت حضرات معصومان(ع)، بهرغم محدودیّتهای موجود، مورد توجّه و اهتمام مسلمین به ویژه شیعیان و نسبشناسان بودهاست؛ امّا متأسّفانه این اهتمام و تلاش، حتّی درباره معصومان(ع) همواره مقرون به موفّقیّت و سلامت از خطا نبودهاست؛ چه رسد به سایر نوادگان اهلبیت(ع) که انگیزه و زمینه کمتر و محدودیّتهای بیشتری در ثبت و ضبط آن وجود داشتهاست.
ذکر سال احتمالی وفات حضرت معصومه(س) (سال 201 یا حدّاکثر 202 هجری)[1] را نیز باید مرهون سفر ایشان به ایران برای دیدار برادر خود، امام رضا(ع) و بیماری احتمالی و رحلت ایشان در قم دانست که نقطه عطف بزرگی در زندگی اجتماعی ایشان و توجّه مردم، بهویژه مردم قم پدید آورد و خبر آن، سینه به سینه از طریق مشایخ قم، حدود 170 سال ماند تا به دستور «صاحب بن عباد» در کتاب «تاریخ قم» ثبت شد؛ وگرنه همانند قریب به اتّفاق سایر فرزندان امامان(ع)، سال احتمالی وفات ایشان نیز در تاریخ گم شدهبود؛ چه رسد به ماه و روز آن! و چه رسد به تاریخ ولادت!! آن هم از یک بانوی مستوره که عوامل بیشتری برای عدم ثبت آن، در آن روزگاران وجود داشتهاست. وقتی درباره تاریخ ولادت و حتّی شهادت حضرت رضا(ع) با آن جایگاه و شهرت میان مسلمین، هر کدام تا پنج سال اختلاف است، درباره شخصیّت و زندگی حضرت معصومه(س) از جمله ولادت و رحلت ایشان، جای شگفتی نیست که آگاهی اندکی داشتهباشیم و یا در برخی موارد، هیچ اطّلاعی نداشتهباشیم.
3. تلاشهای بینتیجه برای تعیین تاریخ
جایگاه حضرت فاطمه معصومه(س) و محدود بودن آگاهیها درباره زندگی آن بزرگوار در منابع رایج، از دیرباز این پرسش را فراهم ساخت که آیا با بررسی بیشتر میتوان تاریخی برای ولادت و رحلت ایشان یافت؟ از حدود نود سال پیش، تلاشهایی صورت گرفت و حتّی «حاج سیّدمحمّدباقر متولّیباشی(سالار التولیة)» -که عالمی بانفوذ و مقتدر در قم بوده و از دوره قاجاریّه تا سال 1320 ش، بیش از چهل سال تولیت آستانه مقدّسه را بر عهده داشته- برای کسی که در اینباره سندی پیدا کند، جایزه کلانی قرار داد و پیداست این امر میتوانست انگیزه جستوجو را دوچندان کند و این در حالی بود که در هیچیک از منابع در دسترس، ذکری از روز و ماه و حتّی سال ولادت و رحلت حضرت نیامده بود!
بعدها به مرور، در برخی نوشتهها درباره زندگی حضرت، همین ادّعا که در آن دوره ردّ شدهبود، دوباره مطرح شد و رونق گرفت که تاریخ ولادت و رحلت حضرت بهدست آمدهاست! به استناد اینکه آقای «شیخ جواد مجتهد» در مسافرت حجّ، در کتابخانه مدینه[2] با زحمت زیاد، در دو کتاب «نزهة الأبرار فی نسب أولاد الأئمّة الأطهار» و «لواقح الأنوار فی طبقات الأخیار» آن را یافتهاست: ولادت در اوّل ذیالقعده سال 173 ق و وفات در 10 ربیعالثانی سال 201 ق.
برخی نیز، فقط یکی از این دو را نقل کردهاند؛ چنانکه «میرزا ابوطالب» مشهور به «بیوکآقا واعظ تبریزی» در کتاب «وسیلة المعصومیّة» خود که جزء نخستین کتابهایی است که درباره زندگی حضرت نوشته شده، از «نزهة الأبرار» نقل کردهاست و «ریاحین الشریعة» در مقام نقد ذکر تاریخ، گفتهاست که برخی به «لواقح الأنوار» نسبت دادهاند؛ و اینگونه این دو نسبت، منشأ تکرار در نوشتههای بعدی شد!
البتّه در نقل آقای «علیاصغر فقیهی» -که فردی فرهنگی و از قمشناسان در سالهای اخیر بود و چند سال پیش درگذشت- آمدهاست که پس از تعیین جایزه، بهرغم تفحّص زیاد، نتیجهای بهدست نیامد، جز اینکه آقای «شیخ جواد مجتهد» جزوهای در این زمینه چاپ کرد[3] مبنی بر اینکه در سفر حجّ، پس از انجام مناسک و تشرّف به مدینه، در کتابخانهای کتابی دید که ورقههای اوّل آن کنده شدهبوده و در نتیجه، نه نام کتاب معلوم بوده و نه نام نویسنده!! در آن کتاب، نوشته شده بودهاست که تاریخ ولادت حضرت معصومه(س) در «غرّه ذیالقعدة الحرام سنة ثلاث و ثمانین و مئة بعد الهجرة النبویّة»(یعنی سال 183 ق) بودهاست. آقای «فقیهی» اشاره میکند که چون این ادّعا مستند و قابل قبول نبود، جایزهای نصیبِ نویسنده آن نشد! ایشان تصریح میکند که خود وی، ذکر تاریخ را در هیچیک از منابع مورد بحث ندیدهاست.[4] در ادامه، در تکمیل گزارش ماجرا، روایت دقیقتری را پیش رو خواهیمگذاشت.
به هر حال، این داستان در ادامه، پر و بال دادهشد و در نوع کتابها و مقالات فارسی و غیر فارسی بسیاری -که درباره حضرت نوشته شده- تکرار شد! ادّعای سال 183 طبعاً با نقد دیگران مواجه شد و برخی رحلت را 12 ربیعالثانی ذکر کردند و حتّی پارهای 8 شعبان را نیز مطرح ساختهاند؛ با این ادّعا که در رسالهای از «شیخ حرّ عاملی» به نام رساله «العربیّة العلویّة» چنین آمدهاست! برخی احتیاط کرده و نسبت را تا حدّ رساله «منسوب به عاملی» کاهش دادهاند! حتّی گفتهشد که ولادت حضرت «روز جمعه» بودهاست! برخی نیز تصریح به «دوشنبه» کردهاند! و بعضی تلاشکردند نسخههای خطّی یادشده را در مدینه بیابند و نیافتند! و برخی نیز احتمال دادند به دست وهّابیان نابود شدهباشد و یا در متن آن هنگام چاپ، دست برده شدهباشد! در حالی که جاعل اصلی نیز، ادّعا نکرده که در کتاب خطّی دیدهاست. پارهای نیز -که به گفته خود، از آغاز طلبگی در پی یافتن این تاریخها بودهاند- با تأویل و توجیه، خوابدیدنِ یکی از دوستانِ خود را شاهد درستیِ دهم ربیع شمردهاند! چنانکه بعضی در جمع میان قول دهم و دوازدهم، پیشنهاد کردند هر سه روز بزرگ داشتهشود!
نیز بر پایه همین تاریخ و با توجّه به اینکه در کتاب «تاریخ قم» آمدهاست که فاطمه معصومه(س) پس از 17 روز توقّف در قم رحلتکرد، 23 ربیعالأوّل «سالروز ورود آن حضرت به قم» اعلام شد و چند سالی است به همین مناسبت، مراسمی برپا میشود و نیز به مناسبت سالروز ولادت و ورود ایشان، تمبرهای یادبودی منتشر شد! چنانکه بر همین اساس و با توجّه به اینکه 11 ذیقعده سالروز «ولادت حضرت رضا(ع)» است، دههای با عنوان «دهه کرامت»[5] نیز تعیین و معرّفی شد و چند سال پیش، به انگیزه تعیین یک روز در بزرگداشت «حضرت احمد بن موسی(شاهچراغ)» ششم ذیقعده برگزیده شد، به این دلیل که میانه اوّل تا یازدهم ذیقعده است! و گاه نیز، برخی مراکز آموزشی و یا غیر آن، به همین مناسبت، تعطیل اعلام شدهاست و از چند سال پیش(سال 1386)، این دو روز وارد «تقویم رسمی کشور» شد و حتّی «شورای عالی انقلاب فرهنگی» به همین مناسبت، اوّل ذیقعده را «روز دختران» اعلام کرد!
بسیاری از مردم علاقهمند به اهلبیت(ع) نیز این روزها را با گفتن تبریک یا تسلیت و شرکت در مجالسی که برپا میشود، گرامی میدارند و میدانیم اینها نوعاً برخاسته از علاقه و محبّتی است که جامعه ما بهدرستی، به خاندان پیامبر(ع) و آنچه به گونهای به آن بزرگواران پیوند میخورد، دارد و از اینرو، بسی درخور ستایش و سپاسگزاری است؛ امّا همه حقیقت، در انگیزههای پسندیده و به تعبیری «حُسن فاعلی» افراد محدود نمیشود. باید دید این ادّعا واقعیّت نیز دارد؟ و اگر کسی به هر انگیزهای، به عمد یا خطا، ادّعایی کرده که واقعیّت ندارد، با چه توجیهی میتوان با گفته یا عمل خود، بر آن صحّه گذاشت؟
4. ادّعای بیپایه با انگیزهای غیر علمی
ادّعاهای یادشده درباره تاریخ ولادت و وفات حضرت فاطمه معصومه(س)، حتّی سال آن و مستنداتی که برای آن ذکر شده، هیچیک واقعیّت ندارد، جز آنکه فاطمه معصومه(س) چنانکه آوردیم، در سال 201 از مدینه حرکت کرده و 17 روز پایانی عمر شریف را در قم بوده و مردم این شهر را مشرّف به حضور خود ساخته و در همین سال یا پس از آن و ظاهراً پیش از شهادت حضرت رضا(ع) رحلت کردهاست؛ و سایر تاریخهایی که در تعیین ماه و روز ولادت و رحلت آن بانوی بزرگ گفته یا حدس زده شده، از این نظر با سایر ماهها و روزهای سال فرقی ندارد و همه به یک اندازه، احتمال دارد.
سال ولادت نیز، حتّی به صورت احتمالی معلوم نیست و ذکر 183 یا حتّی 173 بیپایه است. نکته اصلی در بیپایگی این تاریخها نیز، این است که در هیچکدام از دو منبع یادشده -که این تاریخها به ادّعای ناشیانه جاعل[6] در آنها آمده- چنین چیزی وجود ندارد! و جالب است که به هر دو کتاب، یک عبارت نسبت داده شدهاست! توضیح اینکه:
الف) «لواقح الأنوار فی طبقات الأخیار»[7] نوشته «شیخ عبدالوهّاب بن احمد شعرانی شافعی مدنی» متوفّای سال 937 ق و موضوع آن، «شرح حال مشایخ و بزرگان صوفیّه» است! و همانگونه که این بنده نگارنده بررسی کرده، نه تنها در آن حتّی نامی از فاطمه دختر موسی بن جعفر(ع) نیست؛ بلکه نامی از خود آن امام(ع) نیز نیامدهاست!! و اساساً آیا عرفاً پذیرفته است که در هیچیک از منابع روایی و تاریخی شیعی، ذکری از تاریخ ولادت و وفات حضرت نشود؛ آنوقت در قرن دهم! در یک کتاب مربوط به بزرگان صوفیّه ذکر شود؟!! به نظر میرسد جاعل، هر انگیزهای که داشته، در میان منابع موجود، سراغ عناوینی رفته که در دسترس نباشد یا کمتر در دسترس باشد و با این چاشنی که وی آن را در کتابخانه مدینه به صورت نسخه خطّی دیده، تلاش کرده آن را دور از دسترس معرّفی کند تا چهبسا دروغ خود را بیشتر باورپذیر کند و به هدف خود برسد، بیآنکه لازم باشد سندی جز ادّعای خود، پیش رو گذارد! و اینک که نسخه چاپشده آن در اختیار است و هیچ اثری از نام آن بزرگوار در آن نیست، برخی مقالهنویسان را وا داشته که احتمال بدهند وهّابیان در کنار مظالم دیگر خود، این قسمت را حذف کردهاند! و یا آنها را از میان بردهاند؛ زیرا هر چه در مدینه دنبال آن گشتهاند، نیافتهاند!
مرحوم «شیخ ذبیحالله محلّاتی» در کتاب «ریاحین الشریعة» -که درباره شرح حال بانوان نامدار شیعه نگاشته و آن را در سال 1335 ش به پایان برده- در شرح حال حضرت معصومه(س) به موضوع «جعل» اشاره کرده و پس از تصریح به اینکه مقاطع ولادت و وفات و سنّ ایشان معلوم نیست، نوشتهاست:
«و امّا آنچه را که بعضی، از جهت بعضی از اغراض، نسبت میدهند که فلانه مجتهد، در مدینه طیّبه، تعیین یوم وفات و تولّد آن مخدّره را استخراج از کتاب لواقح الأنوار کرده، بیاصل است؛ برای اینکه کتاب لواقح الأنوار در نظرِ این قاصر موجود است و اصلاً چنین مطلبی در او نیست! حقیر احتمال دادم شاید کتاب دیگری باشد؛ تا اینکه خدمت علّامه نسّابه دانشمند آقانجفی شهابالدین تبریزی شرفیاب شدم؛ این مطلب را عنوان کردم؛ فرمودند: کسی که چنین جعلی کرده، من او را ملاقات کردم؛ معلوم شد غرضی داشته که ذکر آن مصلحت نیست؛ تجاوز الله عن زَلَلِه.»[8]
بنابراین، مرحوم «آیتالله سیّدشهابالدین مرعشینجفی»[9] با شخص جاعل دیدار کرده و به غرض شخصی او در این ادّعای خلاف واقع، پی میبرد؛ امّا اینکه آیا انگیزه او دستیابی به همان جایزه «متولّیباشی» بودهاست یا چیز دیگر، معلوم نیست.
ب) ادّعای یافتن در کتاب «نزهة الأبرار فی نسب أولاد الأئمّة الأطهار»[10] نوشته «سیّدموسی موسوی برزنجی شافعی مدنی» موجب شگفتی بیشتر، و ناشیگری در آن آشکارتر است؛ زیرا اگر «لواقح الأنوار» مربوط به قرن دهم است، این کتاب -اگر وجود خارجی داشتهباشد!- همانگونه که گفته «آقابزرگ تهرانی» نشان میدهد، کتابی چاپی است[11] و نیازی به نسخه خطّی نداشتهاست و جاعل نیز، ادّعای نسخه خطّی نکردهاست. برخی نوشتهاند که هر چه در کتابخانههای مدینه گشتهاند، اثری از آن نیافتهاند؛ چنانکه ملاحظه فهرست صدها کتابخانه کنونی کشور نیز، نشان میدهد که اثری از نسخه چاپی این کتاب نیز، در دسترس نیست و «آقابزرگ تهرانی» نیز آن را ندیدهاست![12] همچنین پُرواضح است اگر به فرض نیز، در این کتاب چنین مطلبی آمده بود، چگونه میتوانستیم از یک نویسنده ظاهراً معاصر، مطلبی تاریخی را بپذیریم که در هیچیک از منابع ما نیامدهاست؟! «علّامه مجلسی» نیز بهرغم آن همه اشرافی که بر روایات و زندگی اهلبیت(ع) دارد، در تمام موارد، بهویژه در «بحار الأنوار» به استناد منابع موجود، سخن میگوید و بهرغم اهتمامی که به روایات و منابع آن دارد، مطلب بیسندی را نقل نکرده و هر جا از منبعی غیر قابل اعتماد مانند برخی نسخههای قدیمی نقل میکند، تصریح به عدم اعتماد خود میکند.
پس نکته اصلی، این است که در یکی از این دو کتاب که در دسترس است، اساساً سخنی در اینباره وجود ندارد! نه اینکه هست ولی منبعش ضعیف و سست است و اعتبار ندارد!! و کتاب مورد ادّعای دیگر، کتابی است که هیچکس تا کنون، آن را ندیده و تنها منبع وجود خارجی آن، ادّعای کتابچهای بیاعتبار است که پر است از مطالب نادرست و نسبتهای غیر واقعی که در ادامه، درباره آن سخن خواهیمگفت. از اینرو، نسبتدادن اوّلیّه تاریخ ولادت و رحلت حضرت فاطمه معصومه(س) به این دو کتاب، جز یک جعل و نسبت ناشیانه به انگیزهای غیر علمی، چیز دیگری نیست و نتیجهگیریهای دیگر، مانند اندازه عمر شریف حضرت یا زمان ورود ایشان، بر پایه یک نسبت بیپایه است و پیداست دیگر بناهایی که بر این مبنا استوار شود، بیپایه خواهدبود؛ جز اصل تکریم و تجلیل آن بانوی والاتبار و پاک و ارجمند، که همواره امری پسندیده و مایه رضایت خداوند تعالی و اولیای دین(ع) است و نگارنده بر آن تأکید دارد و مایه افتخار و شرف میداند؛ بهویژه زیارت آن حضرت و توسّل به ذیل دامن پاک ایشان را، سلام الله علیها و علی آبائها.
5. سستی منبع جعل، در نگاه آیتالله استادی
چنانکه گفتیم، نخستین مدّعی تاریخ ولادت و رحلت حضرت فاطمه معصومه(س)، کتابچه «نور الآفاق و شبهات لأهل النفاق» نوشته «حاج شیخ جواد شاهعبدالعظیمی» فرزند «حاج شیخ مهدی» و سبط «حاج ملّاعلی کنی» است. وی که به «شیخ جواد مجتهد»[13] و «شیخ جواد کنی» نیز معروف است، در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) به کارهای دینی مانند امامت جماعت و منبر رفتن اشتغال داشتهاست. او که در سال 1355 ق وفات کرده، این کتاب جیبی را در 120 صفحه، در سال 1334 ق منتشر کردهاست. تنها مروری کوتاه بر چند صفحه از کتاب، نشاندهنده سستی و بیاعتباری آن است! وی در نقل ادّعایی خود، از دو کتاب «نزهة الأبرار» و «لواقح الأنوار» مینویسد:
«ولدت فاطمة بنت موسی بن جعفر فی مدینة المنوّرة غرّة ذوالقعدة الحرام سنة 173 ثلاث و سبعین و مئة بعد الهجرة النبویّة(ص) و توفّیت فی العاشر من ربیعالثانی فی سنة 201 احدی و مئتین. در روز جمعه غرّه ذوالقعدة الحرام در سنه یکصد و هفتاد و سه در مدینه طیّبه متولّد شد و در دهم ربیعالثانی در سنه 201 دویست و یک از هجرت، در بلده قم وفات فرمود.»
در این عبارت مورد ادّعا، کلمه «مدینة» باید «المدینة» و «ذوالقعدة» باید «ذیالقعدة» باشد؛ کلمه «جمعه» و «بلده قم» نیز در ترجمه افزوده شدهاست! وی چند خطّ بعد مینویسد: «روز تولّد آن حضرت، با ولادت باسعادت حضرت رضا(ع) به موجب خبری که تولّد امام رضا(ع) هم در غرّه ذوالقعده میباشد، مطابق میشود.» در حالی که هیچکسی نگفتهاست که ولادت امام رضا(ع) در اوّل ماه بودهاست! بلکه تمام ماههای ذیالقعده، ذیالحجّه و ربیعالأوّل که مرحوم «علّامه مجلسی» به عنوان گفتهها در تاریخ ولادت حضرت ذکر کرده، در این مشترک است که ولادت، روز یازدهم ماه بودهاست.[14]
جناب «آیتالله استادی» در مقاله و به تعبیری، در رسالهای مبسوط که در سال 1372 ش در شرح زندگی حضرت عبدالعظیم(ع) و منابع آن منتشر کردهاند، پس از نقل اشاره مرحوم «شریف رازی» به ضعف نوشتههای «شیخ جواد کنی» از جمله «نور الآفاق» مینویسند: «در کتاب نور الآفاق مطالب تازهای دیده میشود که هر کدام، دلیلی بر بیاعتباری این کتاب میتواند باشد.» ایشان سپس پنج نمونه از مطالب تازه کتاب را -که دو مورد آن، تاریخ ولادت و وفات حضرت معصومه(س) و حضرت عبدالعظیم(ع) از منابعی است که اشاره کردیم- نقل میکنند و آنگاه مینویسند:
«نگارنده این رساله، پس از نگاهکردن کتاب نور الآفاق و آگاهی بر محتوای آن، به این نتیجه رسیده که مطالب تازه این کتاب، بیاساس و غیر معتبر است[15] و حمل بر صحّت آن، این است که این حاج شیخ جواد، در نقل مطالب به کسانی اعتماد میکرده است که قابل اعتماد نبودهاند و احیاناً از کتابهای جعلی و مخترع و مختلق، مطالبی را یاد میکردهاند؛ و مطالبی که از آن کتاب نقل شد، برای اهل فضل و اطّلاع میتواند بهترین گواه بر بیاعتباری آن کتاب باشد؛ و تاریخ تولّد و وفاتی که برای حضرت عبدالعظیم و حضرت معصومه در این کتاب یاد شده، بیاساس است و نباید به آن توجّه شود.»
ایشان سپس، با ابراز تأسّف اشاره میکنند که این تاریخها، از این کتاب به کتابهای دیگر -که برخی را نام بردهاند- نفوذ کردهاست![16]
«آیتالله استادی» به مناسبت کنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظیم(ع) نیز که در سال 1382 برگزار شد، در پاسخ به پرسش از میزان اعتبار مطالبی که در کتاب «نور الآفاق» آمده، نوشتهاند: «از کتابهایی است که به هیچوجه نمیتوان به مطالب نقلشده در آن، اعتماد و استناد کرد.» و سپس به عنوان شاهد سخن خود، چند نمونه را ذکر کرده و نشان دادهاند که نویسنده کتاب، چگونه با بیپروایی(تعبیر از نگارنده است و نه جناب ایشان) از پیش خود، مطالبی را به روایات افزودهاست و نیز مطالب نادرست و مخالف واقع را به تاریخ و برخی منابع نسبت دادهاست و چگونه مطالب دیگران را با تحریف نقل کردهاست!
«آیتالله استادی» همچنین درباره روزهایی که به عنوان روز ولادت و وفات حضرت عبدالعظیم(ع) ذکر میشود، نوشتهاند: «تنها مدرک این دو تاریخ، همان کتاب نور الآفاق است که از دو کتاب ناشناخته دیگر نقل کردهاست و به نظرِ یک محقّق یا مورّخ و یا محدّث، این قبیل نقلها نمیتواند مورد استناد قرار گیرد.»[17] ذکر خصوص حضرت عبدالعظیم(ع)، به مناسبت موضوع کنگره بودهاست و طبیعی است که سخن ایشان، چنانکه در مقاله ایشان دیدیم، شامل تاریخ ساختگی ولادت و وفات حضرت فاطمه معصومه(س) نیز میشود.
افزون بر آنچه ما آوردیم، ملاحظه سخن و تأکید این استاد محترم نیز، به خوبی نشان میدهد که منبع سندسازی درباره تاریخ ولادت و رحلت حضرت فاطمه معصومه(س) و نیز حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)، هیچ اعتباری ندارد و به هیچرو نباید به آن اعتنا کرد و دیگران نیز، همه به پیروی از این منبع بیاعتبار و به تعبیر ما «منبع مجعول»، این تاریخها را تکرار کرده و گرد آن سخن گفته یا برنامهریزی کردهاند.
6. تکرار ادّعا از زبان منابع دیگر، مانند «مستدرک سفینة البحار»
اصل استنادها، به دو منبع بیپایه یادشده است؛ آن هم به ادّعای کتابچهای بیاعتبار و نویسندهای که با حمل بر صحّت، میتوان گفت دچار «اختلاط و مسامحه آشکار» بودهاست؛ امّا برخی نویسندگان با برشمردن منابع دست دوم دیگر، تلاش کردهاند این ادّعای غیر مستند را استوار سازند! در حالی که منبع این دستنوشتهها نیز، همان نسبت نادرست اوّلیّه است که آن را با حسن ظنّ پذیرفته و نشر دادهاند و بعضی توهّم کردهاند که ذکر تاریخ، منابع متعدّدی دارد! و گویا احتمال نیز نمیدادهاند کسی در آغاز، اینگونه دست به تاریخسازی بزند!! و جالب آنکه برخی نویسندگان که راه را برای اثبات این ادّعا از طریق این دو کتاب بسته دیدهاند، اعلام کردهاند که از این راه نمیتوان به نتیجه رسید و به تاریخ ولادت و وفات حضرت دستیافت؛ امّا منابع کاملاً معتبر دیگری در اختیار است و آن، کتاب «مستدرک سفینة البحار» و دهها(!) کتاب دیگر است!
مقصود از دهها کتاب -که از برخی از آنها نام برده شده- کتابهای دست دوم و سومی است که در سالهای بعد، بر اساس همان ادّعای بیپایه به ذکر تاریخ پرداختهاند و گاه جعلیّات دیگری را نیز افزودهاند. ارجاع به «عوالم العلوم مرحوم بحرانی» که در پارهای نوشتهها آمده نیز، چنانکه واضح است، ربطی به خود کتاب ندارد؛ بلکه «محقّق کتاب» با عنوان «استدراکات» بخشی را در اینجا افزوده و در پاورقی آن، با تصریح به اینکه در هیچ کتابی، تاریخ ولادت و وفات فاطمه معصومه(س) نیامده، اشاره به این میکند که کسی ادّعا کرده در دو کتاب «نزهة الأبرار» و «لواقح الأنوار» -که در یکی از کتابخانههای مدینه یافته- دیدهاست و میافزاید که بهرغم تلاشهای رسمی و غیر رسمی بعدی، کسی اثری از این دو کتاب بهدست نیاوردهاست؛[18] یعنی همان ادّعایی که از نظر «محقّق کتاب» نیز امری ثابتشده نیست، در برخی نوشتهها -که گویا اهتمام و مسئولیّت اصلی خود را سندسازی برای امری بیپایه میدانند!- به گونهای به کتاب «عوالم العلوم» ارجاع میشود که خواننده گمان میبرد این تاریخ را «شیخ عبدالله بن نورالدین بحرانی» شاگرد «مجلسی» نیز آوردهاست!!
استناد به رساله «العربیّة العلویّة» از «شیخ حرّ عاملی» نیز -که برخی گفتهاند هشتم شعبان را روز ولادت دانسته- سخنی بیپایه است که حتّی تناسب عنوان رساله با این جعل نیز، رعایت نشدهاست! موضوع این رساله کوتاه که نام کامل آن «العربیّة العلویّة و اللغة المرویّة» است، مسائلی از صرف و نحو و معانی و بیان و واژهشناسی قرآن و غیر قرآن است که جناب «عاملی» از روایات استفاده کردهاست[19] و اساساً ربطی به تاریخ زندگی اهلبیت(ع) ندارد! و پیداست جاعلِ دیگر، آن را ندیده و احتمالاً با این گمان که کسی به آن دسترسی ندارد، ادّعای غیر واقعی خود را به آن نسبت دادهاست!
با این حال، درباره استناد به «مستدرک سفینة البحار» که پس از دو منبع یادشده، بیشتر مورد توجّه و استناد قرار گرفته و ممکن است کسانی -مانند برخی افرادی که به شرح زندگی حضرت معصومه(س) پرداختهاند- گمان برند این کتاب میتواند سند تاریخهای یادشده باشد، توضیح بیشتری میدهیم:
جناب «حاج شیخ عبّاس محدّث قمی»، حدیثشناسی بزرگ است که بهرغم مشرب وسیع خود در نقل احادیث، در نقل و ترجمه روایات در چهارچوب موازین «نقل حدیث»، عالمی دقیق و سختگیر است و حتّی به نسخهبدلهای کلمات نیز اهتمام داشتهاست. وی که آوازهاش در میان عموم مردم، بیشتر به دلیل کتاب ارزشمند «مفاتیح الجنان» ایشان است و خود در همین کتاب نیز، از دست جاعلان شِکوه کرده و بر آنان تاخته، به انگیزه دسترسی راحت به موسوعه بزرگ حدیثی «بحار الأنوار» و گزیدهنویسی آن، کتاب ارزشمند «سفینة البحار» را به صورت موضوعی و همراه پارهای مطالب دیگر نگاشتهاست. در این میان، مرحوم «آیتالله شیخ علی نمازیشاهرودی» متولّد 1294 ش برابرِ 1333 ق -که از شاگردان «میرزامهدی اصفهانی» بوده و به پیروی استاد خود، رویکردی مخالف فلسفه و عرفان داشته و کتابی نیز در نقد و ردّ آن نوشتهاست- به گزینشهای «محدّث قمی» بسنده نکرده و با افزودن موارد دیگری از کتاب «بحار» و غیر آن بهویژه منابع رجالی، به تکمیل و استدراک کار «محدّث قمی» پرداختهاست. وی -که در سال 1364 ش برابرِ 1405 ق وفات یافته- در مقدّمه کتاب خاطرنشان میکند که هر جا از غیر «بحار الأنوار» مطلبی را بیفزاید، با تعبیر «أقول» مشخّص میکند. ایشان اشاره میکند که امام کاظم(ع) سه دختر به نام فاطمه داشتهاست: یکی فاطمه معصومه(س) و با اینکه در «بحار الأنوار» یا «سفینة البحار» سخنی از تاریخ ولادت و وفات آن حضرت نیامده، وی بدون افزودنِ «أقول» و بدون ذکر هیچ سندی، ولادت حضرت را بهصورت جزمی، اوّل ذیالقعده 173 ق میشمارد:
«فاطمة المعصومة المولودة فی غرّة ذیالقعدة سنة 173.»
و در ادامه، باز بدون ذکر تعبیر «أقول» میافزاید که نقل شده وفات حضرت در 12 ربیعالثانی سال 201 بودهاست: «و نُقل أنّ فاطمة بنت مولانا الکاظم(علیه السلام) توفّیت فی 12 من ربیعالثانی سنة 201».[20]
و این باعث شدهاست بسیاری از کسانی که درباره تاریخ ولادت و وفات فاطمه معصومه(س) کتاب یا مقاله نوشتهاند، این نوشته را تلقّی به قبول کرده و حتّی برخی به استناد اینکه ایشان تاریخ ولادت را بهصورت جزمی بیان کرده، به آن دلگرمی بیشتری نشان دادهاند! البتّه بعضی نویسندگان توجّه به این نکته داشتهاند که مرحوم «نمازی» سندی برای سخن خود ذکر نکردهاست و از اینرو، نمیتوان به صِرف آن استناد کرد.
امّا پیداست به هیچروی نمیتوان به استنادِ افزوده آقای «نمازی» حتّی به عنوان گفتهای ضعیف نیز، درباره تاریخ ولادت و وفات حضرت سخن گفت. واضح است مستند ایشان، چیزی جز همان ادّعای بیپایهای که برخی درباره دو کتاب «لواقح الأنوار» و «نزهة الأبرار» مطرح کردهاند، نیست. ایشان نه منبع و سندی ویژه داشته که به دست دیگران در قرنهای گذشته نرسیدهباشد و نه ادّعای پیوند با عوالم غیبی دارد. تنها ملاحظه چند صفحه از کتاب ایشان، نشان میدهد که چگونه علاوه بر ارجاعات به «بحار الأنوار» چاپ قدیم و جدید، منابع سایر مطالب خود را نیز ذکر میکند و جای شگفتی است که اینجا بدون هیچ سندی، به ذکر تاریخ میپردازد؛ و جالب آنکه ولادت را بهصورت جزمی و وفات را بهصورت غیر جزمی و به جای دهم، «دوازدهم» آوردهاست؛ با اینکه منبع همه، همان منبع بیپایه است! نیز پیداست بر خلاف گفته برخی -که به غیر مستند بودنِ این دو تاریخ اذعان دارند؛ امّا به شهرتِ آن بسنده کردهاند- شهرت برخاسته از این نقلهای بیپایه، مایه اعتبار نمیشود و به واقع، ذکر چنین تاریخی از مصادیق واضحِ «ربّ شهرةٍ لا أصلَ لها» است.
آقای «نمازی» -که اهتمام ویژهای به نشر و گسترش احادیث اهلبیت(ع) داشته- ادّعای یادشده را تلقّی به قبول کرده و گویا گمان نمیبرده یک مؤمن به انگیزههای غیر علمی، دست به جعل تاریخ بزند! ایشان به جز وطنِ خود شاهرود، بقیّه دوران تحصیلات و تألیفات خود را در مشهد و نجف اشرف گذراندهاست و در آن دوران، در قم حضور نداشته تا از نزدیک، شاهد انگیزه جعل باشد و به نقلی بیپایه اعتماد نکند و ظاهراً گفته «ریاحین الشریعة» را ندیدهاست که جاعل نیز، به جعل خود اذعان کردهاست؛ و از «آیتالله نجفیمرعشی» نیز، ظاهراً جریان جعل را استفسار نکردهاست.
امّا فقیه برجسته و استاد عالیمقام ما، «حضرت آیتالله آقای حاج سیّدموسی شبیریزنجانی(دام ظلّه)» که مراتب عالیه فقاهت و ورع و دقّت نظر ایشان، مورد اذعان قاطع حوزویان است و کمتر کسی را میتوان در احاطه و دقّت فوقالعاده در نقل مطالب و قضایا و احوال اشخاص و کتب، مانند ایشان یافت؛ بلکه تا آنجا که آگاهی داریم، معظّمله در این جهت، بیمانندند و «سیّدمحمّدباقر متولّیباشی(سالار التولیة)» در اوائل طلبگی ایشان از دنیا رفته[21]، ماجرای جعل را بازگو کردهاند:
«تاریخ ولادت و وفات حضرت معصومه(س) مجعول است. شخص جاعلی، تاریخ ولادت آن حضرت را سال 183 ذکر کردهاست. آقای حاج شیخ علی نمازی حساب کردهبود که چون سال شهادت امام موسی بن جعفر(ع) 183 است و تا آن موقع، حضرت در زندان بود، چگونه ممکن است که حضرت معصومه(س) در این سال به دنیا آمده باشد؟! لذا گفتهاست که تصحیف شده و تاریخ درست، 173 است! دیگران هم این تاریخ را از آنجا نقل کردهاند. هر دو تاریخ، نادرست است و تاریخ ولادت، به دست ما نرسیدهاست. این تاریخ را یکی از جعّالین[22] که ویژگیهایش هم نقل شده، جعل کردهاست.»
استاد معظّم افزودهاند: «داستان جعل، از این قرار است که مرحوم متولّیباشی اعلام میکند که اگر کسی تاریخ ولادت یا وفات حضرت معصومه(س) را پیدا کند، دستور میدهم که در آن روزها، بازار قم را تعطیلکنند. آدم کلّاشی ادّعا میکند که در فلان کتاب از کتابخانه مدینه، این تاریخ ذکر شدهاست. متولّیباشی آدم زرنگی بود! گفته بود که متولّی کتابخانه مدینه، با من آشناست؛ من آن کتاب را از کتابخانه میخواهم و چاپ میکنم! و به این شکل، مشت آن شخص باز میشود. متولّیباشی مسافرتی تاریخی به حجاز کردهبود و رجال آنجا را میشناخت.»[23] این، خود شاهدی دیگر بر سندسازی بیپایه است که استاد معظّم، از آن با تعبیرِ «کلّاشی» نام بردهاند.
به هر حال، اگر بنا بر پذیرش ادّعای بیپایه یادشده باشد، همان گفته مدّعیِ دیدن در «لواقح الأنوار» و «نزهة الأبرار» نزدیکتر است تا پذیرش مطلب این کتاب که هیچ سندی برای آن نیاوردهاست! و واضح است که این ادّعای بیدلیل و بدون استناد در یک امر حسّی و تاریخی، در یک کتاب معاصر، اگر آن پیشینه را هم نداشت، حتّی در حدّ احتمال نیز، قابل اعتنا و پذیرش نبود؛ چه رسد به اینکه کتاب آقای «نمازی»، کتابچه بیاعتبار «نور الآفاق» را نیز در پرونده پیشینه مستقیم یا غیر مستقیم خود دارد و اطمینان داریم مستندی جز آن ندارد و گنجاندن در یک مجموعه حدیثی نیز، اگر مایه ضعف خودِ کتاب نشود، بیشکّ مایه اعتباربخشی به مطلب نمیشود!
7. استناد به قاعده تسامح
برخی که مواجه با ضعف یا بیپایگی اصل ادّعا شدهاند، بیتوجّه به قلمرو و معنای قاعده «تسامح در ادلّه سنن»، خواستهاند به کمک این قاعده، ادّعای ولادت و وفات در تاریخهای یادشده را قابل قبول سازند![24] در حالی که قاعده تسامح، به هر یک از چند معنایی که گفتهشده باشد[25]، در جایی جاری است که روایتی هر چند ضعیف و یا دستکم فتوایی وجود داشتهباشد؛ نه جایی که میدانیم ادّعا بیپایه است یا نظری بر پایه ادّعایی بیپایه شکل گرفتهاست! چنانکه در قاعده تسامح، به این نکته توجّه داده شدهاست.[26]
علاوه بر اینکه قلمرو قاعده «تسامح»، چنانکه از عنوان آن نیز پیداست، جریانیافتن احکام است و نه اثبات موضوعات خارجی. جناب «شیخ اعظم انصاری» نیز، تصریح و تأکید فرمودهاست که آنچه با قاعده اثبات میشود، مطلوبیّت و استحباب عمل یا ترک یک عمل است؛ امّا لوازم خارجی آن عمل، اثبات نمیشود! ایشان مثال میزند که اگر روایتی ضعیف یا فتوایی در تشخیص یک مصداق خارجی وارد شدهباشد که جایی را به عنوان قبر یک پیامبر معرّفی میکند -مانند آنچه درباره قبر هود(ع) و صالح(ع) در قبرستان وادیالسلام نجف گفته میشود- بر اساس این قاعده، به عنوان مثال میتوان گفت زیارتکردن این مکان، مستحبّ است؛ امّا نمیتوان صحّت نسبت آن مکان به آن پیامبر و مدفنبودنِ آن را نتیجه گرفت.[27]
یعنی اگر به فرض، روایتی هر چند ضعیف، درباره تاریخ ولادت یا وفات حضرت معصومه(س) وارد شدهبود و برای روز ولادت نیز به فرض، عملی مانند غسل یا زیارتکردن مستحبّ بود، بر اساس این قاعده میشد به مطلوببودن این عمل در آن روز نظر داد؛ امّا لازمه آن، اثبات صحّت ولادت یا وفات در آن روز نبود! چه رسد به اینکه نه روایتی در اینباره داریم!! و نه در منابع محدّثان یا مورّخان ما، مطلبی هر چند ضعیف، در اینباره وارد شدهاست!!
8. حدیثسازی برای رضای خدا!
اگر غرض جاعل، به فرض نادرست، دستیابی به جایزه «سالار التولیة» -که فردی بسیار ثروتمند بوده و منطقه سالاریّه قم، از املاک او نام گرفته- نیز نبوده و انگیزه معنوی در جعل داشتهاست، داستان او تازه مانند آن جاهلانی میماند که به اقرار خودشان، به قصد قربت و به انگیزه اشتغال مردم به تلاوت قرآن و دوری از سرگرمشدن به غیبتکردن و بیهودهگویی و نیز برای ترویج دین و دعوت مردم به کارهای نیک، روایات بسیاری را در فضیلت خواندن قرآن و سورههای مختلف آن و فضایل برخی اعمال جعلکردند؛ کسانی که برخی از آنان در ظاهر، افرادی صالح و زاهد بودند! شرحی مبسوط از این افراد و انگیزههای آنان، در منابعی مانند «الموضوعات ابنجوزی» و «اللئالی المصنوعة سیوطی» آمدهاست؛ چنانکه «شیخ عبدالحسین امینی(ره)» در شمارِ صدها نفری که در سلسله «کذّابان» و «وضّاعان» حدیث قرار دارند و از منابع اهلسنّت نقل کرده، برخی از آنان را آوردهاست؛ کسانی که «قربةً إلی الله» جعل حدیث میکردهاند!
از اینرو، اگر در میان جاعلان حدیث در منابع غیر شیعی، عناوین و اوصافی مانند فقیه، فقیه بزرگ، فقیه عراق، مفتی، مفتی مدینه، قاضی، عابد، ناسک، صالح، شبزندهدار، روزهدار، دارنده کرسی درس، استاد حدیث، سخنور توانا، امام جماعت، و پیشوا[28] دیده میشود، نباید دچار شگفتی شد! زیرا به تعبیر علّامه امینی: «گویا دروغ و سخن باطل، جزء زشتیها نیست و هیچ کاستی و اُفتی ندارد و ناسازگار با هیچیک از ارزشهای درونی نیست و هیچ ربطی به کرامت و شخصیّت افرادِ باشخصیّت ندارد!»[29]
البتّه باید خاطرنشان کنیم که عالمان اسلامی بر پایه مبانی خود، برای زدودن منابع حدیثی از این دست احادیث تلاشکردهاند؛ بهویژه محدّثان بزرگ شیعه مانند «شیخ کلینی» و «شیخ صدوق» و «شیخ طوسی» که تلاش بسیاری برای پالایش منابع و مصادر حدیثی ما کردهاند. دیگر اینکه منابع اوّلیّه شیعی، در مقایسه با دیگران، گرفتار چنین حجمی از احادیث جعلی نبودهاست.
9. بیپروایی در جعل
به همین مناسبت، خاطرنشان میکند که برخیها دامنه جعل و افسانهسرایی را به همراهساختن چهار نفر از برادرانِ تنی حضرت معصومه(س) به نامهای «فضلعلی»، «جعفر»، «قاسم» و «هادی» و برخی از برادرزادهها و چند نفر خدمه، گسترش داده و همه آنان را نیز که 23 نفر بودند، در درگیری با «ملحدان ساوه» شهید ساختهاند! و افزودهاند: «زمانی مردمِ قم رسیدند که همه مردان شهید شده بودند!» و برخی جاعلان بعدی افزودهاند: «بانوی بزرگوار نیز، از این غصّه بیمار شد!» در همین نقل آمده که پس از این حادثه، وقتی حضرت وارد قم شد، تمام شهر و مردم را سیاهپوش دید؛ کنیز خود را در پی علّت فرستاد و او خبر آورد که سه روز است که حضرت رضا(ع) به دست مأمون مسموم شده و مردم عزادار ایشاناند و حضرت نیز که این خبر را شنید، بیهوش و سپس بیمار شد!!
اصل این قصّهسرایی، بر پایه کتابی فارسی و سراسر بیپایه به نام «بحر الأنساب»[30] نوشته «میرزامحمد ملکالکتّاب شیرازی» است که در اواخر قرن سیزدهم ساخته و به تاریخ 1335 ق در بمبئی چاپ شده و حتّی مبدأ سفر حضرت را بغداد شمردهاست! کتابی که تنها با مروری کوتاه بر آن، میتوان به ساختگیبودنِ مطالب آن در تراشیدن درگیریها و جنگها و شهادتهای بیشمار برای دهها هزار نفر از امامزادگان پی برد!! دیگران نیز بر این واقعیّت تأکید کردهاند و از این بابت، در ردیف «بحر الأنساب» دیگری است که یکی از محقّقان بنام، آن را کاملاً ساخته این اواخر دانسته و افزوده که گویا به همین دلیل، مرجع تقلید وقت، آن را تحریم کرد و ناشر، نسخههای آن را از کتابخانه بیرون نیاورد![31]
ذکر اینها بدان دلیل است که خاطرنشان کنیم برخیها چگونه دست به جعل تاریخ میزنند و مسائل روشن را نیز نادیده میگیرند و در جامعه نشر میدهند. نویسندگانی که قصد آشنا ساختن جامعه با تاریخ زندگی بزرگان دین را دارند یا کسانی و مراکزی که در صدد ترویج دین و تعظیم شعائر اسلامی هستند، نباید با استناد به ادّعای بیدلیلِ چنین افرادی، بر مطالب بیپایه صحّه بگذارند.
10. توجیه در مسکوت گذاشتنِ برخی مجعولات
نگارنده احتمال میدهد این نقد، مواجه با این خردهگیری خواهدشد که تاریخهای یادشده در ولادت و وفات حضرت(س)، اگر هم سندی ندارد و جعل شدهاست، پذیرشِ آن چه زیانی دارد؟ بهویژه که در چند سال اخیر، تلقّی به قبول شدهاست و بر اساس آن، این همه آثار و لوازم بار شده و در نوشتههای فراوانی که در این سالها نشر یافته و در برنامههای مختلفی که در رسانهها بارها تکرار شده، فرصتی برای ترویج دین و تبلیغ معارف اسلامی و اهلبیت(ع) پدید آمدهاست. بالاخره آن بزرگوار در یکی از روزهای یکی از سالها، ولادت و وفات یافتهاست و ممکن است در متن واقع، هر چند دلیل بر آن نداریم، همین تاریخها باشد! حال که هر چند بر پایه گفتهای نادرست، تاریخی خاصّ در این سطحِ گسترده مطرح شده و جامعه آن را باور کرده و باعث تجلیل و تکریم بیشترِ این حرم شریف و صاحب والامقام آن میشود، آیا بهتر نیست آن را بپذیرید و بیپایگی آن را مسکوت گذارید تا این فرصت در بزرگداشت آن بانوی بزرگ از میان نرود؟! مگر سایر تاریخها، همه درست و مطابق با واقع است؟ بنابراین، حالا که این تاریخ تثبیت شده، باید پرونده این بحث را بست و به بیپایگی آن دامن نزد و به مسائل مهمّتری پرداخت.
به نظر میرسد این توجیه، پذیرفته نیست و حتّی اگر به هر دلیل، ترتیب اثر دادن به بیپایگی این تاریخ مقبول نباشد، طرحِ آن لازم است؛ زیرا نخستین اشکال، این است که این تاریخها بر پایه نسبتی نادرست شکل گرفته و در استنادات، دائماً این خلاف واقع، تکرار میشود و پیداست امری که اینک معلوم است واقعیّت ندارد، پس از گذشت مثلاً یکی دو قرن، جزء امور کاملاً پذیرفتۀ تاریخ میشود و گفته میشود: «لابدّ سخن معتبری بوده که همه پذیرفتهاند و لابدّ اسناد اوّلیّه آن، از میان رفتهاست!»[32] بهویژه وقتی مرکزی مانند «شورای فرهنگ عمومی و شورای عالی انقلاب فرهنگی» -که باید مصوّبات آن دارای پایه علمی و پذیرفته در نظر نخبگان و متخصّصان ذیربط باشد- آن را تصویب و به صورت رسمی، اعلام و در «تقویم رسمی کشور» ثبت کرده باشد!
دیگر اینکه گشودن و تأیید این باب -که به انگیزههای فرهنگی و معنوی میتوان بر امری خلافِ واقع، صحّه گذاشت- پیامدهای غیر قابل کنترلی دارد که در طول تاریخ میتواند به پدیدآمدن انبوهی از مسائل غیر واقعی به نامِ دین و شرع مقدّس بینجامد. یک علّت منع شدید از «بدعتگذاری و ترتیب اثر دادن به استحسانهای شخصی» در امور دینی و شرعی، هر چند در امور جزئی، همین است که گشایش چنین بابی، مرز ندارد و ممکن است حتّی با انگیزههای دینی و تنها بر پایه برداشتهای ناقص، وصلههای نامحدودی بر پیکره دین چسبانده شود؛ چنانکه دسیسههای غرضورزان را نیز، در آمیختهساختن دین و شریعت به امور دیگر، نباید نادیده گرفت و «کَم لَه مِن نظیرٍ»!
دیگر اینکه مبانی و منابع دینی و فرهنگ اسلامی و معارف اهلبیت(ع) بسیار غنیتر از آن است که در تحکیم و ترویج خود، نیازمند صحّهگذاشتن بر اموری بیپایه باشد و ما نه تنها چنین وظیفهای نداریم که در گسترش ارزشهای دینی و مذهبی، امور غیر واقعی را به خدمت بگیریم؛ بلکه نباید گردِ آن برویم. استاد شهید «آیتالله مطهّری(ره)» در بحثی که در موضوع چگونگی بهکارگیری «وسیله» مطرح کرده، درباره پرهیز دادن از وسیله نامشروع در تبلیغ دین و دوری از استفاده از ناآگاهی مردم به سود دین و نادرستی تهمتزدن به «اهل بدعت» سخن گفته و نمونههای تاریخی چندی را از سیره پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) شاهد گرفته و بر این حقیقت پای فشردهاست که «هدف، وسیله را توجیه نمیکند!» و اسلام نه تنها نیازی به وسیله نادرست و دروغ، برای تبلیغ خود ندارد؛ بلکه این امر، به زیانِ آن است. ایشان یک نمونه از وسایل نامشروع را «جعل حدیث به نفع دین» میشمارد و به برخی از روایات جعلی در تشویق مردم به قرآن و دوری از سرگرمشدن به مطالب باطل و بیهوده اشاره میکند. منطق استاد شهید، این است:
«برای حقّ، باید از حقّ استفادهکرد. معنی این حرف، این است: اگر من بدانم چنانچه یک حرف ناحقّ و نادرست و یک دروغ بگویم یا یک حدیث ضعیف -حدیثی که خودم میدانم دروغ است!- برای شما بخوانم، همین امشب همه گنهکارانِ شما توبه میکنند و همه شما نمازِ شب خوان میشوید، اسلام به من چنین کاری را اجازه نمیدهد! ... اسلام نیازی به این دروغها ندارد. حقّ را با باطل آمیختن، حقّ را از میان میبرد! وقتی انسان حقّ را ضمیمه باطل کرد، حقّ دیگر نمیایستد؛ خودش میرود! حقّ تاب اینکه همراه باطل باقی بماند، ندارد.»[33]
ما تأکید داریم که یکی از وظایف روشن ما -که قرآن و سنّت و عمل مسلمین در طول تاریخ، بر آن گواهی میدهد- لزوم تکریم و بزرگداشت از بزرگان دین و شخصیّتهای مذهب، بهویژه خاندان اهلبیت(ع) و امامزادگان والاتبار است و در این میان، آنگونه که از روایات نیز پیداست، حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) جایگاه ویژهای دارد. همه سخن، در این است که این ادای وظیفه، لزوماً نیازمند پذیرشِ تاریخی بیپایه نیست و پیوند زدن این امور پسندیده به امری غیر واقعی، توجیه درستی ندارد؛ بلکه باید به شیوهای درست و منطقی انجام شود.
یک راه، این بوده و هست که روزی به عنوان روز بزرگداشت آن حضرت معرّفی شود؛ مانند آنچه درباره «حضرت احمد بن موسی شاهچراغ(ع)» صورت گرفته و ثبت شدهاست. حتّی انضمام بزرگداشت آن بانوی بزرگ، به روزهای ولادت و شهادت امام رضا(ع) نیز امری متناسب خواهدبود. سلام و صلوات خداوند بر فاطمه معصومه(س) و دیگر بانوان همجوار ایشان، و بر پیامبر(ص) و خاندان پاک او، و سلام بر همه دوستداران اهلبیت(ع).
-------
[1]. آنچه در «تاریخ قم» به نقل برخی مشایخ قرن چهارم قم آمده، این است که فاطمه دختر موسی بن جعفر(ع) پس از حضور امام رضا(ع) در خراسان -که در سال 200 هجری، به خواست و دستور مأمون عبّاسی صورت گرفت- در سال 201 از مدینه عازم دیدار برادر خود در مرو شد و در پی بیماری، پس از هفده روزه توقّف در قم رحلتکرد.(حسن بن محمّد قمی، تاریخ قم، ص 213) امّا اینکه رحلت ایشان نیز در همین سال بوده، روشن نیست؛ چون نمیدانیم ایشان چه وقتی از سال 201 از مدینه بیرون آمدهاست؛ امّا پیداست رحلت عادتاً نمیتوانسته بعد از سال 202 باشد؛ چنانکه از برخی روایات امام رضا(ع) -که اشاره به قبر خواهر خود میکند- بر میآید که رحلت ایشان، پیش از شهادت امام(ع) بودهاست که در سال 203 یا 202 و بنا بر نقلی 206 واقع شدهاست. با این حال، بیشتر میتوان حدس زد که وفات آن بانو، در همان سال 201 واقع شدهاست؛ چون همانگونه که برخی حدس زدهاند، حضرت قاعدتاً همراه کاروان حاجیانی شدهاست که به ایران بر میگشتهاند که طبعاً در اوائل سال بودهاست. البتّه این گفته در صورتی است که خروج حضرت رضا(ع) از مدینه را آنگونه که برخی گفتهاند، 10 جمادیالاولی سال 201 ندانیم؛ وگرنه این احتمال، بیشتر قوّت خواهدگرفت که وفات در سال 202 بودهاست.
[2]. برخی آن را کتابخانه حرم نبوی شمردهاند! و برخی حدس زدهاند مقصود، کتابخانه عارف حکمت باشد! خودِ جاعل نوشته که در مدینه طیّبه در «کتابخانه مبارکه» بهدست آوردهاست!
[3]. مقصود از این جزوه، کتابچه بیاعتبار «نور الآفاق» است که در ادامه، از آن نیز سخن خواهیمگفت.
[4]. علیاصغر فقیهی، مجلّه «نامه قم»، بهار و تابستان 78، شماره 5 و 6، ص 263.
[5]. پیداست این مقطع، یازده روز است و نامگذاری به «دهه»، لابدّ از باب مسامحه یا بیرونکردنِ یکی از این دو روز است؛ همانند دهه فجر!
[6]. اگر به بازتاب گسترده این ادّعای نادرست، و پذیرش و رسمیّتدادنِ گسترده آن در این سالها توجّه شود، میتوان از زاویهای دیگر گفت چندان هم ناشیانه نبودهاست!
[7]. در فهرستها، گاه از آن با عنوان «لواقح الأنوار فی طبقات السادة الأخیار» و «... السادة و الأخیار» نام برده شدهاست؛ چنانکه نویسنده با قید «مصری» نیز آمدهاست.
[8]. ذبیحالله محلّاتی، ریاحین الشریعة، ج 5، ص 31-32.
[9]. جدّ «آیتالله مرعشینجفی»، اهل تبریز و معروف به «سیّدالحکمای تبریزی» بودهاست و ایشان که در گذشته معروف به «تبریزی» بوده، در سال 1343 ق وارد قم شدهاست و از حدود 17 سال پیش از درگذشت مرحوم «متولّیباشی» ساکن قم بودهاست و از نزدیک، در جریان ادّعای جاعل قرار داشتهاست.
[10]. در برخی منابع کتابشناسی، نام «نزهة الأبرار فی نسب السادة الأبرار» ثبت و ترجیح داده شدهاست.(عبدالجبّار رفاعی، معجم ما کُتب عن الرسول و اهلالبیت(ع)، ج 10، ص 651) مرحوم «آقابزرگ» نیز بر خلاف «الذریعة»، در «ذیل کشف الظنون»(ص 107، مربوط به ص 1938 کشف الظنون) آن را با همین نام، به فهرست کتاب افزودهاست و با توجّه به اصل موضوع و نویسنده آن و موارد مشابه، همین نیز درستتر به نظر میآید.
[11]. آقابزرگ تهرانی، الذریعة، ج 24، ص 107: «نزهة الأبرار فی نسب أولاد الأئمّة الأطهار، للسیّد موسى الموسوی البرزنجی الشافعی المدنی. مطبوع کما حُکِىَ عنه، فراجعه.» یک احتمال در ضمیر «کما حُکِیَ عنه» در این عبارت، این است که چاپیبودن آن را به نویسنده نسبت میدهد. در برخی فهرستهای اینترنتی نیز -که آثاری در موضوع نسبشناسی، به ترتیب تاریخ فهرست شده- این کتاب در کنار آثار پایانی قرن چهاردهم آمدهاست.
[12]. این بنده نگارنده، بهرغم اطمینان به نادرستی نسبت تاریخ ولادت و وفات به «نزهة الأبرار»، برای بهدست آوردن آگاهی بیشتر از نویسنده و تاریخ چاپ و نام درست کتاب، ساعتهای بسیار زیاد و در مجموع، چندین روز را مصروف جستوجو، از جمله در فهرست صدها کتابخانه بزرگ و کوچک کشور و منابع کاغذی و دیجیتالی و مجازی داخل و خارج کشور کرده؛ امّا هیچ اثری از کتاب و نویسنده آن، جز همان آگاهی که مرحوم «شیخ آقابزرگ تهرانی» با دو نام مختلف در «الذریعة» و «ذیل کشف الظنون حاجی خلیفه» به دست میدهد، بهدست نیاوردهاست و تمام منابع بعدی نیز، به استناد ایشان، از چنین کتابی نام بردهاند. خود «آقابزرگ» نیز، پیداست که کتاب را ندیدهاست؛ هم از این جهت که تصریح به «حکایت» باواسطه از نویسنده میکند و هم از اینرو که بهرغم وصف «شافعی بودن» نویسنده -البتّه اگر نویسنده، وجود خارجی داشتهباشد!- کتاب را در «الذریعة» -که اختصاص به کتابهای شیعه دارد- فهرست کرده و ظاهراً با توجّه به قید «... فی نسب أولاد الأئمّة الأطهار» در عنوان کتاب، احتمال شیعهبودن نویسنده را در واقع، دادهاست؛ ولی با تعبیر «فراجعه» که این نیز، نشان میدهد کتاب را ندیده، ابهام خود درباره اصل یا محتوا یا نویسنده را نشان دادهاست. پیداست بر اساس عنوانی که آن مرحوم در «ذیل کشف الظنون» با قید «... فی نسب السادة الأبرار» آورده، جایی برای تردید در غیر شیعه بودنِ نویسنده نیز باقی نمیماند؛ از اینرو، میتوان زرنگی جاعل را تحسینکرد! زیرا مطلبی بیپایه را به منبعی که هیچکسی به آن دسترسی نداشته و ندارد و کتابشناس بزرگ، «آقابزرگ تهرانی» نیز آن را ندیده و نام آن را به واسطه دیگری و با تردید در مذهب وی، آن هم دو گونه نقل میکند، نسبت دادهاست! این است که برخی احتمال دادهاند منبع حکایت برای مرحوم «آقابزرگ» نیز، همان کتاب «نور الآفاق» -یا منابع دیگر که از آن نقل کردهاند- باشد! این است که گزافه نیست گفتهشود کتابی با این عنوان، وجود خارجی نداشته و ندارد و همانند تاریخهای مورد بحث، ساخته و پرداخته جاعل است! البتّه اگر کسی، نگارنده را به نسخهای از کتاب یا مشخّصات کامل نویسنده آن(؟!) راهنمایی کند، بر او احسان کردهاست.
[13]. ظاهراً تعبیر «فلانه مجتهد» که در عبارت مرحوم «شیخ ذبیحالله محلّاتی» آمده، اشاره به همین وصف است.
[14]. محمّدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج 49، ص 2-10.
[15]. «آیتالله استادی» در اینجا در پاورقی، با اشاره به مطالب پنجگانه کتاب نوشتهاند: «آنچه از یاقوت حموی نقل کرده، در معجم البلدان یا مراصد باید باشد که نیست؟! ادّعای سابقه هفتصد سال خائم و خازن بودن؟! تاریخ تولّد و وفات حضرت معصومه را از کتاب لواقح الأنوار؟!! و تاریخ تولّد و وفات حضرت عبدالعظیم را از سه کتاب که نشانی آنها در دست نیست؟!! و نقل حدیث شریف کساء با سندی آنگونه و مصادری آنچنان که در متن نقل شده؟!!! عصمنا الله من الزلل.»
[16]. مجلّه «نور علم»، 1372ش، ش 50 و 51، ص 297-301.
[17]. سیّدرسول علوی و علیاکبر زمانینژاد، شناختنامه حضرت عبدالعظیم و شهر ری، ص 352-356. خاطرنشان میکند که جناب «حجّتالاسلام و المسلمین آقای عزیزالله عطاردیقوچانی» نیز که حدود نیمقرن پیش، کتاب «زندگانی حضرت عبدالعظیم(ع)» را نگاشته، در صفحه 64 تصریح کرده که بهرغم بررسی و پیگیری، چیزی درباره تاریخ ولادت و وفات آن حضرت بهدست نیاوردهاست.
[18]. عبدالله بحرانیاصفهانی، عوالم العلوم و المعارف، ج 21، ص 328.
[19]. ر.ک: محمّد بن حسن عاملی، الفصول المهمّة، ج 1، ص 22، مقدّمه محقّق. نسخهای از این رساله کوتاه 22 برگی، در فهرست کتابخانه فاضل خوانسارى(ج 1، ص 204) معرّفی شدهاست؛ ر.ک: علی صدراییخوئی، فهرستگان نسخههای خطّی، ج 5، ص 21. عنوان رساله در این فهرست، چنین است: «العربیّة العلویّة و اللغة المرویّة عنهم علیهم السلام».
[20]. علی نمازی، مستدرک سفینة البحار، ج 8، ص 261-262.
[21]. استاد معظّم(دام ظلّه) که خود در قم متولّد شده(1346 ق برابرِ 1306 ش) و حضور داشتهاند، درگذشت «متولّیباشی» را اوّل ذیقعده 1359 شمردهاند.
[22]. تعبیر «جعّالان» درباره او که در سخن استاد معظّم آمده، و نه «جاعلان»، میتواند اشاره به جعلهای دیگری از وی باشد؛ چنانکه ملاحظه کتابچه وی، شاهد آن است!
[23]. سیّدموسی شبیریزنجانی، جرعهای از دریا، ج 2، ص 516، با عنوان «تاریخ مجعول».
[24]. چنانکه فردی با اشاره به سستی این تاریخها در نگاه اهل دقّت، افزودهاست: «امّا انصاف این است که باید روزى را به عنوان ولادت آن حضرت و روزى را به عنوان وفات آن حضرت، گرامى داشت؛ زیرا به هر حال، حضرت یک روز به دنیا آمده و یک روز هم رحلت نموده است و چنانچه قولى قوى براى تعیین این روز، در دست بود که خوب؛ و الّا به همان اقوال ضعیف، از باب تسامح در ادلّه سنن متمسّک میشویم و آن دو روز را به همین عنوان، احترام میکنیم»! ملاحظه میشود که دلیل «باید»، این است که به هر حال، آن حضرت یک روزی متولّد شده و روزی نیز رحلت کرده است!!
[25]. نگارنده در جای دیگر، به تفصیل بحث و تأکید کردهاست که ادلّه این قاعده، تنها وجود ثواب را میرساند و نه استحباب مفاد حدیث ضعیف را.
[26]. از جمله، ر.ک: شیخ مرتضی انصاری، رسائل فقهیّه، ص 159.
[27]. همان، ص 172.
[28]. اینها بخشی از اوصافی است که «علّامه امینی» به نقل از منابع اهلسنّت در شرح سلسله حدیثسازان و دروغگویان آوردهاست. ر.ک: عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 5، ص 209-277.
[29]. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 5، ص 276.
[30]. بحر الأنساب، ص 159-160. از این کتاب، به نام «ریاض الأنساب و مجمع الأعقاب» نیز نام برده شدهاست.
[31]. محمّدتقی دانشپژوه، نشریّه «ادبیّات و زبانها»، سال هشتم، مهر 1339، ص 42.
[32]. این نکته درباره تاریخی که اخیراً برای حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) ذکر میکنند نیز، عیناً جاری است! منشأ جعل تاریخ ولادت و وفات برای آن حضرت نیز، همان کتابچه «نور الآفاق» است!
[33]. ر.ک: مرتضی مطهّری، مجموعه آثار، ج 16، ص 96-115.
*******
پینوشت:
*: عنوان پژوهش مذکور، «تاریخ ولادت و وفات حضرت فاطمه معصومه(س)، شرحی بر یک سندسازی بیپایه» نگاشته جناب «حجّـتالاسـلام و المسلمیـن سـیّدضـیاء مـرتضـوی» بوده که پس از تلخیص و ویرایش و با اندکی تصحیح عرضه شدهاست. برای مطالعه مقاله کامل ایشان، به نشانی زیر بنگرید:
http://historylib.com/index.php?action=article/view/1528
التماس دعا